🌤️هر صبـح
با نگاه شما
همه ے خوبـیها
در مـا طلـوع میڪند
نگاهتان را از ما
دریــغ مڪـُنید✨
#جای_شما_خالیست
سردار دلها💔
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
6⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است...
✅ اَلا اِنَّهُ الْباقى حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعْدَهُ، وَ لا حَقَّ اِلّا مَعَهُ، وَ لا نُورَ اِلّا عِنْدَهُ.
✅ هشدار! اوست (علی ابن ابیطالب) حجت پایدار و پس از او حجتش نخواهد بود و راستی و روشنایی جز با او نیست .
📚فرازی از بخش هشتم خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻫﻤﺴﺮاﻧﻪ:
🌷یکی☝️ از دلایل اینکه هیچگاه به ایشان به دلیل #مأموریتهای زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که📌 «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او میکند 👌به همان زودی ولی با خفت و خواری» و پس از خواندن این مطلب #جرأت نمیکردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود.❌
🌷آنقدر عاشق #شهادت بود که هنگام نماز از ما میخواست دعا کنیم مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای #شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونهای که شهادتشان برای ما قطعی انگار میشد😔.
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻊﺣﺮﻡ
#شهید_دادالله_شیبانی🌷
#ﺷﻬﺪاﻱاﺳﺘﺎﻥﻓﺎﺭﺱ
📎سالروزﺗﻮﻟﺪ💐🌸💐
🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهل_چهارم
بسم الله گویان رسیدیک به سنگر نوک.
پیشانی جنگی ما آنجا بود .حاج قاسم سلطان آبادی بود و یک فرمانده گردان که نامش یادم نیست .سنگر تنگ ما را به زحمت جا داد. مهربان نشستیم دیده بوسی و احوالپرسی و تهیه گزارش برای فرمانده لشکر .
دشمن ترسش را با ریختن گلوله ها پنهان می کرد. سنگر نوک از توپ مستقیم شان که پشت سر هم در اطراف فرود می آمد مثل گهواره تاب میخورد.
حاج قاسم گفت نیروهای دشمن تازه نفس هستند و مدت زیادی نیست که مستقر شدند .بچه ها ی کمین و اطلاعات هم گزارش داده بودند که برایشان سخنرانی شده و حسابی تهییج شده اند .از خاکریز که نگاه کردیم همه این گزارشها تایید شد.
عراقی ها تانک هایشان را انداخته بودند و با چراغ های روشن مانور می دادند.
برای تدارکات و نیرو مشکل ما بیش از دشمن بود. آبگرفتگی دردسر بود مزاحم همه چیز بود. تعویض نیرو استقرار نیرو، حمل و نقل تدارک کردن همه چیز.
در همین حین برای بار دوم حرارت ملایمی روی صورت حاج مجید سر خورد. چشمش شروع کرد به خونریزی. خیلی هم شدید. در یک چشم به هم زدن خون روی بادگیر پسته رنگش موج انداخت.
آمبولانس نبود. امکانات ماشینی نبود .بیسیم هم که می زدیم کسی جواب نمیداد .آنجا فقط یک گردان نیروی خط نگهدار بود که به کمک گردانی از لشکر حضرت رسول حفظ محور می کردند.
لجمان هم از دستش در آمده بود که لاینقطع میگفت: چیزی نیست مهم نیست.
بالاخره تصمیم بر این شد که با یک نفر برگردد عقب.
همه هم گفتند هاشمی.
ما هم راه افتادیم. مثل ابر بهار گلوله میریخت .ماندن توی خط به سلامت نزدیک تر بود .
ظلمات هم بود چشم چشم را نمیدید .با بدبختی رسیدیم به سنگرهای اول این ور و آن ور زدیم تا یک آمبولانس پیدا کردیم .راننده نداشت صدا زدیم پیدایش شد . گفت بنزین ندارم. قربان صدقه اش رفتیم قول بنزینش دادیم تا راضی شد. اصفهانی بود از لشکر امام حسین .
به هر ترتیب رسیدیم به اسکله و منتظر قایق شدیم. به قصد این ور آب حرکت کردیم. آب کم عمق بود و پروانه موتور گیر می کرد .
هوا گرگ و میش بود که به بیمارستان رسیدیم .انگاری رمقش را دقیق اندازه گرفته بود و تقسیم کرده بود .
روی تخت دراز نکشیده از هوش رفت. بعد از نماز صبح برایش دعا کردم. نگرانش بودم خاصه که یادداشتی هم نوشته بود و داده و دست پدرم که جبهه بود و گفته بود اگر من شهید شدم حتماً شما را شفاعت خواهم کرد و هنوز این سند بهشت محفوظ و موجود است است.
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍آوای خوش پدرشهیدی که این روزها در شبکه های مجازی غوغا به پا کرده است!
🔰 وقتی همایون شجریان بخشی از صدای زیبای حسینعلی را در صفحه شخصی خود منتشر کرد ، کم کم همگان به ایشان ادای احترام کردند و حالا صدایش جهانی شده است.
🔰 حسینعلی شبانپور پیرمرد چوپان شهرضایی که فرزندش سالها پیش در فاو به شهادت رسیده است ، کسی است که به خوبی به آواهای موسیقی اصیل تسلط دارد و در صحرا و زیر سقف آسمان زمزمه الهی سر میدهد.
