AUD-20190614-WA0013.m4a
15.55M
ﺻﻮﺕ ﺭﻭاﻳﺘﮕﺮﻱ ﺳﻴﺪ ﺭﺿﺎ ﻣﺘﻮﻟﻲ
ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ #ﺷﻬﻴﺪﺣﺴﻦ_ﺣﻘﻨﮕﻬﺪاﺭ
ﺩﻳﺮﻭﺯ
ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ
#ﻫﻴﻴﺖ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﮔﻤﻨﺎﻡ_ﺷﻴﺮاﺯ
🌷عملیات خیبر برای نعمت، عملیات سختی بود. در این عملیات برادرش ذبیح اله و برادر زاده اش حبیب اله به شهادت رسیدند. تیری هم به خودش خورد که از گوشش وارد و از پشت گردنش خارج شد، که همانجا ساعت ها در میدان جنگ بی هوش به زمین افتاد.
با توجه به اینکه چند ماه قبل هم برادر زاده دیگرش ابراهیم و خواهر زاده اش عباس به شهادت رسیده بودند، خانواده مانع حضور مجدد ایشان در منطقه نبرد شدند. نعمت از پا ننشست و به قسمت تعاون سپاه وارد شد و شب و روزش را در خدمت به خانواده شهدا سپری کرد. نعمت، در مدت کوتاهی شد، یک نعمت خدایی برای خانواده شهدا!
کمی که جراحات نعمت بهبودی یافت به لشکر 19 فجر اعزام شد و پس از تحولاتی که در تعاون لشکر بوجود آورد به عنوان معاون تعاون لشکر 19 فجر منسوب و دوباره به جبهه بازگشت.
🌷بدنش واقعاً از ترکش و تیر انباشته بود. گاه می شد مادر و خواهر به او می گفتند: «تو دیگر وظیفه خود را انجام داده ای، دیگر جبهه نرو!»
- «این حرف شما مثل این است که بگوئید تا امروز نماز می خوانده ای، وظیفه ات را انجام داده ای ، از امروز دیگر نخوان. جبهه رفتن برای من مثل نماز تکلیف است. چون من توان رفتن به جبهه را دارم و رفتن به جبهه نیز واجب کفایی است، پس مرا از رفتن به جبهه و وظیفه ام منع نکنید!»
حتی وقتی در کربلای5 چشم هایش شیمیایی شده و ترکشی به رانش خورده بود، عصا زیر بغل به جبهه بازگشت. در کربلای 8، گلوله مستقیم کالیبر سر و دستش را کامل برده بود. جای سالمی نداشت که بخواهیم غسل و کفنش کنیم. با همان لباس بسیجی خونین به خاک سپردیمش.
🌷🌸🌾🌸🌷
#شهید نعمت الله رعیت پیشه
#شهدای_فارس
شهید گنجـی خطاب بہ #شهیدآوینـے گفٺ:
حاج مرٺضـے! دیگر باب #شهادٺ
هم بسته شد.
آوینـے در جواب گفٺ:
نه برادر،
شہادٺ لباس #تڪ_سایزے اسٺ
ڪہ باید تن آدم بہ اندازهـ آن در آید، هر وقٺ بہ سایز این
لباس تڪ سایز درآمدے،
#پرواز مـے ڪنـے، مطمئن باش!
♥️|| #شادی_روح_شهدا
❤️|| #صلوات
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#روایٺــ_عِـشق ✒️
💠دو دوست و همسنگر که وصیت کرده اند مزار آنان به یاد ائمه بقیع بدون سنگ و خاکی باشد❣
✍یکی از #همرزمانش از لحظه شهادت محمد حسین می گوید:«شهید #میرشکاری ، قبل از شهادتش به من خبر داده بود که وقتی شهید می شود😔 جسدش قابل شناسایی نیست. گفته بود یک #نشانه ای از بدنش بردارند تا بعد از شهادت قابل شناسایی باشد.«محمد حسین» شهید شد و پیکرش را با تعداد دیگری از #شهدا داخل ماشین گذاشتم و به عقب بردم .درهمان حین یاد آن جریانی🗯 افتادم که به من گفته بود، "جسدم شناسایی نمیشود" با خود گفتم‼️: پیکر محمد که شناسایی شد... پس چگونه است که صحبتش درست در نیامد؟!!!☹️در همین فکرها بودم که ناگهان خمپاره ای به #ماشین خورد💥. به سمت خودرو دویدم... تمام اجساد شهدا #متلاشی شده و قابل شناسایی نبود...و او را با همان #نشانی که داده بود شناسایی کردیم... »👌
#شهید_محمدحسین_میرشکاری🌷
☘☘☘
#شهید_محمود_فخار🌷
#ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ : ﻛﺎﺯﺭﻭﻥ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هر وقت وضو می گرفت، می دیدم دست هایش را به سمت آسمان می کشد و می گوید: «خدایا به حق حضرت زهرا(س) شهادت را نصیبم کن!»
آن شب دیدم در اتاقش نشسته و وسایلش را جمع می کند. هر چه پرسیدم مادر چه می کنی؟
گفت:« نگران نباش، مادر!».
صبح دیدم حوله دست گرفته و دمپایی پا کرده است. گفتم کجا؟
گفت: « برای حمام می روم کوار!»
حرفش را باور کردم. ساعتی بعد یکی از دوستانش آمد و گفت: «قربان به جبهه رفت!»
با نگرانی پدرش را فرستادم کوار دنبالش. ساعتی بعد شوهرم دست خالی آمد و گفت:« تا پای اتوبوس هم رفتم، دستش را گرفتم و گفتم برگرد که مادر دارد دق میکند!»
گفت: «پدر تو را به حضرت زهرا قسم می دهم که مانعم نشو، سلام من را به مادر برسان و بگو من باید بروم تا شهید شوم!»
39 روز بعد جنازه اش را آوردند. خودم را روی جنازه انداختم، دستم به پهلویش خورد. دستم را برداشتم دیدم آغشته به خون است. خون را به صورتم کشیدم و گفتم:«مادر امیدوارم خونت مرا شفاعت کند!»
🌾🌷🌿🌹
#شهیدقربانعلی_امانی
#شهدای_فارس
#ﻳﺎﺩش_ﺻﻠﻮاﺕ🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷رفته بودم تبلیغات, چشمم به جواد افتاد, گفتم نامرد تو خونه هر کی می رم می بینم یه نقاشی اویزونه, می گن یادگار جواده...
خوب من هم می خواهم. سرخ و سفید شد و گفت چشم, اما ۵تومن خرج داره!
گفتم برا یادگاری که پول نمی گیرن!
گفت:با رنگ و بوم بیت المال که نمی تونم برات نقاشی بکشم. پول وسایل نقاشی میشه ۵ تومن.
دست کردم جیب و پولو دادم و رفتم. وقتی برگشتم, دیدم همه زانوی غم بغل گرفتن. سراغ جوادو گرفتم گفتن عاشقانه رفت...
🌷به شهید بزرگوار، حاج منصور خادم صادق قول داده بودم که در مقری که ایشان فرمانده آنجا بود تصویری از بارگاه آقا اباعبدالله(ع)، همراه با سلام به حضرت بکشم. محمد جواد در تبلیغات لشکر بود و کارهای نقاشی را انجام می داد. می خواست برای عیادت از برادرش که تازه مجروح شده بود به شیراز برود، او را راضی کردم تا برای این امر با من همراه شود. قرار شد محمد جواد بارگاه آقا را نقاشی کند و من هم سلام را بنویسم. نزدیک های غروب کار ما تقریباً تمام شد. محمد جواد که پرچم را رنگ می کرد گفت: «حیف است، این پرچم باید با قرمز خونی رنگ بشه!»
هنوز جمله اش تمام نشده صدای سوت خمپاره پیچید. خرده بتن های سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود، عینکم را شکاند، همه چیز را محو می دیدم. اما از چیزی که دیدم تنم یخ کرد. ترکشی بزرگ به پیشانی محمد جواد بوسه زده و کاسه سرش را برده بود, خون سرش بر بالای گنبد آقا، درست در محل پرچم پاشیده شده بود!"
🌷🌾🌷
#طلبه_شهیدمحمدجوادروزیﻃﻠﺐ
#شهدای فارس
↘️
تولد: شیراز
شهادت: فاو
ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ: ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪاي ﺷﻴﺮاﺯ
🌷🌷🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
آب را گِل نڪُنید
شایـد یڪ مادر
با چِشـمانـ ڪم سو
در زُلالـے رود
در پِے فرزند مفقودش
طے طـریق ڪُنـد
#اروند
#بیادشهیدان_مفقودالاثر
🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75