فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره محرم... .
دوباره مرور خاطرات کودکیام... .
کودکیهایی که پر از هیاهوی حسین بود
و آمیخته با لذتهایی ناب؛
لذت خریدن سنج و طبل و پرچم و کتل... .
لذت پوشیدن لباس سیاه
لذت برپا کردن هیأت خانگی
لذت چشیدن چای روضه
لذت استشمام بوی اسپند
لذت بارانی شدن چشمهایم
لذت همقدم شدن با قافلهی خون خدا
لذت گم شدن در دستهی عزا
لذت پیدا شدن در آغوش حسین علیهالسلام
و... .
خلاصه حسین جان!
هر سال با غمِ شیرینت
قد کشیدهام و حالا که سالهاست از طفولیتم میگذرد؛
در حسرت آن روزها ماندهام
و میخواهم تا ابد کودکِ خانهات بمانم
چون میدانم؛ هر کس کودکِ در خانهات بماند، بزرگ میشود
#محرم
#امام_حسین
#حسین_یکتا
🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷... بعد از عملیات محرم بود. خط آرامی بود، همه نیروها را در یک کانال مستقر کرده بودیم، ناگهان عراقی ها شروع به ریختن آتش روی کانال کردند. خمپاره و گلوله بود که مثل دانه های تگرگ روی کانال می بارید. بسیجی ها فارغ از این آتش بازی عراقی ها در حال راز و نیاز با خدا بودند. باید برای قطع این آتش، کاری می کردیم. محمد به تانک خودی که دور تر از کانال در دشت ایستاده بود اشاره کرد و گفت: من مطمئنم اگر این تانک فقط یک گلوله به سمت عراقی ها شلیک کند، آتش آنها قطع می شود!
بعد گفت: خودم می روم، اما می دانم پایم را که از کانال بیرون گذاشتم می خورم! تا خواستیم او را از بیرون رفتن منصرف کنیم، با چالاکی از کانال بیرون پرید و به سمت تانک دوید. به تانک نرسیده بود که روی زمین افتاد. ترکشی بدنش را شکافته بود. با بدن خونین خود به تانک رساند. چند لحظه بعد که تانک گلوله ای به سمت عراق شلیک کرد،
آنها هم دست از ریختن آتش کشیدند...
راوی حاج محمد شکیبا
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#برات_شهادت....
🌷حاج شير علي خاطره اي را از حضورش با حاج خسرو بيان مي کند: شبي حاج خسرو نگهبان بودیم.
سنگر مادرمحلي بود که مثل نقل و نبات خمپاره، روي سرمان ريخته مي شد.
ترکش هااز بغل گوش ما رد مي شدند، اما چيزي از آنها نصيب ما نمي شد.
حاج خسرو شروع کرد به خواند مصيبت حضرت رقيه(س) در آن دل شب، هر دو تا توانستيم گريه کرديم.
همان شب با حاج خسرو با خدا عهد بستيم. گفتيم خدايا، ما به عهدمان وفا مي کنيم تو هم به عهدت وفا کن و ما را به آرزويمان برسان.
آن شب سپري شد...
وقتي براي نماز بيدار شديم، حاج خسرو گفت من ديشب خواب عجيبي ديدم، من هم خواب عجيبي ديده بودم، خواب هايي که نويد هايي بودبراي شهادت ما...
🍃🌷🍃🌷
#شهیدحاج_خسرو_آزادی
#ﺷﻬﺪاﻱ_فارس
#حضرت_رقیه (س)
#شهدای_حسینی
#شب_سوم_محرم
🌱🍃🌷🍃🌷🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
اومد خدمت امام و برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمیخوره، مرخصی خواست.
امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در بحبوحهی جنگ پرسیدند.
عباس گفت: من در دهه اول محرم برای شستن استکانهای چای عزاداران به هیئتهای جنوب شهر که من را نمیشناسند میروم. مرخصی را برای آن میخواهم.🙏
امام خمینی (ره) به ایشون فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی میدهم!