💔 سوزِ صدای حسینعلی در فراق فرزندِ شهیدش محمود، شنیدنی و سرشار از عرفان ، صداقت و رنگ و بوی خداست.
🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
وقتی ڪار فرهنگۍ را شروع میڪنیم با اولین چیزے ڪھ باید بجنگیم خودمان هستیم . . .
#شھیدصدرزاده|
#شھیدانھ♥
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی*
⭕️و یادواره شهدای جزیره مجنون
🎙راوی : *برادرسید رضا متولی*
#بامداحی: برادران امیر حسین راستی و مهدی کبیری نژاد💢
با اجرای برادر حمیدرضا پیروی (مجری صدا وسیما) و اجرای گروه سرود حبیب الشهدا
🔺🔺🔺🔺
#مکان : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام*
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۲ تیرماه / از ساعت ۱۸*
⬇️⬇️⬇️
لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
••♥️🥀••
🌱پنجشنبهها
چشمڪهمیگشاییم
نامڪسانیدرذهنمانروشناست
ڪهتاهمیشهمدیونشانهستیم
آنھاییڪههرگزفراموشنمۍشوند🕊️
بازپنجشنبهویادشھیدانباصلوات🌸
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
5⃣ 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است...
✅ فَاسْمَعُوا لِاَمْرِهِ تَسْلَمُوا، وَ اَطیعُوهُ تَهْتَدُوا، وَ انْتَهُوا لِنَهْیِهِ تَرشُدُوا، وَ صیرُوا اِلى مُرادِهِ وَ لاتَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبیلِهِ.
✅ او ( علی علیه السلام) را بشنوید تا سلامت مانید و اطاعتش کنید تا هدایت شوید و از آن چه باز می دارد ، خودداری کنید تا راه یابید و به سوی مقصد او حرکت کنید و هرگز راه های پراکنده ، شما را از راه او باز ندارد.
(سوره انعام آیه ۱۵۳)
📚فرازی از بخش ششم خطابه غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰 #پیام_فرمانده
🔻امامخامنهای:
من با خانوادههای شهدا زیاد نشست و برخاست کردهام و میکنم و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود؛ اما خدای متعال در شهادت سرّی قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان میدهد.
۱۳۷۲/۰۲/۰۲
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهل_پنجم
تو دلم مونده بود یک بار هم که شده همراهش بشم ببینم چه جوریه که اینقدر میگن نفس پُر کار میکنه.
من همیشه به عنوان راننده نفربر در اختیار فرمانده لشکر بودم. چندسالی تجربه جمع کرده بودم کم کم داشت باورم میشد. شاید ادعا هم میکردم .
پیشتر ها فرمانده ها با ماشین می رفتند یا حتی با موتور سیکلت که خطرات زیادی داشت. چپ می کردند مجروح می شدند شهید می شدند.
این بود که تصمیم گرفته شد با زره برن جلو. همه هم با من همسفر شده بودند .
از حاج نبی رودکی و حاج قاسم سلطان آبادی یا شیرافکن و عالی کار و همه.
عقده کرده بودم که با حاج مجید همراه بشم ببینم بچه ها راست میگن یا نه؟!
همه اونا رو هم که بردم دیدم که هر کدوم برای خودشون یلی بودن. واقعاً شجاع و کاردان.
بالاخره یک روز میسر شد که ملتزم رکابش بشم .با چند همراه که حاجی داشت.رفتیم به طرف خط با نفر بر. خط پدافندی بود که ممکن بود خسته بشن.
فرمانده ها که سر می زدند سراغ و سوالشان می کردند خودش تجدید روحیه بود. خاصه کسی مثل حاج مجید و آن روحیه شاد و بشاش که همه را سر شوق می آورد. تا رسیدیم تکتک سنگرها را سر زد تعارف و تکلیف بسیجیا آدم را تازه می کرد .خداوکیلی آب توی پوستم می دوید.انگار یک تکه آسمان افتاده باشه روی زمین. اینقدر معنوی.
دور مجید حلقه میزدند باهاش عکس میگرفتند. خوش و بش میکردند .قول و قرار می گذاشتند وعده و وعید می دادند برای شب حمله.
گفتم که خط پدافندی بود .آروم و بی صدا هر از گاهی یکی دوتا گلوله صداش مثل ترقه توپچیها توی فضا پخش می شد. اما به هرحال خط مقدم بود. یعنی آن طرف خاکریز عراقی ها بودند که اگر جرات و جسارت داشتند توپ و تشر شان پر بود.
بازدید که تمام شد گفت: بریم.
حرکت کردیم به سمت عقب .با خودم گفتم :انگار اون جور هم که بچه ها گفتند نبود.
توی همین فکر و خیال بودم که صداش توی گوشم زنگ خور
_کجا انگار داری میری عقب ...
_مگه بازدید تموم نشده؟؟
_وضعیت دشمن چی میشه!؟ یک سری هم به اون بزنیم بعد با دستش اشاره کرد برو بالا
روبروی من چیزی جز خاکریز نبود. کافی بود که ما فقط گرد و خاک مون به لبه خاکریز برسه .
گفتم: اونور دشمن ها میزنن لت و پارمون میکنن
_نه بابا مسئله ای نیست .آب هم از آب تکان نمیخوره
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*