eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌷انقدر افتاده و خاکی بود که شما حس نمی کردید که فرمانده گردان است یا یک بسیجی تک ور. همیشه می گفت: خدایا توانی بده تا این بار عظیم مسؤلیت را به خوبی به دوش بکشیم تا ان دنیا شرمنده تو نباشیم! عملیات کربلای ۴ بود و من بی سیم چی علی بودم. هنگام حرکت به سمت دشمن, جلوترین نفر گردان بود. گردان به خوبی کارش را انجام داد که دستور عقب نشینی امد. این بار علی آخرین نفر بود که در صف گردان عقب می آمد. بعد از عملیات یکی از دوستان می گفت علی را دیدم که تمام تلاشش را می کرد تا مجروحین و شهدا را منتقل کند, به حدی که نزدیک بود خودش به اسارت در اید. وقتی که برگشت, یک لیوان اب دست او دادم, از خستگی غش کرد!!! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ↘️ تولد:۱۳۴۲-شیراز  فرمانده گردان امام محمد باقر(ع)لشکر ۱۹ فجر  شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹-شلمچه, کربلای ۵ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz
#ﺷﻬﻴﺪﻭﻟﻲ_ﺯاﺩﻩ #ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
farhangnews_236692-617333-1475303508.mp3
6.46M
☑️شور_زیبا 🌴تو دل غم مونده ، یه ماتم مونده 🌴که چند شب دیگه تا به محرم مونده😭💔 🎤 رضا_ نریمانی 👌پیشنهاد ویژه 🌷
♨️گاهی یڪ 👀 ❣ رابرای ڪسی ڪه ✊لیاقت دارد، 😔سالها … 🛎چه برسد به ڪسی ڪه 🀄️هنوز لایق بودن را 💠نشان نداده…😔 😇 شهیدخرازی💞 مےگفت: درعالم رویا، به گفتم: چرا براے ما نمی‌ڪنید ڪه شهید بشیم؟! مےگفت ما دعا میڪنیم براتوڹ مینویسن ... ولی ڪه میڪنید پاڪ میشه... به خاطر شهـــ❤️ــــدا نڪنیم "غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند" 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌹 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
مردانے ڪه از خاڪ راه را پیدا ڪردند . آنها افلاڪیان خاڪی بودند ✌️ 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 : @shohadaye_shiraz
💦🌀💦🌀💦🌀💦🌀💦🌀💦🌀 ✅ ای کاش ما هم هنر جذب داشتیم... خواهر شهید ابراهیم هادی می گفت : 🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. کاش مثل ابراهیم هادی هنر جذب داشتیم ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، 🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ❤️طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد... 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💔 ⚜پـــرچم زده اند از غم ⚜تو ڪوچہ بہ ڪوچہ؛ ⚜انگار عـــــوض ڪرده ⚜زمين پيرهنــش را ❤️ 🍃🌺🍃🌺🍃 : @shohadaye_shiraz
گاهے مرگ، جاودانہ ترین زیستن است! و شما چہ خوب، این راز را فهـمیـدیـد! 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌷 : @shohadaye_shiraz
▫️نزدیڪ ایام #محرم ڪہ میشد دیگہ دل تو دلش نبود 🔻جواد بود و پیراهن #مشڪی ڪہ ڪل ایام ماه محرم و صفر تنش بود ▫️خیلی مقید بود هر شب حتما در #هیئت حضور داشتہ باشہ 🔻اڪثر وقتها هم تو آشپزخانہ مسجد بود و مشغول آماده ڪردن #شام_هیئت ... 👈 جواد ثابت ڪرد بچہ هیئتی آخرش #شهید میشہ ... #شهید_جواد_محمدی🌷 🍃🌹🍃🌹
