eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💢به مناسبت یادواره شهیدان فولادفر ، امروز در گلزار شهدای شیراز 💠شهید سعید ابوالاحرار تازه از جبهه برگشته بود، برای اعزام مجدد به بسیج آمده بود. در آن اعزام، مشکلی پیش آمد که نیروها مجبور شدند حدود 48 ساعت در بسیج بمانند تا هماهنگی‌های اعزام گروه آنها انجام شود. سعید خیلی کم با کسی صمیمی و اُخت می‌شد. اما در همین دو روزی که آنجا بود "کریم فولادفر " را پیدا کرد. اولین‌بار بود که همدیگر را می‌دیدند. اما سعید علاقه و محبت عجیبی نسبت به کریم پیدا کرد، به حدی که وقتی راه می‌رفتند، کنار هم شانه‌به‌شانه هم، حتی دست در گردن هم راه می‌رفتند. انگار با هم رفاقتی دیرین دارند. اُنس عجیبی بین این دو ایجاد شده بود، یک حالت دلدادگی که برای من که چندین سال بود با سعید آشنا بودم خیلی عجیب و ندیده بود. فقط می‌دانستم سعید یک پله بالاتر از ما را می‌دید و خوب و سریع افرادی را که هم سنخ خودش بودند را پیدا می‌کرد. این راز برای من بود، تا زمانی که شنیدم هر دو با هم با یک خمپاره شهید شده‌اند و قبرهایشان شانه‌به‌شانه هم، چسبیده هم برای ابد قرار گرفت. محمد کریم فولادفر 🌹🌱🌹🌱🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * نوبت به من هم رسید. حدود صد نفر جنازه ی عراقی در جایی از کانال روی هم ریخته بود. هر کس که میخواست عبور کند ناچار باید از روی این اجساد رد میشد. افراد جلو از روی اجساد رد شدند اولین قدم را روی باسن یک جسد درشت اندام گذاشتم به ندرت میان عراقیها آدم لاغر پیدا میشد بالاخره با هزار جور نفرت این مسافت چهل متری را رد کردم مسافت زیادی را نرفته بودیم که پچ پچ افتاد که داریم به هدف میرسیم به موضع تک رسیدیم. بچه ها خوشحال و خندان بودند. باورم شده بود که این بار شرکت در عملیات قطعی .است در طول چند سال گذشته همه ی معادلات و آرزوهایم هر بار به علتی به هم ریخته بود یا جثه ام کوچک بود یا عملیات لو رفته بود. این بار به نظر میرسید که به آرزوی دیرینه ام رسیده ام برادر فولادفر در ورودی سنگری ایستاده بود و داشت مدام میگفت - بچه ها با یاد خدا از پشت آن خاک ریز به سمت نونی ها تیراندازی کنید. سراسیمه از کانال جدا شدیم نزدیکیهای غروب بود و از آفتاب چیزی نمانده بود. بچه ها به حالت بدو رو خود را به پشت خاکریز رساندند .گروهان یک جلوتر از ما مستقر بود و گروهان سوم پشت سر ما می آمد هدف تصرف نهر و خاکریزی بود که در راست نونی های شلمچه قرار داشت روی این نهر سه پل وجود داشت هر کدام از این پلها در حوزه ی مأموریت یک گروهان بود نام رمز آنها بر روی کالک ناصر ۱ ناصر ۲ و ناصر ۳ بود با تصرف پلها امکان فرار نیروهای عراقی از بین میرفت و اگر خاکریز را تصرف میکردیم نونیها سقوط میکرد. به دستور فرمانده پشت خاکریز حالت گرفتیم. بلافاصله کوله پشتی را از خود جدا کردم رسته ی من نارنجک تفنگی بود و زبیر تک تیرانداز. یکی از نارنجک ها را از کوله پشتی درآوردم جوفی را روی اسلحه سوار کردم و نارنجک را روی آن فشنگ گازی مخصوص را داخل لوله گذاشتم. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️ 🌹عمیات ثامن الائمه بود. دنبال بچه‌های شیراز بودم. نزدیک پل مارد، جمع شدیم و پشت یک خاکریز کنار پل نشستیم. همه خسته و خاک‌آلود بودیم. حدود ده‌پانزده اسیر عراقی از روی پل به سمت ما آمدند. تا اسرا به ما رسیدند یک گلوله تانک یا توپ به جلو خاکریز نشست. نمی‌دانم چه بود، اما انفجار سنگینی داشت. در لحظه زمین‌وزمان به هم ریخت. چشم که باز کردم دیدم چند نفر از اسرا به درک واصل شده‌اند، بقیه هم یا مجروح شده یا موج خورده افتاده‌اند. نگاهم به سمت جمع خودمان رفت. سید رضا همان‌طور که به خاکریز تکیه داشت بی‌حرکت افتاده بود. به سمتش رفتم، روی پیراهنش، لکه‌ای سرخ ایجاد شده بود. حرکت نمی‌کرد. شهید شده بود. شهید کریم اقبال‌پور تا متوجه سید رضا شد، با پریشانی کنار او نشست و چشمانش را بست و او را در آغوش کشید. کمی آب پیدا کردیم و به اسرا دادیم تا سرحال شوند.کریم، پیکر سید رضا را با برانکارد روی دوش اسرا گذاشت، همه با هم با پیکر سید رضا به عقب آمدیم تا به ماشین حمل مجروحین و شهدا رسیدیم و پیکر سید رضا را تحویل دادیم. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷 🍃 چندےسٺ خوراڪم همہ شب گریہ و زارےسٺ از جان و دلِ بےرمقم صبر، فرارےسٺ تقویم پر از سرخِ جنون شد ڪار منِ مشتاق فقط روز شمارےسٺ 🌷 🌷 🌙 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 ‹سلام‌باباجان🌤 › .. عــٰاقبت‌دوست‌داشتنت عــٰاقبتم‌را‌بہ‌خیر‌می‌ڪند 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