که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی...☝️
#شهید_عباس_بابایی
#عند_ربهم_یرزقون
#محرم
🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
🌹 #مراسم *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹
و گرامیداشت شهید خبرنگار شهید محسن نقدی
🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹
💢 #بامداحی *کربلایی مهدی سلمانی* 💢
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۲۱مرداد ۱۴۰۰ /از ساعت ۱۸/۳۰*
⬇️⬇️⬇️⬇️
*مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔹🔺🔹🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
#الدخیلڪ_یا_رقیه🌹🍃
بیٺ الغزل هر غزل ناب رقیہ سٺ
خورشید علے اصغر و مهتاب رقیہسٺ
نزدیڪ ترین راه به الله حسین اسٺ
نزدیڪ ترین راه بہ ارباب رقیہسٺ
#ریحانة_الحسیݧ_ع🥀
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴در #روز_سوم #محرم یادی کنیم از دختران شهدای مدافع حرم
😔وداع فرزندان دختر با پیکر پدر شهید مدافع حرم
🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات 🌷
🌹🌱🌹🌱
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_چهارم*
🎤به روایت محمدعلی شیخی
.......یک روز ظهر من در کوت عبدالله اهواز بودم که مجتبی آمد پیش من و گفت که با یک ابتکار جالب قایقی را راه انداخته است . من از هوش و ذکاوت مجتبی خبر داشتم اما این را باور نکردم .
رفتیم و نگاه کردیم ، بله با جوشکاری سطح قایق را کمی بلند کرده بود و توی آب کم عمق که استفاده می کردیم ، پروانه به گل نمی نشست . همان روز قایق را بردیم شلمچه و شب امتحان کردیم ، دیدیم خیلی خوب جواب داد . خدا می داند وقتی که من خبر را به فرمانده لشکر دادم ، چقدر خوشحال شد.
ولی ما برای عملیات به صدتایی از این نوع قایق نیاز داشتیم .مجتبی گروهی را بسیج کرده بود برای همین کار . ما هم که مرتب در همانجایی که بنا بود اسکله ی لشکر را راه بیندازیم ، مشغول بودیم .بعد از این مورد ، من ذهنم متمرکز بود روی تلاش های هاشم که خدایا او با این همه موانع چه خواهد کرد .آنقدر درگیر این بحث بود که با وجود نزدیکی به محل استقرار ما فرصت سرکشی هم نداشت.
بعد برایم تعریف کرد که بعد از چندین شب کار و تلاش بالاخره همه موانع را پشت سر گذاشته تا رسیده بود به آن جاده شنی و حتی طول و عرض آن جاده را چند بار طی کرده بود که بفهمد برای شب عملیات نیروها میتوانند روی آن جاده راه بروند یا نه؟!
همان شب بود که هاشم چند بار طول و عرض جاده شنی را که خیلی وضعیت مبهمی داشت طی کرده بود . در واقع یک بخش اعظم از کار در همان شب به نتیجه رسید.
جالبتر اینکه هاشم آن شب با خودش یک نشانی آورده بود تا مسئولین اطلاعات را نسبت به شناسایی خودش مطمئن کند. نشانی هم اسکلت کامل دست شهیدی بود که به احتمال زیاد از عملیات رمضان در سینه اصلی عراق مانده بود. حتی نگذاشته بود اسکلت دست ، خیس بشود . این برایم خیلی جالب بود که در آن همه موانع چطور اسکلت را آورده که خیس هم نشده بود؟!
بعد از آن بود که کار شناسایی لشکر هم جواب داد و به نتیجه رسید. کاری که هم در عملیات کربلای ۴ و هم در کربلای ۵ گرههای کور زیادی را گشود.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷نظریه محمد این بود که نیرویی که به جبهه می آید آموزش کافی و مناسب جبهه ندیده است. معتقد بود در پادگان های شهر، آموزش داده می شود، اما به علت اینکه فرد در محیط شهر است و از سختی جبهه و صدای تیر و خمپاره خبری نیست زود آموزش ها را فراموش می کند. از طرف دیگر معتقد بود آموزش ها نباید تک بعدی باشد و مثلاً نیرو فقط آموزش تاکتیک و رزم انفرادی ببیند، بلکه معتقد بود یک نیروی رزمی باید کار با انواع سلاح ها، تخریب، امداد، حتی استفاده از ماشین های جنگی را بلد شود. محمد این نظریه آموزشی اش را در تیپ امام سجاد(ع) و بعد در لشکر 19 فجر اجرایی کرد که نتیجه حیرت آوری داشت و به طور مؤثری باعث افزایش کارایی نیروهای رزمی، افزایش درصد موفقیت عملیات ها و کاهش شهدا و مجروحین شد. به این ترتیب نیروهایی که زیر نظر محمد آموزش می دیدند، در میدان نبرد حداقل کار سه نفر را انجام می دادند و گردان هایی که با این سیستم آموزش دیده بودند، به راحتی می توانستند در چند مرحله از عملیات شرکت
کنند...
