🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_محمودرضا_بیضایی*
✍از تبریز تا دمشق / #قسمت_بیستم
🔹سبقت در حب ولایت
وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمدرضا سفارش کرده چفیه ی حضرت آقا با او دفن شود. جاخوردم. نمیدانستم چنین وصیتی کرده است. داخل قبر ایستادم تا رفتند و چفیه را از داخل ماشین آوردند. چفیه ای بود که با یک واسطه به محمودرضا رسیده بود. مانده بودم با پیکرش چه بگویم! همیشه در ارادت به آقا خورد را جلوتر از محمودرضا می دانستم. چفیه را که روی پیکرش گذاشتم، فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده ام. آنجا من فهمیدم که ارادت به ادعا نیست! در دهه۷۰، محمودرضا یک عکس نیمرخ از آقا به دیوار اتاق زده بود که آن را خیلی دوست داشت. عکسی بود که ظاهرا در یکی از دیدارهادرفضای باز گرفته شده بود. یکبار که داشتیم درباره ی این عکس و ارادت به آقا حرف میزدیم، گفت:《شیعیان بعضی از کشورها بدون وضو دست به عکس آقا نمیزنند. ما از اینها عقب هستیم.》.
🔹سلام بر شهادت
چند هفته بعد از شهادتش، یکی از هم سنگرهایش جمله ای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته شده بود:《این، سخنی از محمودرضاست.》 جمله این بود:《اذا کان المنادی زینب(سلام الله علیها) فالها بالشهاده.》
یعنی اگر دعوت کننده زینب(سلام الله علیها)است، پس سلام بر شهادت.
✍به روایت"احمدرضا بیضائی"
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 شهید محمدحسین حدادیان به روایت مادر
👈 بهنظرم هر مادری که تربیت فرزند برایش اولویت دارد باید حرفهای خانم تاجیک را بشنود.
این ویدئو، گوشهای از مادرانگیهای این شیرزن است.
#شهیدحدادیان
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️
🌹رسول عملیات کربلای 4 شهید و مفقود شد.از آن روز لبخند رضا گم شد.می گفت تا جنازه رسول را بر نگردانم، روی برگشتن به خانه را ندارم. روز اول کربلای 5 بود، گفت بریم دنبال رسول.تا غروب دنبال رسول در معراج و منطقه شلمچه می گشتیم. غروب رضا شهید مجتبی شیخی را دید و پرسید تو رسول را ندیدی؟
مجتبی به آب گرفتگی اشاره کرد و گفت یک شهید غواص آنجا در آب بود. رضا دوید. تا به او رسیدم دیدم سر غواص شهید را به سینه اش چسبانده است. خواستم نزدیک شوم، با صدایی بغضآلود گفت: میخواهم با رسول تنها باشم... برو برانکارد پیدا کن. قرآن کوچکی درآورد و شروع به خواندن کرد. میخواست قلبش درحالیکه پیکر برادرش را به سینه گرفته با آیات قرآن آرام شود. بهوضوح پر کشیدن روح رضا را در کنار جسم رسول میدیدم، حس کردم شهادت خودش را آن لحظه از خدا گرفت. وقتی با برانکارد برگشتم. داشت با رسول حرف میزد و میگفت: رسول راهت را ادامه میدهم..
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃
صبــح است بزن بوسه و لبخنـد ،
تــو بر ساحت خورشیـ🌤ـد ...
ترکیب گل و شادی و لبخنـد قشنگ است..
قابی پر از نشاط و سرزندگی ...
رزمندگان گردان حمزه
لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص)
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹
عملیات کربلای 4 بود. به علت کمبود جا، 20 نفر از نیرو ها را به زور در یک سنگر 5 نفره جا داده بودیم. در این بین دیدم عبدالرضا خودش را گوشه ای جمع کرده و با چراغ قوه کوچکش در این محل کوچک زیارت عاشورا و دعای توسل می خواند. گفتم: «آقا رضا، در این جای تنگ و تاریک چه اجباری است خواندن زیارت عاشورا!»
خندید و گفت: «سال های سال است که زیارت عاشورای من ترک نشده، حتی زمان هایی که در سینما بودم زیارت عاشورا را می خواندم!»
#شهید_عبدالرضا_مصلی_نژاد
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺑﺎﻧﺸﺮﻣﻂﺎﻟﺐ ﺷﻬﺪاﻱ اﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_محمودرضا_بیضایی*
✍از تبریز تا دمشق / #قسمت_بیست_یکم
بعد از شهادتش،سپردم همه جا را دنبال وصیت نامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جا مانده بود، اما وصیت نامه ای در کار نبود.تنها چیز مکتوبی که از او موجود است، همان نامه ای است که برای همسر مکرم خود در شب شهادت امیرالمومنین(علیه السلام)نوشته بود. این وصیت نامه را بعد از شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان یک بار از همسر معززش درباره ی وصیت نامه سوال کردم.فرمود:《یکباردر خانه درباره ی وصیت نامه از او پرسیدم.پوستر شهید همت را نشان داد و گفت وصیت من این است.》محمودرضا پوستری از حاج همت را در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود.روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامه نوشته شده بود:《با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره ی خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.》
🔹برای علی اکبر
محمودرضا قد بلندی داشت. پیکرش توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود جا نگرفت. رفتند تابوت دیگری بیاورند. رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش. یکی از بچه ها خواست روضه بخواند. گفت:《محمودرضا دهه ی محرم گاهی که کارش زیاد بود، همه ی ده شب را نمی توانست هیئت بیاید، اما شب روضه علی اکبر(علیه السلام) حتما می آمد و دم علی علی می گرفت.》 این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه.
✍به روایت"احمدرضا بیضائی"
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سربند یازهرا
🏴میدونید فاطمیه رو کیا تو کشور رونق دادن⁉️
🖤۲۰۰هزار شهید، شهید شده در ایام فاطمیه جنگ😭
🎤 حجت الاسلام پناهیان
💔حالا می فهمم چرا دعوا سر سربند یا فاطمه بود😭
#فاطمیه
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐️یادی از سردار شهید محمدرضا ایزدی⭐️
🌹"مجید لردان"، پسردائی و شوهر خواهرم بود. در کربلای4 ، پیکر بی سرش را با شهدای کربلای 5 آوردند. مجید و "رضا ایزدی" دوست بودند. به درخواست رضا برادرش رسول و مجید را برخلاف سایر شهدا از شاهچراغ تا گلزار شهدا، روی دست بردیم. مجید در وصیتش خواسته بود این شعر را روی قبرش بنویسیم:
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است.
رضا به من گفت میشود خواهش کنم اگر من هم شهید شدم، سفارش کنید این شعر را روی سنگقبر من هم بنویسند!
گفتم: رضا دستبردار. رسول تازه شهید شده، تو باید باشی و دلگرمی خانوادهات باشی.
جدی گفت: پدر میره، مادر میره، زن و بچه میره، هیچکس در این دنیا ماندگار نیست. همه باید یک روزی از این دنیا بریم. من طاقتم طاق شده، دوست دارم من هم شهید بشوم و بروم.
( رضا هم بی سر رفت و همان شعر شد نوشته قبرش)
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷🕊🍃
شهادت
لباسِتکسایزیاست
که بایدتنِآدم
به اندازهیآندرآید،
هروقتبهسایزِ
اینلباسدرآمدی،پروازمیکنی..!
#شهیدآوینی🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سیــره_شهــــدا
در اردوگـاه دشــت عبــاس بوديــم و محسـن و شهــيد احمــد رضوانے فرمانـده گــردان و جانشــين بودنــد . بچــه هــا به اهــواز و انديمشڪ رفتــند و ســبزے براے خودشــان گرفتــند که همراه کنســرو بخوريم اما بعد از اينکه سبزيهــا را شستــند و آوردند براي محسن ، محسن سوال کرد آيا نيروها ســبزے دارند ؟
گفتيــم : نه
گـفت :من هم نمي خواهــم .
گفتيـم :با پول خودمــان براے خودمــان خريــده ايم هر کسےبخواهد برود و بخــرد.
گفــت:شـايد يڪے از نيروهـا پول نداشتــه باشـد.هرڪارے ڪرديم ايشــان سبزے نخــوردند.
**
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﺴﻦ_ﺧﺴﺮﻭﻱ
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷــــﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75