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 پزشکان معالج پس از معاینه و عکس برداری از دست ایشان تشخیص دادند که شدت جراحت به حدی است که باید دست محمد از آرنج به پائین قطع شود! محمد خیلی بی تابی می کرد و راضی به این کار نمی شد، به محمد دلداری می دادم که این کار به نفع خود اوست. محمد با گریه گفت: «برادر امشب مرا به حرم آقا امام رضا(ع) ببر!» شب ایشان را مرخص کردم و با هم برای زیارت، به حرم امام رضا(ع) رفتیم. حال غریبی داشت، با گریه و زاری با امام رضا(ع) درد دل می کرد و حاجات خود را می خواست. به نیمه شب که نزدیک شدیم من خوابم برد، ناگهان از خواب پریدم. بلند گریه می کرد و می گفت: «برادر بیا، امام رضا(ع) مرا شفا داد.» صبح بیمارستان برگشتیم. تا پزشک معالج برای معاینه آمد، محمد با شعف خاصی گفت: «دست من خوب است، دیگر نیاز به جراحی ندارد!» پزشک با چشمانی متعجب و ناباورانه به محمد خیره شد. محمد خواهش کرد تا دوباره از دست ایشان عکس گرفته شود. با اصرار محمد را برای عکس برداری به رادیولوژی بردند. وقتی پزشکان عکس را دیدند با تعجب گفتند: «این دست مشکلی ندارد و نیازی به قطع کردن آن نیست!» 🌹🌹🌹🌹🌹 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz
طلوع خورشید ؛ که ملاک صبح بودن نیست خورشید مـا از پشتِ پلکهای "شما" طلوع میکند ... #جمع_رزمندگان #پادگان_ابـوذر #صبحتون_شهدایی🌷
1_25719563.mp3
2.27M
🍃🌷🎋 🎤 محرم سلامـ قدم رنجہ ڪردے بروے چشامـ پیرهن مشڪیمو زهـ(س)ـرا دوختہ برامـ 😭 😭
🌹🌹🌹🌹 (س) 🌹🌹🌹🌹 دهه اول محرم بود.سربازهای آموزشی را برای راهپیمایی شب به بیرون از پادگان بردیم. مهدی که فرمانده پادگان بود حال عجیبی داشت. پوتینش را در اورده, دور گردنش انداخته بود و پیشاپیش ستون ها روی سنگ و خارها حرکت می کرد, گویی روی زمین نبود و در اسمان ها سیر می کرد, نمی دانستم این کارش برای چیست. در دامنه کوهی دستور ایستاد داد, همه روبرویش نشستند. مهدی با صدایی بغض الود از سختی های پیش رو در جبهه گفت, تا حرفش را به امام حسین(ع) و کربلا رساند. کلام اخرش این بود... -این یک دستور نظامی نیست. هر کس دوست دارد به یاد غربت و غریبی اهل بیت امام حسین(ع), امشب پوتینش را در بیاورد و این ارتفاع را با پای برهنه طی کند! بعد هم با پای برهنه شروع کرد به بالا رفتن. چند دقیقه نگذشته بود که ۱۲۰۰ سرباز و مربی و ... پوتین ها را به گردن انداخته و جا پای فرمانده گذاشته و به یاد غریبی حضرت زینب(س) و اهل بیت امام (ع) از ارتفاع بالا می رفتند... 🌹🌹🌹🌹🌹 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz
قافلہ ی مـا قافلـہ ی از است هرڪس ڪہ از جـــان گذشتہ نیست با مـا نیایـــد .... 😔 🌺🌷🌺🌷🌺🌷 : @shohadaye_shiraz
🌷از ۱۴ ساگی پایش به جبهه باز شد. به سن قانونی که رسید رسماً شد پاسدار، اما هیچ وقت لباس سپاه نمیپوشید و با همان لباس بسیجی خدمت می کرد. می گفتم: چرا لباس سپاه را نمی پوشی؟ با خنده میگفت: من هنوز اندازة این لباس نشدم، هر وقت خدا توفیق و لیاقت پوشیدن این لباس را به من داد، حتماً می پوشم! تمام خاطراتش یک طرف، آخرین دیدارش یک طرف. تازه از جبهه برگشته بود. گفت: مادر قدر این بازوهای من را بدان و انها را ببوس! کمی مکث کرد و خیلی جدی ادامه داد: اگه یه وقت دست و پای من فدای حضرت ابوالفضل(ع) شد ناراحت نشی! دلم ریخت. اما محکم گفتم: فدای حضرت ابوالفضل(ع)، فدا شد که شد، مگه تو از جوون هایی که در جبهه پرپر می شن کمتری. از شرم سرش را پائین انداخت. برای اینکه رضایتم را نشانش دهم، رفتم صورتش را بوسیدم. خندید و گفت: بلاخره مادرم هم راضی شد. به دور دست خیره شد و گفت: سه روز جنازم زیرآفتاب میمونه، دست و انگشتم نداره! رفت. وقتی از جبهه برگشت، چه زیبا حاجت روا شده بود, بدنش با ترکش ها بریده بریده بود. پیکرش را هم بعد سه روز پیدا کردند... ☝راوی مادر شهید 📚منبع: راز یک پروانه!(جلد ۹، مجموعه شمع صراط) 💐🌾💐 شهادت: 20/1/1367-منطقه عملیاتی والفجر ۱۰ فرمانده گروهان بهداری-لشکر ۱۹فجر 🌷🌷🌷 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#شهدای_فارس #شهیدعبدالواحدنصیرپور
بر سینــہ میزنم . . . ڪہ مبــادا ، درونِ آن غیر از حسیـــن خـانہ ڪند ، عشــق دیگری . . . 🌷 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 : @shohadaye_shiraz
شهدای غریب شیراز
اﻳﻦ ﻫﻔﺘہ ﺩﺳﺘــہ ﺟﻤﻌــے ﺫﻛــﺮ: ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﺎ ﻭﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ ﺑﻪ ائـــمہ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ(ﺭﻩ ) و ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و و و ﻣﺪاﻓﻊ ﺣﺮﻡ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﺤﻤﺪﺣﻴﺪﺭ اﺣﻤﺪﻱ اﻣــﻮاﺕ و ﮔﺬﺷﺘــﮕﺎﻥ و... ﻫــﺮﻛﺲ ﺑہ ﻫﺮ ﺗﻌــﺪاﺩ ﺑﻪ مےﺗﻮاﻧـﺪ ﺩﺭ ﺧﺘــﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮﺷــﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨــﺪ 👆👆👆
... روحـانی مدافع حرم دومین شهید لامرد استان فارس در سوریه بہ فیض شهادت نائل آمد. 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 : @shohadaye_shiraz
💞ڪوفـيان بـا «ظهور» حسيـن(ع) و مـا بـا «غـيبـت» تـو #امـتحـان شـديــم، 💞بـہ راستے ڪداميڪ سخـت تـر اسـٺ!!! ظهور.... يـا غيــبـٺ؟! امیدغریب های تنها کجایی؟! 🍃🌹🍃🌹 #ﺻﺒﺤﺘﻮﻥ_ﻣﻬﺪﻭﻱ
@shohadaye_shiraz (ره): 🍃🌹 گریـہ بر امــام حسین علیہ السلام علاوه بر اینڪه توفیـق آور است بلڪه بـاعث از بین رفتن گناهـان و جـلب توجـہ رحمـت خـداونـد بـہ بنـده اش به خشنودے اهـل بیت علیهم السلام و موجب ڪسب حسنات و سنگینی نامه اعمـال است 🔵 خلاصه هر چـہ هست در گـریـه بر امــام حسیـن علیہ السلام است(۱) 🍃🌹 امام صادق علیـہ السلام فرمودند: هر ڪس ما را نزد او یاد کنند و به اندازه بال پشـہ ای اشڪ بریـزد تمـام گناهـان او آمرزیده مۍ شود اگر چـہ به اندازه کف دریاها باشد 🍃🌹 حـالا این معنایش ایـن نیست بـرو هر چـہ خواستے گناه ڪن، بعـد بیـای یک قطـره اشڪ بریز، بلڪه معنـایش این است کـہ اگـر بـرای حضـرت امـام حسیـن علیـہ السلام واقعـا هم گریه کنی اگر گناهڪار باشۍ توفیق تـوبـه پیـدا مۍکنی و در آینده موفق به گناه نخواهی شد و گناهـان گذشتہ ات هـم آمـرزیده مۍشود. ۱- گریه و بیتابی در هر چیزی که جزع آور است برای آدمی ناپسند است مگر گریه بر حسین بن علی علیه السلام آدمی در آن پاداش خواهد داشت(بحـار ج۴۴ ص۲۹۱) همچنین امام رضا علیه السلام فرمودند: هر کس که یادے از مصیبت ما کند و بگرید به آنچه که بـا ما کردند در روز قیامت با ما و در درجه ما خواهد بود(بحـار ج۴۴ ص۲۷۸) @shohadaye_shiraz
🌹ﻳﺎﺩﻱ اﺯ ﺷﻬﺪاﻱ ﻏﺮﻳﺐ اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ🌹 🌷صبح یکی از روزهای کربلای ۵ بود. بعد از نماز بچه ها شروع کردند به خواندن زیارت عاشورا. ناصر زیارت را می خواند و اشک می ریخت تا به فراز سلام زیارت رسید... السلام علی الحسین و ... بغضش ترکید. گفت اقا در روایت داریم جواب سلام واجب است. ما به شما سلام دادیم, جواب سلام ما واجب است, ما را دریاب... ان روز, شب نشده, ناصر شهد شیرین شهادت را چشید تا جواب سلام مولایش را بشنود. قبل از شهادت رادیو کوچک و شخصیش را در اورد, موج رادیو را تغییر داد. رادیو را به یکی از بچه ها داد و گفت: خبر شهادت من را که شنیدی, بدون اینکه موجش را عوض کنی, روشنش کن! خبر شهادتش که امد. رادیو را روشن کردیم. همزمان در رادیو قاری شروع کرد به تلاوت این ایه ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا... هرگز مپندارید انها که در راه خدا کشته می شوند, مرده اند. بلکه زنده و نزد پروردگار خود روزی میگیرند! 💐🌾💐🌷💐🌾🌷 هدیه به شهید ناصر ثابت اقلیدی صلوات ↘ تولد:۱۳۴۷-اقلید شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۲۹-شلمچه 🌷🌷🌷 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz
بازار حـُســـــین در هم مےخـرد پیـر و جــوان را حــبیب و وهــب را ... 🌷 🍀🌹🍀🌹🍀🌹 : @shohadaye_shiraz
🌹ﻳﺎﺩﻱ اﺯ ﺷﻬﺪاﻱ ﻏﺮﻳﺐ اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ🌹 https://t.me/shohadaye_shiraz 🌷هنوز چهل روز از اغاز جنگ نگذشته بود. رزمندگان فارس در منطقه ای به نام فارسیات در برابر نفوذ عراقی ها ایستاده بودند. جمشید,از همان روزهای اول جنگ به این خط امده و هر روز در عملیات های ضربتی شرکت می کرد. جمشید عاشق شهادت بود. محال بود در نماز هایش با گریه از خداوند طلب شهادت نکند و به این خاطر محزون نباشد! می گفتیم همه که قرار نیست شهید شوند, باید بمانیم و دفاع کنیم. می گفت, نه هدف من شهادت است و باید به هدفم برسم. من از امام حسین(ع) طلب شهادت می کنم تا مثل علی اکبر و علی اصغرش شهید شوم. دوست دارم نه سر بر بدن داشته باشم,نه قبری داشته باشم و نه نشانی از من باشد! چند شب گذشت. از خستگی گوشه سنگ خوابم برده بود که از صدای گریه جمشید از خواب پریدم. می گفت یا امام حسین, مگه من چی کار کردم که من را نمی طلبی؟ با اشک التماس می کرد, من خوابم برد تا نماز صبح. هنوز صدای گریه جمشید می امد. اما چهره ای شاد و خوشحال داشت. گفتم چی شد, خبریه؟ با خوشحالی گفت امروز به هدفم می رسم, اقا منو طلبیده! نمی خواستم باور کنم. به سمت دشمن حرکت کردیم. جمشید گفت من باید غسل شهادت کنم, اخه همین امروز بیشتر مهمان شما نیستم! گفتم تو این سرما, یخ می کنی, مریض میشی! گفت نه,من امروز به هدفم می رسم باید غسل کنم. رفت توی اب سرد رودخانه غسل کرد و برگشت. گفت می خوای یه رازی بهت بگم! گفتم بگو... گفت اقا, امام حسین را در خواب دیدم. گفت ناراحت نباش, امروز تو را می طلبم! گفتم اقا همین جا! گفتند بله, چون پاک هستی به هدفت می رسی! عصر به دستور سردار اسدی رفتیم به جایی که دشمن نفوذ کرده بود. جمشید پیشاپیش همه حرکت می کرد. با موفقیت دشمن را عقب زدیم. وقتی برگشتیم دیدیم جمشید نیست. با گریه گفتم جمشید رفت, دیگه بر نمی گرده! شب به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم محل درگیری. از جمشید تنها سرنیزه اش مانده بود. عراقی ها جسدش را برده بودند... و جمشید برای همیشه بی نام و نشان شد... ☝ راوی:حسین قهرمانی 💐🌾💐🌾💐 هدیه به شهید جمشید پایخوان صلوات,,شهدای فارس ↘ تولد:۱۳۳۰/۱/۱-نور اباد ممسنی شهادت:۱۳۵۹/۸/۴فارسیات 🌷🌷 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ @shohadaye_shiraz
#ﺷﻬﻴﺪﺟﻤﺸﻴﺪﭘﺎﻳﺨﻮاﻥ #شهدای_فارس
🍀چو از بنفشه ے شب بوے صبح برخیزد هزار وسوسه در جان من برانگیزد ڪبوترِ دلم، ازشوق می‌گشاید بال ڪه چون سپیده به آغوش صبح بگریزد #سلام_صبحتون_متبرک_بہ_دعای_شهدا
#ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻥ اﻟﻠﻪ ﻋﺒﺎﺳﻲ #شهدای_فارس