راوی حاج محسن کشاورز
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⚘﷽⚘
پنجشنبه است...
وباردیگر
مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند...
دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند
و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند...
#پنجشنبه_های_عاشقی💔
#باز_پنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
👇👇
اﮔﺮ ﺩﻟﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻬﺪا و ﻣﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﺳﺖ ....
آماده زیارت بشو.... دلت را روانه گلزار بکن...
🚨
آنلاین بشوید....
زیارت آنلاین گلزار شهدا انجام دهید و زیارت عاشورا بخوانید
⬇️⬇️
http://heyatonline.ir/heyat/120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم به یاد حرم، تا کربلا راهیه..♥️°
#شبجمعه✨'
#حاجمحمودکریمی🎧'
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#اﻟﺴﻼﻡ_ﻋﻠﻲ_اﻟﺤﺴﻴﻦ ع
🌹🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
خودرادرحصارعادتپیچیدهایم
ونبودنترابهتماشانشستهایم!🍃
درحالیکههمچناندردعایعهد
زمزمهمیکنیم:⇩
-وَبَیْعَةًلَهفیعُنُقی-
گفتمبیعت.."
یادامامحسین(؏)افتادم..
یادڪوفیانوامامیکهتنهاماند.."🥀
وما..💔(:
#اݪسلامعلیڪیابقیةاللھ..🌱
🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#ﻳﺎﺩﻱ_اﺯﺷﻬﺪاﻱﺣﺴﻴﻨﻲ
🌹🌹
ﭘﺎﻫﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸــﻜﻞ ﺩاﺷﺖ.....
ﺷﺐ ﻋﻤﻠــﻴﺎﺕ چشــم هاش از گریه سرخ شده بود.😭😔
گفتم چے شــده سیـــد؟
گـفت: حتمــا" تو هـــم فــکر مے کنے, با این پاے لـنگم نمے تونــم بــیام تو عمــلیات...😞
اما مــن با همیـــن پــا,توے تمـــام آمـــوزش ها, پا به پاے بچه هـــا اومــــدم که بگـــم با یه پای علیـــل هم می شہ از کشـــور دفـــاع کرد و ﻣﻂﻤﺌنــم اگـــر شهـــید شــــدم, جدم #امـــام_حســین (ع) به خاطـــر این پــا ردم نمیکــنہ!
ﺑﺎﻻﺧــــﺮﻩ فرمانــده را راضے کرد...✅
همـــون شب با ذکـــر #یاحســین ع شـــهید شـــد!🌷
#شـــهید_سیـــد_ایاز_خردمنـــدان
#شهــداے_ﻏﺮﻳــﺐ_فارس
🌷🍃🌷🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_پنجم*
🎤به روایت محسن ریاضت
برای شناسایی کربلای ۴ هاشم زحمت زیادی کشید. جلیل ملک پور همان موقع پزشکی می خواند و در مواقعی که بحث داغ شناسایی و عملیات بود خودش را به جبهه می رساند.
برای شناسایی کربلای ۴ هم هاشم به او خبر داده و جلیل خودش را رسانده بود.
خیلی با هم رفیق بودند شناسایی کربلای ۴ را با هم کار کردند تا رسیدن شب عملیات و بنا شد هر دو باهم گردان ها را جلو ببرند. متاسفانه آن شرایط خاص پیش آمد و عملیات با عدم موفقیت همراه بود. البته تنها یگانی که توانست از محور خودش عبور کند و دژ اصلی را بگیرد لشکر ۱۹ فجر بود.
اما بقیه آنها ماندند و عملاً نتوانستند به اهدافشان برسند. این بود که بچه های لشکر نوزدهم باید برمیگشتند. فردای آن شب هاشم را دیدم همان لباس غواسی تنش بود. خیلی عبوس و دلگیر بود. گفتم هاشم آقا چه خبر؟
گفت جلیل ملک پور شهید شد!
اولین خبری که به من داد همان شهادت جلیل بود. خیلی با هم گرم و صمیمی بودند. همان موقع هم همسر جلیل باردار بود و بچه بعد از تشییع جنازه جلیل به دنیا آمد.
از هاشم سوال کردم که جسد جلیل چطور شد؟!
گفت: توی منطقه دشمن ماند و هرکاری کردم نتونستم بیارمش!
ناراحتی از شهادت جلیل یک بحث بود، اما بحث این که جسد هم توی منطقه دشمن مانده بود بیشتر عذابش میداد.
خیلی هم تلاش کرده بود که جسد را بیاورد اما موفق نشده بود حتی در وقت عقبنشینی هاشم آخرین کسانی بود که داشت از منطقه دشمن برمی گشت.
گذشت تا دو هفته بعد که بحث شروع کربلای ۵ پیش آمد. بازهم هاشمدر همان محور مسئولیت داشت . کربلای ۵ با موفقیت انجام شده اما شب قبل از عملیات هاشم خیلی خوشحال بود که بالاخره میرود و جسد جلیل را پیدا میکند.
بعد هم آن شب برای ما تعریف کرد که جلبل را در خواب دیده و او سخت از دستش ناراحت بوده که چرا رهایش کرده است.
وقتی داشت موضوع خوابش را تعریف می کرد بین شوخی و جدی خندید و گفت :« حالا می ترسم پام که رسید اون ور جلیل بیفته دنبالم و کتکم بزنه»
اینها را می گفت و می خندید بعد سر تکان می داد و آه می کشید.
هاشم شخصیت عجیبی داشت خیلی تودار بود. همان صبح شب به عملیات رفته بود جسد جلیل را پیدا کرده بود.میگفت عراقیها خاک روی فرش ریخته بودند اما گذاشته بود و به هر سختی دست دوست پزشکش را پیدا کرده بود.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #روایتگری | #روایت_حماسه
🔻 شهیدی که با سربند یاحسین شناسایی شد
🎙راوی : آقای محمد احمدیان
#شهید_مجید_پازکی🌷
🌱🌷🌱🌷
#ڪانال_شهدا
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷... اربعین سال 61 بود. به اتفاق عده ای از فرماندهان تیپ امام سجاد(ع) جهت بازدید از رزمندگانی که روی ارتفاعات بودند رفتیم. چند ساعتی در منطقه کنار رزمندگان بودیم. به نماز ظهر نزدیک می شدیم که محمد آرام به من نزدیک شد و پرسید: حاج کاکو کی بر می گردیم! گفتم: نماز بخوانیم، در مراسم عزاداری بچه ها هم شرکت کنیم، بعد بر می گردیم. موقع نماز که شد، هر چه به محمد اصرار کردیم بیاید به عنوان پیش¬نماز، قبول نکرد، تنها قبول کرد به عنوان مکبّر بایستد. نماز که تمام شد، خود محمد شروع به خواندن نوحه کرد. به فرازی از نوحه رسید که نام حضرت زهرا(س) برده می شد... دیگر طاقت از کف برید، نتوانست نوحه را ادامه دهد. صدای هق هق گریه اش از آن ارتفاع به آسمان می رسید. بعد مراسم محمد را کناری کشیدم و گفتم: محمد آقا مشکلی پیش آمده، شما چرا نماز نخواندی؟
چیزی نگفت. اصرار کردم.گفت:حاجی، این بچه ها به سختی آب به دستشون
می رسه. انصاف نبود این آب را صرف وضو برای نماز خودم بکنم...
راوی سردار احمد عبدالله زاده
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍃سلام بر آنانی که رفتند تا برای همیشه در دلهایمان بمانند. رفتند تا همانند مولایشان #حسین سفیر عشق باشند، که چون اربابشان دلبستگی های این دنیا دست و پاگیرشان نبود. چرا که عقلشان عاشق شده بود و وقتی عقل #عاشق شود عشق #عاقل میشود و اینجاست که رسیدن به بلندی های آسمان معنا می یابد(پیدا میکند.)🙂
🍃امروز میخواهم از عقلی بگویم که عاشق شد و عیار ناچیز #دنیا دست و پایش را نبست، شاید هم از دلی که عاقل شد...!😌
🍃شهیدی که کوچه پس کوچه های #بوکمال تا دنیا دنیا هست نامش را به فراموشی نخواهد سپرد #شهید_عبدالکریم_پرهیزکار، که تنهایی با چهل تن از نظامیان دشمن جنگیدند و سنگر های شهر بوکمال را حفظ کردند، که اگر نبودند معلوم نبود چه بر سر شهر می آمد.
🍃در طول زندگی خود شهیدانه زیستند. عاشق #شهادت بودند و برای رسیدن به شهادت این دو روز دنیا را سر می کردند، بار آخری که عازم سفر بودند انگار میدانستند که پایان خوشی در انتظارشان است❣
🍃به فرزندشان یاد داده بودند بخواند"کاروان داره میره، حسینیا جا نمونن" حسینی بود و همسفر قافله عشق شد و جانماند. ما ماندیم و دنیایی که رنگ بوی مردانی چون او را کم دار😔
✍نویسنده : #فاطمه_زهرا_نقوی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_عبدالکریم_پرهیزکار
📅تاریخ تولد : ۲۲ مرداد ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۱ آذر ۱۳۹۶.سوریه
🥀مزار شهید : روستای کراده بخش خفر
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌺 خواب زیبایی که بالاخره تعبیر شد...
خوابِ امامحسین علیهالسلام رو دیده بود.به حضرت عرضکرده بود: کاش من هم درکربلا بودم و شما رو یاری میکردم. امام فرموده بودند: ناراحت نباش! سیدی از نسل ما علیه کفر قیام میکنه؛ تو در اون جنگ شرکت میکنی و شهید میشی... چهارده سال گذشت. جنگ ایران و ارتشبعثِعراق شروع شد. باز هم خواب امامحسین علیهالسلام رو دید. حضرت بهش فرموده بود: پسرم! وقتش رسیده که به آرزوت برسی. محمدعلی عزمش رو برای رفتن به جبهه جزم
کرد، و مدت زیادی از خوابشنگذشته بود که شهید شد.
🌹خاطرهای از زندگی شهید محمد علی نامور
📚منبع: کتاب لحظههای بیعبور ، صفحه 85
#شهیدنامور
#توسل
#رویای_صادقه
#امام_حسین
🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷سردار بی سر🌷
🔵همیشه آرزو میکردمانند امام
حسین(ع)شهید بشود....
و چه زیبا به آرزویش رسید،
خمپاره سرش را از بدنش
جدا ڪرد.
🥀شهید ابراهیم همت🕊️
#صبحتون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
ﺑﻪﻣﻨﺎﺳـﺒﺖ #ﺳﺎﻟـﺮﻭﺯ_ﻭﻻﺩﺕ ﺷﻬــﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣــﻘﺎﻡ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿــے ﺭﺳﻴـــﺪ
🌷🌹🌷
در حیــاط خــانہ ﻣﺮﺣــﻮﻡ ﺁﻳــﺖ اﻟﻠﻪ آقای نجابت( عارف بزرگوار و شاگرد آیت الله قاضے) داشــتیم کتاب را می خواندیم.
یک دفــعہ یادم به حــبیب افــتاد که پشت در، در کوچه ایستاده بود.
رو به آقای نجابت گفــتم: آقا، حبیب پشت در ایستـگاده اســـت و داخل نمی آیــد...
آقا تأملی کــردند و گفتنــد: ایشــان به مــقام آقاے قاضے رسیده اند، اما خودش هم نمے فهمد. ولے اشتبـاهے که حبــیب دارد این است که صــد درصد از خودش بــدش می آید و دیگر در این نشئه نمی ماند.
ولے آقای قاضــے چـند درصــد براے خودش نگہ داشــت که بتــواند در این نشـئه زندگے کــند.
باز تأکیدے فرمودنـد: حــبیب آقا به مقام آقای قاضــی رســیده است، خودش نمے داند و دیگـر هم نمے تواند در این نشئه بماند.
🍃🌹🍃
#عارف_وارستہ شهید جاویدالاثر حبیب روزیطلب
#شهداےفارس
🌹🌱🌷🍃🌹🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_ششم*
🎤به روایت علیرضاارزی
فکر میکنم بعد از عملیات کربلای ۴ هاشم خیلی عوض شد. شاید هم حق داشت. این آدم از وقتی که وارد اطلاعات شده بود در پرخطرترین صحنه های شناسایی حضور داشت. عملیات این بود که هاشم حضور نداشته باشد. در عین حال توی بحث شناسایی ها و عملیات های سخت زنده ماند . شاید بیش از ۵۰ نفر از بهترین دوستانش جلوی چشمش شهید شده بودند. از جمله در همین بحث کربلای ۴ جلیل ملک پور جلوی چشمش افتاده بود و هاشم نتوانسته بود حتی جسدش را هم بیاورد.
روز اول شروع کربلای پنج فقط دنبال جسد جلیل بود. مرتب جایی را که نشان میداد و میگفت که من همینجا دلیل را گذاشتم و رفتم . اما دو هفته زمان گذشته بود و قاعدتاً عراقیها روی اجساد خاک ریخته بودند . با هر سختی بود هاشم گشت و جسد دوستش را پیدا کرد و فرستاد عقب بعد از توی همه سختی های کربلای ۵ حضور داشت و واقعاً هم که مردانه جنگید .
قبل از کربلای ۴ به خودم گفت یک دوربین خیلی خوب توی یکی از دیدگاه های عراقی دیده است . همینطور از خصوصیات آن دوربین می گفت قرار بود توی بحث عملیات وقتی که خط دشمن شکست آن دوربین را بیاورد .
ما که تجهیزات آنچنانی نداشتیم . عملیات کربلای ۴ هم که با عدم موفقیت همراه بود هاشم نه تنها نتوانست دوربین را بیاورد که عزیزترین دوست یعنی جلیل را هم جا گذاشت.
بعد از کربلای ۴ هم هاشم مکرر از محاسن آن دوربین می گفت تا اینکه بعد از شروع عملیات و پیدا کردن جسد جلیل ، رفت آن دوربین را هم آورد.
اولش که ما سر در نمیآوردیم . بعد دیدیم باتریش را نداریم . اما بچهها به صورت ابتکاری برایش باتری دست و پا کردند و راهش انداختند. آن دوربین بعدها خیلی جاها به درد ما خورد.
چیزی که از هاشم بعد از کربلای ۴ و ۵ به یاد دارند تغییر یکباره روحیه اش بود . آن آدمی که همیشه می گفت و می خندید ، یکباره دگرگون شد.
رفته بود توی خودش تنهایی را بیشتر دوست داشت. از آن زمان کمتر شوخی میکرد و کمتر می خندید . انگار بغض کرده بود...
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷... قبل از عملیات والفجر 1 در اردوگاه شهید دست بالای عین خوش داشتیم آخرین نکات عملیاتی را مرور می کردیم . آقای اسلام نسب را زیاد دیده بودم اما نسبت به شخصیت درونی اش شناختی نداشتم. در آن زمان ایشان مسئول اردوگاه و آموزش نظامی بود . یک روز اتفاقی افتاد و بین ایشان با یکی از فرماندهان گردان بحثی جدی پیش آمد. ایشان خیلی قاطع و کمی با خشونت با آن فرمانده گردان برخورد کرد.
این اتفاق مرا درگیر کرده بود و از اسلام نسب شخصیتی خشن در ذهنم بجا گذاشته بود . گذشت. صبح عملیات دوباره اسلام نسب را دیدم. تعدادی از شهدا را در قسمتی از پشت خاکریز خودی جمع کرده و روی آنها را با پتو پوشانده بودند . دیدم رفت سراغ شهدا، وقتی رسید بالای سر شهدا ، یکی یکی پتو را از روی صورت شهدا برمی داشت و سیر نگاهشان میکرد. دیدم شانه هایش می لرزد . خوب که دقت کردم سیل اشک بود که از دیدگانش به صورت و بدن شهدا میریخت . فهمیدم در برابر قاطعیتش در کار چه دل نازک و ظریفی دارد....
راوی سید صادق عرب سعدی
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍ﻭﺻﻴﺖ ﻋﺸﺎﻕ:
🌸هميــشہ آرزويـم بود كہ اے كاش در زمــان حسيــن ابن علے(علیه السلام) زنــده مے بودم و مے جنگيدم تا شرافتمنـــدانه درركاب فــرزند پيغمبـــر به شــهادت مي رسيــدم ،
ولے باز هــم خدا را شـــكر ميكــنم كه مـرا در زمانے خــلق كـــرد كه حسيـــن زمـــان، فـــرزند پاك پيغمبـــر، خميــنى بت شــكن ميباشــد.
« #حســين جــان اگر در روز عاشــورا نبــودم تا نداے بےكسے و غريبے شمــا را در صحراے كربلا لبيــك بگويـــم ،ولے امـــروز اين سعادت نصـــيبم شــد تا نداے فرزندت #امام_خمينـــے را از دل و جان لبيـــك گويم »
#شهــید_فریـدون_سهــرابی
#شهــدای_محــرم
#شهدای_فارس
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📝#خاطرات_شهدا
🌹شهید مصطفی صدرزاده
💠میگفت:
#شیعهی مرتضی علی(ع) باید با رفتارش
عشقش را ثابت کند.
کسی که توی #ھیئتها فقط سینه میزند ،
خیلی کار بزرگی نمیکند،
باید رفتار و کردارمان در #زندگی
و برخورد با دیگران ثابت کند که
یک شیعهی واقعی هستیم.
پیغام شهیدان
•♡ټاشَہـادَټ♡•
🏴🔹🏴🔹🏴
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌱ما که رفتیم
با دلی سوخته🖤
وچشم داغدار کربلا ندیده...
تو اما ای برادر! مسافر کربلا اگر شدی
جای من
به مولا سلامی برسان...
ای شهید!🕊️
توخود زائر حسینی
سلام مارا هم به ارباب برسان...
#صبحتون _شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
دهه اول محرم بود.سربازهای آموزشی را برای راهپیمایی شب به بیرون از پادگان بردیم.
مهدی که فرمانده پادگان بود حال عجیبی داشت. پوتینش را در اورده, دور گردنش انداخته بود و پیشاپیش ستون ها روی سنگ و خارها حرکت می کرد, گویی روی زمین نبود و در اسمان ها سیر می کرد, نمی دانستم این کارش برای چیست.
در دامنه کوهی دستور ایستاد داد, همه روبرویش نشستند. مهدی با صدایی بغض الود از سختی های پیش رو در جبهه گفت, تا حرفش را به امام حسین(ع) و کربلا رساند. کلام اخرش این بود...
-این یک دستور نظامی نیست. هر کس دوست دارد به یاد غربت و غریبی اهل بیت امام حسین(ع), امشب پوتینش را در بیاورد و این ارتفاع را با پای برهنه طی کند!
بعد هم با پای برهنه شروع کرد به بالا رفتن. چند دقیقه نگذشته بود که ۱۲۰۰ سرباز و مربی و ... پوتین ها را به گردن انداخته و جا پای فرمانده گذاشته و به یاد غریبی حضرت زینب(س) و اهل بیت امام (ع) از ارتفاع بالا می رفتند...
#شهید_محمدمهدی_علیمحمدی
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهیدان_هاشم_و_مجتبی_شیخی*
* #نویسنده_محمد_محمودی_نورآبادی*
* #قسمت_چهل_و_هفتم*
🎤به روایت سید موسی حمیدی
در کربلای ۴ و شلمچه ۱۹ فجر باید عمل میکرد پشت آبگرفتگی و خیلی جای سختی بود. یعنی درست نزدیک دژ اصلی.
برای اولین بار من و هاشم باهم رفتیم موانع به شکلی بود که نمیشد به دژ اصلی رسید . سیمهای خاردار از یک رشته شروع میشد تا پنج رشته. یعنی ردیف اول یک رشته سیم خاردار بود با یک توپی ، بعد دو رشته سیم خاردار و دو توپی . سه رشته با چهار توپی ، بعد می رسید به پنج رشته با ۵ توپی سیم خاردار که روی هم سوار شده بود .
بعضی ها فقط موانع گذاشته بودند که رد شدن خیلی سخت بود . به قدری نزدیک شدیم که در شب تاریک افراد دشمن را با چشم غیر مسلح هم می دیدیم . خوب بود که اشنو گر (ابزار غواصی و لوله ای است عصایی شکل ، برای نفس کشیدن در سطح آب) او را برده بودیم . چون چند مورد عراقی ها منور زدند و ما ناچار شدیم که سر را ببریم زیر آب . بنابراین برای تنفس از اشناگر استفاده میکردیم.
شناسایی توی آن محور واقعاً نفسگیر بود . اما هاشم که بود خدا هم کمک می کرد مشکل را حل می کرد. من هیچ وقت فراموش نمیکنم که خواهش هم غیر از این بحث های شناسایی قبل از شروع عملیات ، حتی بعد از شروع عملیات هم بیکار نمی نشست.
توی همین شلمچه که عملیات کربلای ۵ غریبه ده روزی طول کشید ، هاشم از اول تا وقتی که مجروح شد مردانه می جنگید.
🎤به روایت محمد نبی رودکی
هاشم را خوب است از زبان دوستان و همرزمانش بشناسیم که چه کارهایی می کرد . آنچه که من از هاشم میدانم صداقت و روراستی اش با خود و اطرافیان بود . این رفتار را حتا از نوع نگاهش هم میشد فهمید. معصومیت عجیبی داشت .
بیشتر اوقات که نگاهش می کردید در حال تعمق و تدبر بود . گاهی هم میزد دهان کانال و مزاح می کرد.
چیزی که من از هاشم دیدم و برایم خیلی قابل تأمل بود برخوردش با مین بود . مین که با کسی شوخی ندارد . یک وزن یک کیلویی را به یک میله گوجه تحمیل کنی منفجر میشود ، اما هاشم را می دیدی که با لگد میزد به مین و منفجر نمی شد. من که نمی دانم دوستانش می گفتند با ذکر آیه وجعلنا .. این کار را میکرد.
در یک کلام هاشم با خودش و خدای خودش خیلی رو راست بود.
#ادامه_دارد ..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷شب و روز های سختی در خط پدافندی بر ما می گذشت. بیشتر روزها در حال آموزش بودیم، اما از عملیات خبری نبود. به انتهای سال 1361 و نوروز سال 62 نزدیک می شدیم. اکثر نیروها، بسیجی های کم سن و سال بودند و دوست داشتند شب عید را در شهر خود، کنار خانواده خود باشند، اگر عملیات بود که همه جبهه را ترجیح می دادیم، اما خط پدافندی فقط خستگی و کسالت داشت. همه اصرار به تسویه و برگشتن داشتند. حرف همه یکی بود. یا عملیات یا مرخصی! یک روز همه ما را به خط کردند از یکی از چادرها، مردی با لبانی متبسم و چهره ای دل انگیز به سمت گردان آمد. تا "بسم الله" گفت: عقده فرو خفته در گلوی جمع ترکید. این آقا کی بود که اولین کلامش گریه آورد. شنیدم می گویند " محمد اسلام نسب". گفت: می خواهید برید خونه... برید... اما اگر به شما بگن توی این بیابان یه عزیزی تنهاست که شما دوستش دارید و براش جون می دید بازم می رید؟! هیچ کس نرفت و آن عید همه گردان در آن بیابان ماندگار شد تا "عزیز زهرا" تنها نماند. راوی حاج عبدالله عمیدی
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
20.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #روایت_عاشورایی
💠 روایت روز ششم
#قاسم یابن الحسن ع
🎙#حسین_یکتا
🌷🌿🌷🌿
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
به سید میگفتن:
اینا ڪی هستند مياري #هيئت؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
میگُفت: ڪسی ڪه تو راه نیست،
اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ
و یه گوشه بشینـه
و شما بهش #بها ندی،
میـره و دیگه هم برنمیگرده
اما وقتی تحویلش بگیری؛
#جذب همین راه میشه!...🦋
#شهید_سیدمجتبـی_علمدار
📕 کتاب علمدار. اثر گروه شهید هادی
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣
#شبهای_محرم
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb