سه دختر داشتم دلم مي خواست خداوند پسري به من عطا کند. خیلی نذر و نياز کردم. 🍃خواب ديدم روي تپه اي نشسته ام حضرت قاسم(ع) به خوابم آمد يک نوزاد قنداق کرده در کنارم گذاشت. 👶🏻
پس از مدتي خواب من به حقيقت پيوست. خداوند به من پسري عطا کرد.
در روز تولدش برف و باران مي باريد و به مناسبت آن بارش رحمت الهي، نامش را برفعلي گذاشتم.❄️🌨️
👇🏻👇🏻
15يا16ساله بود. پدرش موتوري برايش خريد. براي کاري مي خواست به جايي برود که با يک ماشين تصادف کرد. 😱
ضربه محکمي به سرش وارد شده بود. بيهوش بود. بعد از 48ساعت به هوش آمد.
در مدتي که بي هوش بود به درگاه خدا التماس کردم و به حضرت قاسم(ع) متوسل شدم. گفتم بچه ام را باز از تو مي خواهم.
خداوند به او شفا داد،زیرا برایش تقدیر و پایان بهتری رقم زده بود.
🌹
#شهید_برفعلی_رمضانعلی
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس _سروستان
☘🌸☘🌸
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#حرفِـ_قشنگـ 🌸͜͡❥••
[ هیشهدآازاونبالابالاها ] 🙃✈️
واسهماپادرمیونیمیکنن🍃👣
هیماازاینپایینپایینا. °✨
باگناهخرابشمیکنیم🔥..!
بچــہ ها حواســمون باشہ امضاے شهادتے کہ برامون #شهــدا گرفتند با گناه پاکۺ نکنےم...🍀
#شهداشرمندهایمـ🍂🥀
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﺳﺮﻛﺮﺩﻩ ﮔﺮﻭﻫﻚ ﺗﻨﺪﺭ
ﻳﺎﺩﻱ اﺯ #ﺷﻬﺪاي_ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ_ﻭﺻﺎﻝ
👇
🔺مي گفت هر كاري مي خواهم بكنم اول نگاه مي كنم ببينم
#امام_زمان (عج) از اين كار راضيه؟
چه دردي از درد امام زمان (عج) دوا مي شود⁉️
🔻مي گفت اگر مي بينيد امام زمان (عج) از كاري #ناراحت مي شود ، انجام ندهيد⛔️ .
#شهید_محمد_مهـدوی
#شهید_انفجار_حسینیه_ﺳﻴﺪاﻟﺸﻬﺪاﻱ_ شیراز
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﻗﺮاﺭﺷﺒﺎﻧﻪ
#ﭼﻠﻪ_ﺣﺴﻴﻨﻲ
#ﺗﻮﺻﻴﻪ_ﺭﻫﺒﺮﻱ
#ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ_اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا
#ﺭﻓﻊ_ﺑﻼ_ﻭ_ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ...
👇👇👇*دعای هفتم صحیفه سجادیه*
*یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ.*
*ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ.*
*فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ.*
*أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ*
*وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بیمَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.*
*وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی.*
*فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.*
*فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً.*
*وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک.*
*فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بییا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بیذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.*
🌹🍃🌹🍃
دیدارتان، چه شوق عظیمی ست...
منِ مُرده را ،صبــح که میشود
جانـی دوباره میدهد ..
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🌿
🌹🍃🌹🍃
@shohadaye_shiraz
#مسابقه_نقاشے_کودکان 👌
#ویڗه_عیــدسعیدغدیرخم😷
👇👇
از نقاشے کودکان خود در موضــوعات مشخص شده عکس بگیرد و برای ما ارسال کنید 🙇♀
۰۹۰۲۰۷۰۸۳۷۴
فقط،در واتساپ و ایتــا👆
👨👧👦👋
به ۵ نقاشے برتر ،طبق نظــر داوران هم جایزه مے دهیم...😃
👏💐🎁🎁🎈
البته انشاالله بانیان خیر ، کمــک کنند تعداد جوایــز بیشتر مــیشود
🎈مهلت تا ۱۶ مرداد🎈
🎊🎊🎊🎊
شادے دیگران یکے از اعمال غدیر هست ....🔅🔅🔅بشــتابید
🎀🎀🎀🎀
#هییت شهداے گمنام شیراز
🌺🌸🌺🌸
راستے به همه بچه هاے کوچولو خبر بدید 😊
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#براساس_زندگی_شهید_هاشم_اعتمادی
#منبع_کتاب_چشمهای_شکفته_در_باران
#نویسنده_منوچهر_ذوقی
#قسمت_نهم
کلاس یکباره مانند بمبی منفجر شد .دانشآموزان خنده سر دادند و هیجان زده از پشت نیمکت هایشان بلند شدند.ناظم سرا سینه به سوی هاشم دوید و زنجیرش را درهوا چرخاند، اما او منتظر نماند و از پنجره کلاس به حیاط پرید. پشت سرش یوسف و خلیل و تعداد دیگری از دانشآموزان به حیاط پریدند و شروع به دویدن کردند.ناظم میان دانشآموزان داخل کلاس محاصره شد.با وحشت آنها را کنار زد و سراسیمه به سوی دفتر دوید.مدیر که جلوی در ورودی ایستاده بود، با دیدن آن منظره به راهرو برگشت با ناظم رودررو شد و خشمگین فریاد زد: «اینجا چه خبره؟!»
ناظم با چهره برافروخته جواب داد: «همه چیز زیر سر اون پسره است.اعتمادی رو میگم !او این بلوا را به راه انداخت»
مدیر نیم نگاهی به ساعتش انداخت و زیر لب غرید:« پس چرا نیومدند؟!»
به دفتر رفت و پشت پنجره به حیاط خیره شد .میکروفون را برداشت و آن را روشن کرد .نفس عمیقی کشید و با صدایی که از فرط هیجان می لرزید، گفت:
_دانش آموزان توجه کنید !!!لطفاً توجه کنید !هر چه زودتر به کلاس هاتون برگردید و آلت دست چند نفر فریبخورده نشین!»
لحظه به لحظه تعداد دانش آموزان داخل حیاط که دنبال هاشم و دوستانش موش ها را گره کرده بودند و فریاد میزدند بیشتر میشد.
مدیر ادامه داد:
_آقایان توجه کنید. این طوری توی دردسر میافتید . من به خاطر خودتون میگم. تا اتفاق بدی نیفتاده به کلاس هاتون برگردید. به شما کاری نداریم فقط این چند نفر را تحویل بدین»
صدای همهمه و فریاد بچه ها دم به دم بیشتر اوج میگرفت و صدای مدیر را در خود گم میکرد. آموزگاران به دنبال هیاهویی که راه افتاده بود کنار پنجره های طبقه دوم ایستاده و به حیاط نگاه می کردند. ناگهان درب بزرگ دبیرستان روی پاشنه چرخید و دانش آموزان که با خشم و نفرت فریاد می کشیدند و خیابان ریختند.
آخرین نفرات که از در خارج شدند، اتومبیل سفید رنگی با چهار سرنشین وارد مدرسه شد و مستقیماً جلوی در ورودی ساختمان توقف کرد.
سرنشینان آنها با عجله پیاده شدند و به داخل ساختمان دویدند. مدیر به استقبالشان شتافت و بی درنگ آنها را به دنبال خود از پلهها بالا برد.سرایدار هنوز با پارچه آغشته به بنزین مشغول پاک کردن دیوار بود!
جمعیت خروشان و هیجانزده ،همچون رودی و متلاطم در خیابان زند جاری بود. مغازه های چهارراه که همیشه باز و مملو از خریداران بود، اینک همگی کرکره ها را پایین کشیده بودند. ابتدای صف تظاهرکنندگان به میدان شهرداری رسیده بود که ناگهان، صدای شلیک گلوله در فضا طنین انداخت و لحظاتی بعد مردم سراسیمه به سوی چهارراه زند برگشتند و جمعیت از هم پاشید.
هاشم متعجب روی نوک پا بلند شد و به جلو نگاه کرد .صدای شلیک گلوله دوباره و چندباره فضا را لرزاند.دیگر کسی نمی توانست جلو برود و مردمی که از طرف فلکه شهرداری به عقب برمی گشتند، با جمعیت برخورد کرده و به هر سو می دویدند.
هرچه سر کرد نتوانست جلوتر برود .به زحمت خود را به پیاده رو رساند و از درختی بالا رفت. از آنجا میدان شهرداری و مأموران را که به سوی مردم شلیک می کردند میدید.
مهران که پایین درخت ایستاده و با ترس و کنجکاوی به هاشم زل زده بود، پرسید :«چه خبره؟!»
هاشم از درخت پایین پرید دستم هر آن را گرفت و سراسیمه گفت: «دارند تیراندازی میکنند .بدو .یالا.» دست مهران را گرفت و به طرف خیابون داریوش دوید.
ادامه دارد...
در واتس اپ👇
https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩🎥 شادی دل خانواده شهدای حسينيه سيدالشهدای شيراز از دستگيری سرکرده گروهک تروريستی تندر
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﺣﺴﻴﻨﻴﻪﺳﻴﺪاﻟﺸﻬﺪاﻱ ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ ﻭﺻﺎﻝ
#ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌷
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#ﺩﻳﺪاﺭﻱ_ﻛﻪ_ﺑﻪﻗﻴﺎﻣﺖاﻓﺘﺎﺩ ....🌹
زمانی که خبر تولد دخترش را دادند مرخصی گرفته بود تا به فسا برود.😍
خبر عملیات والفجر ۲ رسید ،بی درنگ ﻣﺮﺧﺼﻲ اش را لغو کرد ،تا بعد از عملیات به دیدار دختر تازه متولد شده اش برود ....
اﺯ ﺩﻳﺪاﺭ ﺑﭽﻪ ش ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﻓﺎﻉ اﺯ اﺳﻼﻡ ﺑﺮﻭﺩ ....
اما دیداری که به قیامت افتاد.😢
#شهید_سبزعلی_شیبانیان
#اﻳﺎﻡ_شهادت
#عملیات_والفجر۲_حاج_عمران
🌷▫️🌷▫️🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره دختر شهید محرابی از دیدارش با سردار سلیمانی :
دعا کنید من هم مثل حاج عماد مغنیه داخل ماشین شهید بشم، جوری که هیچ چیزی ازم باقی نمونه...
🌹🌹🌷🌹🌹
✅کانال ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪا :
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
شب سرد و وحشتناکی را در جزیره مجنون سپری می کردیم.
در آن خوف، دیدم مقصود در حال غسل با آب سرد است.
گفتم: پسر مگه عقلت را از دست دادی که تو این سرما غسل می کنی؟😳
از غسل که فارغ شد به نماز شب قامت بست.
بی آنکه ذره ای لرز از سرما در وجودش دیده شود. بعد از نماز، سر به سجده شکر گذاشت. 😔
سر از سجده که برداشت گفت: اگر دلتان به سوی او باشد، سرما که سهل است، بدترین حالت ها را هم متوجه نمی شوید!✅
خندید و ادامه داد: باید با عشق کار کرد تا دل خسته نشود.! ✅
خجالت کشیدیم که حتی زمان گرفتن وضو با آن آب سرد و در آن هوای سرد کلی غُر می زدیم.😔
🌷🌹🌷
#شهید_مقصود_صالحی
#شهداے_فارس
☘☘☘☘☘☘
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
👇👇👇
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75