هوا تاریک روشن بود، راه افتادم در میانه ارتفاع به پست امداد رسیدم دیدم چند مجروح را آماده کردند تا هلیکوپتر بیاید. حاج رسول استوار هم زخمی بودند. بین‌ ایشان و همرزمش بگو مگو بود. ایستادم ببینم ماجرا چیست. متوجه شدم امدادگران می‌خواهند حاج استوار را اول بفرستند ولی او به شدت مخالفت می‌کرد و می‌گفت اول بسیجی‌ها و پاسدار وظیفه‌ها را بفرستند،میگفت: اگر دوباره هلیکوپتر آمد من می‌روم. من به راه خودم ادامه دادم، بعد که پیگیر شدم گفتند هلیکوپتر برای بار دوم نیامد . یکی از رزمنده ها بعدها به من گفت همین نرفتن باعث شد که زخم حاج استوار عفونت شدید کند. که این چندمین بار بود که حاج استوار زخمی شده‌ بود. عجیب اینجاست که این سردار عزیز هیچ پرونده جانبازی در هیچ جا ندارد و هرگز برای کمیسیون تعیین درصد جانبازی به جایی مراجعه نکرده بود. حاج رسول استوار محمودآبادی 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * زبیر دست از کار کشیده بود و نگاهم میکرد. هنوز هوا زیاد تاریک نشده بود و به نحوی امکان دیدن محل اصابت نارنجک وجود داشت. بچه ها الله اکبرگویان تیراندازی میکردند به زبیر گفتم: - می خواهم آن جا را بزنم. دستم روی ماشه رفت و نارنجک از اسلحه جدا شد و لحظاتی بعد کنار یک سنگر فرود آمد و منفجر شد مابقی نارنجک ها را نمی دانم کجا و چگونه زدم میخواستم زود نارنجک ها را پرتاب و تیراندازی را شروع کنم. نارنجک دومی و سومی نیز پرتاب شد. وضعیت از آن حالت اولیه خارج شده بود ابتدا از طرف دشمن واکنشی انجام نگرفت اما رفته رفته باران تیرهای دشمن شروع کرد به باریدن تیرهای سرخ و نارنجی به این سو و آن سو می رفت. صدای زوزه ی تیرهای رسام و انفجار خمپاره های زمانی آمان از همه بریده بود. بچه ها با شور و شوق میجنگیدند یا حسین یا حسین زخمیها به گوش می رسید. برخی که با تجربه تر بودند فریاد می زدند _الله اکبر بگید فرماندهی دسته ما لحظه ی اول شهید شد .حسین اسماعیلی فرماندهی گروهان مدام بین این طرف و آن طرف در تکاپو بود. میخواستم نارنجک چهارم را روی اسلحه سوار کنم که متوجه شدم در پوش اسلحه به خاطر فشار شدید گاز باروت پرت شده است. دنبال آن میگشتم که اسلحه ای کنارم افتاد سرم را بالا گرفتم در زیر نور منور لطیف طیبی را دیدم. نگاهش کردم از شاهرگ گردنش خون روی چفیه ی سفیدرنگش می ریخت. لحظه ای به خود لرزید انگار دلش نمیخواست به زمین بیفتد در کنارم نقش زمین شد. دست از کار کشیدم همه ی هوش و حواسم متوجه لطیف بود. زیر نور منور افتاده به من نگاه می.کرد هم این طور که داشت نگاهم میکرد یک دفعه حواسش متوجه جای دیگر شد و نگاهش را به سمت دیگری انداخت. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🚨ماجرای قدرت مردان ایرانی 🎥بشنوید و لذت ببرید. گفته شده این فیلم مربوط به ماهیگیر ایرانی هست که به ناوشکن آمریکایی تذکر میده باید پرچم ایران رو نصب کنید: شما در آبهای سرزمینی ایران در حال حرکت هستید و پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران باید در بالاترین نقطه ناو شما برافراشته شود.💪😂 پ ن : یه زمانی شاه ایران جرات نداشت حتی در برابر یک ژنرال پاپتی آمریکایی هم چون ژنرال هایزر و سفیر آمریکا حرف بزنه وتا کمر تعظیم میکرد و برده اونها بود. ببینید و لذت ببرید از شجاعت و جسارت مردم عادی که ناشی از اقتدار جمهوری اسلامی ایران هست که اینگونه در برابر یک ناو جنگی شجاعانه می ایستد. این عزت و اقتدار جز به برکت خون شهدا به دست نیامده است.💪💪 🔹آری، اینجا خلیج فارس است و ما از نسل رئیس علی دلواری و نادر مهدوی و دلاور مردان ناوچه سبلان و سهند و ..... هستیم. 🌱🍃🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌نحوه شهادت مظلومانه آیت‌الله مدرس به روایت استاد انصاریان ✍️به مناسبت ۱۰ آذر سالروز شهادت آیت الله سید حسن مدرس 👇👇 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید