هدایت شده از قهرمان طاهری
🖤یا امام هادی علیه السلام ...
يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ
ماییم و نوای بی نوایی آقا
در پیش خدا شفیع مایی آقا
این ورد زبان اَلکَن نوکرهاست:
خورشید غریب سامرایی آقا
🏴«شهادت امام هادى [عليه السلام] تسليت باد»
هدایت شده از قهرمان طاهری
#فرمانده_هان_خاکی
🔺فرماندهان عراقی میگفتند اسم احمد کاظمی،خرازی و باکری که میآمد لرزه بر انداممان میافتاد
محسن رضایی فرمانده کل سپاه در زمان دفاع مقدس در خصوص شهید کاظمیمیگوید: در فتحالمبین2500 کیلومتر مربع زمین آزاد و یازده هزار نفر اسیر گرفته شد، دهها توپخانه بدست آوردیم و نقش احمد کاظمیبسیار نقش تعیینکننده ای دارد.
دومین عملیاتی که باز احمد کاظمیدرخشید، بیتالمقدس بود عملیات آزاد سازی خرمشهر و عبور از رودخانه کارون چندلشگر باید از کارون عبور میکرد یکی از آنها لشگر ۸ نجف بود.
اولین سرلشگرهایی که وارد شهر خرمشهر شد، لشگر ۸ نجف و لشگر ۱۴ امام حسین (ع) بود، یعنی حسین و احمد؛ یعنی همان حسینی که احمد در وصیتش گفته بود👈 یکی از درهای بهشت از کنار قبر حسین خرازی باز میشود و من را باید همین جا دفن کنید.🌷
🔺دو نفر از فرماندهان عراقی راما گرفتیم اینها میگفتند وقتی اسم احمد کاظمی، حسین خرازی و مهدی باکری میآمد ما لرزه بر انداممان میافتاد دعا میکردیم و ما روبروی این لشگرها نباشیم چون مطمئن بودیم اینها میآمدند و میزدند و هیچ کس جلودارشان نبود.
هدایت شده از قهرمان طاهری
{گُمنٰامِی}
تنها برایشهدانیستمیتـونی زنِــده بـــــــاشی #وسربازحضرتزهرا«سلام الله علیها»باشی
امـــــا یــِـه شرط داره#بایدفقطبرایخداکارکنینهریا #شهیدابراهیمهادی
آلبوم خاطرات ونوستالژی( طاهری) قپچاق, [۱۴.۰۲.۲۱ ۱۹:۰۸]
در شهری که هم مسلمانها و مسیحیها در آن زندگی میکردند مؤذّن بدصدایی وارد محلّه مسلمان ها شد و چند وعده اذان گفت. او خیلی اذان را بد میگفت. یک روز مرد نصرانی از محلّهای دیگر به محلّه مسلمانها آمد و گفت: این مؤذّن شما کجاست؟
گفتند: چکارش داری؟ گفت: میخواهم از او تشکّر کنم که یک مشکل بزرگ را حل کرد. راهنماییاش کردند و او مؤذّن را پیدا کرد؛ بنا به تشکّر کردن از او نمود. مؤذّن گفت: چرا از من تشکّر میکنی؟
مسیحی گفت: تو حقّی بر گردن من داری که هیچ کسی چنین حقّی به گردن من ندارد و جریان از این قرار است که : من دختر جوانی در خانه دارم . مدّتی بود این دختر جوان محبّت اسلام به دلش افتاده بود و تمایل به مسلمانی داشت. هرکار می کردیم به کلیسا بیاید نمی آمد و در مراسم ما شرکت نمی کرد و به عقاید ما بی اعتنایی می کرد. ما عاجز شده بودیم که چه بکنیم. خلاصه در کار این دختر درماندیم.
دوسه روز پیش که تو اذان گفتی صدای تو را این دختر شنید و گفت: این چیست؟ این صدای کریه از کجاست؟ گفتیم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه ما راحت شدیم و به کلی محبت اسلام از دل این دختر رفت و اکنون هم برگشته است و دارد زندگی عادی خودش را می کند و به کلیسا می آید و مراسم را انجام می دهد و ما این را مدیون تو هستیم، زیرا تو بودی که دختر ما را به ما برگرداندی.
📙مثنوی معنوی(چیزی که توانایی واستعدادش را نداریم انجام ندهیم)
https://rubika.ir/baseeratt4borj سلام ودرود بر شما عزیزان لطفا در روبیکا به این لینک وارد شوید وبه شهدای قپچاق رای بدهید ممنون از همه
آلبوم خاطرات ونوستالژی( طاهری) قپچاق, [۱۷.۰۲.۲۱ ۱۱:۲۲]
وقتی متوجه میشوید که در موقعیت کمک به کسی قرار دارید،
شاد باشید و احساس خوشبختی کنید
چرا که خدا دارد دعای او را از طریق شما مستجاب میکند
یادتان باشد:
هدف ما در دنیا گم شدن در تاریکی نیست
بلکه چراغ راهنما بودن برای دیگران است
تا شاید بتوانند راه را بهواسطهی ما پیدا کنند.