#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﻠﺪ ﻗﺮاﻥ ﻫﺪﻳﻪ ﺑﻪ اﻣﺎم ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ ﺩاﺩ
🌷خانمیرزا یک جلد کلام الله مجید داشت که عاشقانه آن را دوست میداشت.
فرق این قرآن با سایر قرآنها این بود که متبرک بود به دستان امام خمینی(ره). عجیب اینکه خانمیرزا این بهترین دارایی خود را به امام زمان(عج) پیش کش میکند و آقا از ایشان قبول مینمایند.
شوق خانمیرزا از این ماجرا در بخشی از وصیتنامه اش چنین نمایان است:
«با سلام به مهدی موعود(عج) آقا و سرور و مولایم، آنکه هدیه سربازش را قبول کرد، آنکه پذیرفت پرقیمت ترین چیزی را که حقیر به آن علاقه داشتم، یعنی قرآنی را که خیلی دوست میداشتم به او هدیه کردم و قبول کرد. مهدی جان گریه ها کردم، مرا نپذیرفتی، مهدی جان ممکن است لایق نبودم ولی اینکه هدیه را از من پذیرفتی شاید به خاطر بزرگی هدیه بود و از آن شرمت شد که هدیه را قبول نکنی و این را میگویم که باور کنید امام زمان(عج) در جبهه هاست...»
#ﻣﻨﺒﻊ:ﻛﺘﺎﺏﺭاﺯﻳﻚﭘﺮﻭاﻧﻪ
🌱🌹🌱
#شهیدخانمیرزا_استواری
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حجت الله آذرپیکان*
* #نویسنده_منوچهر_ذوقی*
* #قسمت_بیست_و_نهم*.
با لحن خشک و آمرانه فریاد زد:
_از این جا تا کنار اون نخل بلند کلاغ پر میری و برمیگردی تا دیگه این موقع شب بی اجازه نیای بیرون.
حاج حجت نگاهی به درخت نخلی که او نشان داده بود انداخت و آرام گفت :اینکه خیلی دوره.
نگهبان قدمی جلو رفت: همین که گفتم یالا راه بیفت
حاج حجت نشست دستانش را پشت گردن قفل کرد و شروع کرد به رفتن.
هنوز چند قدم بیشتر نرفته بود که حاج محسن سوار بر جیپ با به آنها نزدیک شد.اتومبیل را متوقف کرده و پایین آمد و به نگهبان کرد:
_چی شده؟!
_سلام قربان اسم شب رو نمیدونه بی اجازه اومده بود طرف اسلحه خونه.
حاج محسن با دقت به سایه ی حاج حجت که اینک در مقابل نور چراغ جلو قرار گرفته بود خیره شد و زیرآب گقت: می دونی اون کیه؟
نگهبان با تعجب به او زل زد:
_نه ولی صداش به نظرم آشنا بود.
_سردار آذرپیکان فرمانده پادگان.
جوان جا خورده و هراسان جلو رفت.
_ولی من نشناختم و خودشون هم چیزی نگفتند.
حاج محسن به طرف حجت رفت و کنارش ایستاد
_سلام حاجی چرا خودت رو معرفی نکردی؟!
_سلام تو هم نباید معرفی میکردی
_ولی آخر این درست نیست
_اتفاقاً درستش همینه معلومه سرباز جدی و وظیفه شناسی هست
🌸🌸
_کارت دراومده
_برای چی؟!
_حاج خوشبخت فرستاده دنبالت.فوری برو دفترش.
_یعنی چی کار داره؟!
_احتمالا می خواد تنبیهت کنه آخه تو چه جوری سردار روانشناختی؟!
_نمیدونم شاید چون از حج برگشته و موها را کوتاه کرده
نگهبان شب پیش که از بیخوابی خسته و از فکر کاری که کرده بود خودش را باخته بود به اتاق معاون پادگان رفت. حاج خوشبخت با دیدن او لبخندی زد: «بنشین»
برگه از روی میز برداشت یک بار دیگر سریع آن را مرور کرد و به طرف او گرفت.
جوان خواست جوری کارش را توجیه کند اما احساس کرد کار از کار گذشته. کاغذ را گرفته و با عجله آن را خواند.
_خوب دیگه میتونی بری.
از اتاق خارج شد از ساختمان بیرون رفت و خودش را روی نیمکت کنار درخت نخل انداخت.دوست داشت که از دور مواظب حرکاتش بود جلو رفت.
_چیه؟ جریمه شدی. نکنه بازداشت برات نوشتن؟!
جوان بی هیچ حرفی کاغذ را به طرف گرفت و زیر لب زمزمه کرد.
_سه روز مرخصی تشویقی بهم دادن.
_مسخره می کنی؟!
دوستش کاغذ را گرفت و با ناباوری آنرا خواند.رو به طرف ساختمان فرماندهی برگرداند .از قاب پنجره به سردار آذرپیکان که پشت میز نشسته بود چشم دوخت.
👈ادامه دارد ....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
19.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌بسیارشنیدنی ....
ماجرای عجیب شهید منتظر القائم در #شرهانی
#روزنیمه_شعبان
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍃 زمینه را فراهم کنید
🌺 #امام_خمینی(ره): «ما تکلیف داریم آقا! این طور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان- سلام الله علیه- هستیم پس دیگر بنشینیم تو خانههایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم «عَجّلْ عَلی فَرَجِهِ». عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او. و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم مجتمع کنید. همه با هم بشوید.»
📝 ۱ دی ۱۳۶۲
🌿 السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
#التماس_دعای_فرج
🌱🌹🌱🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حسن صفر زاده
🌷دیدم همه ناخن هایش افتاده است. گفتم چی شده؟گفت: ما فکر می کنیم، شهادت آسان است، اما پذیرشش به این سادگی ها نیست. شروع به گریه کرد. گفت: عملیات خیبر بود. ماشینم را زدند. منطقه پر از نی زار و باتلاق بود. در مسیر به یک سرباز ارتشی رسیدم که جلو من حرکت می کرد. از پا مجروح شده بود. لنگ لنگان پیش می رفت و می گفت: یا مهدی ادرکنی، یا مهدی ادرکنی. ناگهان زیر پایش خالی شد و در باتلاق پائین کشیده شد. بدون اینکه آهی بکشد، کمکی بخواهد، ناله ای کند گفت: یا مهدی ادرکنی و پائین رفت. تا به او برسم در باتلاق محو شده بود. ناگهان زیر پایم خالی شد و خودم هم در باتلاق افتادم. هر چه تقلا می کردم فایده نداشت و پائین تر کشیده می شدم. همه قدرتم را به دست هایم داده بودم و زمین را چنگ می زدم و می گفتم من اَجر جهاد نمی خواهم. من شهادت نمی خواهم.من می خواهم پیش ننم برگردم.
ناخن هایم از این تقلا در حال کنده شدن است، اما باز زمین را چنگ می زدم و فریاد می زدم. گل و لای تا زیر چانه ام رسیده بود. ناگهان ماشینی که در آن سوی باتلاق روی جاده در حال رد شدن بود من را دید..
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبتهای حاج قاسم درباره هدف ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢 #تحویل_سال ۱۴۰۱ باشهدا
⭕️ همراه با قرائت دعای توسل 🤲
🔹 #بامداحی :حاج امیر حسین راستی
🔹 #مکان : ⬅️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان :⬅️یکشنبه ۲۹ اسفند /از ساعت ۱۷ تا لحظه سال تحویل
⬇️⬇️⬇️⬇️
مراسم در فضای باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود
🔹ضمنا نماز جماعت مغرب وعشا در جوار قبور مطهر شهدای گمنام برگزار می گردد.
🔺🔹🔺🔹🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🍃بعضی ها از آب گل آلود....
ماهیکه....!
نه....!
راه معراج می گیرند ...✨
#صبح_و_عاقبتتون_شهدایی
🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💟 *وصیت شهید*
چه زیباست آگاهانه این دنیای فانی و زود گذر را ترک کرده به پیشواز شهادت رفته و خود را محصول دنیای آخرت که جایگاه نهایی ما می باشد رفت و چه شیرین و گوارا است جان دادن در راه معبود یگانه و چه عارفانه است ناله ی آخرین را با کلمه ای به شهادت سر دادن چون ما انسان ها امانت هایی هستیم در دست پدر و مادر که روزی می باید این امانت ها به صاحب حق پرداخته شود چه خوب است که این امانت ها را شکوفا و مهیا و معطر کرده و بعداً با افتخار به صاحبش برگردانده شود یعنی با «شهادت» در راه خدا.
این گام را بر می دارم که خداوند عزّوجل را همان طور که شناخته بودم و در جستجوی تو بودم به هر کجا می رفتم جلوه ای از انوار تو را می دیدم.
🔶پروردگارا چه کسی می تواند شادی منتظری را در دیدار با عشقی وصف کند و چه قلمی است که بتواند خون را به رشته تحریر در آورد و کدامین تمثیل است که بتواند وصف کند. چه کسی می تواند فدا شدن در راهت را فنا نام نهد.
پروردگارا: امید به رحمت تو دارم، ناامیدم نکن.
#شهید فرج الله پارسایی نیا*
#شهدای_فارس*
#سالروزشهادت
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
در واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
23.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ | #روایتگری
🔻 حکایتی دارد لباسِ غواصی...
شبِ تاریک، موج های پر از تلاطم اروند، لباس های سیاهِ غواصی...
🎙راوی: حاج علی پیراسته
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید حسن صفر زاده
🌷گاهی اوقات ، دوستانی که شیراز بودند، جای دنجی دور هم جمع می شدیم، چایی و میوه ای می آوردیم و تعریف می کردیم. عصر ها، همه با هم به استخر ارتش می رفتیم. ما پشت وانت پدر کاووس عباسی سوار می شدیم، حسن هم با دوچرخه دنبال ما می آمد.
آن روز حسن را صدا زدم، گفتم انقدر رکاب نزن، خودت و دوچرخه ات بیا بالا. کنارم عقب وانت نشست. دیدم در حال و هوای دیگری هست، به نقطه دوری خیره شده و حرف نمی زند.
گفتم: چته حسن، پکری، تو فکری؟
همین جور که به دور نگاه می کرد. گفت: عباد، از زندگی تو این دنیا خسته شدم. بسمه زندگی، دیگه دوست دارم شهید بشم...
آخرین بار بود که حسن را دیدم.
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📸 روایتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و پاسدار شهید محمد جمالی
#شهیدزنده
#حاجقاسم
#سرداردلها
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb