eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
پوستر| کلام شهید حاج احمد متوسلیان: باشد که ما شبانگاهان برسرشان بریزیم همچون عقابان تیز پروازی که شب و روز برایشان معنا ندارد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨فردا،مراسم هفتگی میهمانی لاله های زهرایی به علت مراسم استقبال از ریاست محترم جمهوری ، با تاخیر آغاز میشود
🌷🕊🍃 پنجشنبه‌ها چشم‌ڪه‌میگشاییم نام‌ڪسانی‌درذهنمان‌روشن‌است ڪه‌تاهمیشه‌مدیونشان‌هستیم آنھایی‌ڪه‌هرگزفراموش‌نمۍشوند🕊️ بازپنجشنبه‌ویادشھیدان‌باصلوات🌸 🕊️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠بمناسبت یادواره سردارشهید رحیم فعال امروز در 🔰در بهمن ماه یکی از سال ها که توفیق زیارت کربلا نصیبم شد، قبل از سفر با سردار فعال تماس گرفتم و از سردار حلالیت خواستم. سردار تا اسم کربلا و امام حسین (ع) را شنید، بغض چندین ساله اش در گلو شکست و به گریه افتاد. وی از زبان سردار فعال ادامه داده است: 'زیارت امام حسین (ع) زیارت عشق است؛ هرگاه نام کربلا و امام حسین (ع) به میان می آید از خود بی خود می شوم. تو را به خدا از آقا امام حسین (ع) بخواه که این بنده گناهکار را نیز بطلبد و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد.' رحیم فعال 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمدیوسف غلامی ورق پایین کیوسک تلفن را تیربارون کردن کلانتری یکم و اسلحه خونه کامل تصرف شده بود و چندنفر هم به خاطر ناشیگری تیر خوردند. _رهبران ما رو مسلح کنید. این صدای شعار عشایر قشقایی بود که به گوش میرسید و کرامت خودش رو به جمع اونا رسوند و با اونا فریاد میزد. از اون طرف به سمت چهارراه مشیر رفتیم .توی خیابان داریوش تو کوچه اولی درهای اول به روی همه باز بود و مقوا آتیش زده بودند و دود مقوا استنشاق میکردیم که آثار گازی که زده بودن از بین بره. کرامت رو تو اون دود نمیتونستم پیدا کنم یک لحظه چشمم افتاد بهش. داشت یکی دو نفر رو که افتاده بودند رو زمین بلند میکرد دویدم که برم سمتش مثِ برق این طرف و اون طرف میرفت و غیب میشد حدود ساعت سه طول کشید که دیگه همه جا تصرف شد مردم یک صدا فریاد میزدند و شور و شوق پیروزی رو سر میدادند. توی همون شلوغی جمعیت بود که کرامت رو دیدم .دویدم به سمتش و از پشت پیراهنش رو کشیدم برگشت عقب و نگاه کرد _کرامت کجا داری میری؟ تموم شد دیگه پیروز شدیم. سر از پا نمیشناخت دستش رو گرفتم و نگذاشتم همراه جمعیت جلو بره. - يوسف تو هم بیا بریم بذار برم باهاشون... - یه نگاه به ساعت بنداز ببین ساعت چنده؟ تا الآن ننه بابا سكته کردن. میدونم نگران هستند زود بیا تا بریم - یوسف تو برو بذار من بمونم _نه نمیشه دیگه همه چی به خیر و خوبی تموم شد و همه جا تصرف شد و آزاد شد. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️ 🌹حاج منوچهر در مورد شهید محسن زیانی می گفت: محسن پسر زرنگ و باهوشی بود، به قول بچه های گردان امام مهدی(عج) آچار فرانسه گردان بود، با اینکه توانایی انجام مسئولیت های مختلف گردان را داشت، او را آزاد گذاشته بودیم تا کنار فرماندهی باشد و کارهای ضروری را انجام دهد. هیچ وقت نمی ایستاد تا به او بگوئیم چه کار بکن، مرتب می پرسید چی کار بکنم! عملیات بجلیه بود. بعد از اینکه دستور عقب نشینی داده شد، آقای شریف عراقی را جلو بردم که روی خط توجیه کنم، تیربار دشمن هم مرتب و یک نفس ما را می زد. در حال صحبت با شریف عراقی بودم که متوجه محسن شدم که با سرعت، دور ما دو نفر می دود. گفتم چرا اینکار می کنی؟ گفت اینجور راحت تر هستم. فهمیدم، دور تا دور ما می دود تا اگر گلوله ای به سمت ما آمد، به خودش بخورد، به فرمانده اش نه! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
دستگیری‌ زِگدا گردنِ‌هرارباب‌ است کارِمادستِ‌تو آقاست‌ اباعبدالله... 🌷 🌙 دلم کربلا می‌خواهد... شب جمعه صفا دارد😭 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 ❤️ پاییز است... روی سنگفرش دل‌هایمان پر از آرزوهای خزان شده است و سرمای فراق ، تا عمق استخوانمان را می‌سوزاند... آسمان جان‌هایمان را ابرهای تیره‌ی دلتنگی، فراگرفته و صحن وجودمان از عبور مداوم بغض و اضطراب و چشم به راهی ، سرشار است... شما بگویید عزیز دل‌های ما شما بگویید جز مژده‌ی سبز و معطر ظهورتان چیزی هست که آراممان کند؟ 🌸 💚 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠زوزه‌های خمپاره‌ها و انفجار‌ها کنار پاسگاه یک لحظه قطع نمی‌شد و این خواب راحت رزمندگان من را به یاد مجاهدان جنگ بدر می‌انداخت که إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً ... مهمات را خالی کردیم. با حبیب به سنگرهای اطراف سرک کشیدیم. همه برادران خواب بودند. جایی برای خوابیدن ما وجود نداشت. هوا خیلی سرد بود. حبیب دو تا پتو برداشت و گفت: بیا بریم پشت ماشین بخوابیم. عین خیالش نبود که منطقه زیر آتش خمپاره است. وضویی گرفت و دو رکعت نماز نشسته بجا آورد و بعد دراز کشید. هر شب قبــل از خوابش این نماز را می‌خواند. فکر می‌کنم نافله عشایش بود. پشت ماشین در قسمت سرباز آن خوابیده بودیم. هوا خیلی سرد بود، پتو را محکم دور خودمان پیچیده بودیم. کمی که صحبت کردیم، باران شدیدی شروع شد. شاید این باران هم مثل جنگ بدر نوید پیروزی بود. بارش باران که روی سر ما شروع شد بلافاصله حبیب گفت: پتو را بردار به زیر ماشین بریم! از این سرعت در تصمیم گیری تعجب کردم. فوراً به زیر وانت بار رفتیم. با خندۀ مخصوص خودش گفت: چقدر خدا به ما نعمت داده، ممکنه دیگر در زندگی هیچ گاه این همه نعمت نصیب ما نشود. در جبهه که هستیم، خمپاره که می‌آید، هوا که سرد است، باران هم می‌بارد، دیگر چه می‌خواهیم!؟ (صبح روز بعد خدا با نعمت شهادت، نعمت هایش را بر او تکمیل کرد.) 📚برشی از کتاب قلب های آرام۲ 🌹🍃🌷 حبیب روزی طلب https://eitaa.com/golzarshohadashiraz