شهدای شهر کهریزسنگ
#رمان_دختر_شینا #قسمت_95 #فصل_یازدهم روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می ڪرد. آن قدر ڪه گاهی وقت
#رمان_دختر_شینا
#قسمت_97
#فصل_یازدهم
دلهره ای افتاده بود به جانم ڪه آن سرش ناپیدا. توی فڪرهای پریشان و ناجور خودم بودم ڪه دوباره در زدند. به هول دویدم جلوی در. همین ڪه در را باز ڪردم، دیدم یڪ مینی بوس جلوی در خانه پارڪ ڪرده و فامیل و حاج آقایم و شیرین جان و برادرشوهر و اهل فامیل دارند از ماشین پیاده می شوند. همان جلوی در وا رفتم. دیگر مطمئن شدم اتفاقی افتاده. هر چه قسمشان دادم و اصرار ڪردم بگویند چه اتفاقی افتاده، ڪسی جواب درست و حسابی نداد. همه یڪ ڪلام شده بودند: «صمد پیغام فرستاده، بیاییم سری به شما بزنیم.»
باید باور می ڪردم؛ اما باور نڪردم. می دانستم دارند دروغ می گویند. اگر راست می گفتند، پس چرا صمد تا این وقت شب نیامده بود. تیمور با برادرش ڪجا رفته؟! چرا هنوز برنگشتند. این همه مهمان چطور یڪ دفعه هوای ما را ڪردند.
مجبور بودم برای مهمان هایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه. غذا می پختم و اشڪ می ریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری از صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو سه دست لحاف و تشڪی ڪه داشتیم، جای مهمان ها را انداختم. ڪمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم می برد! منتظر صمد بودم. از دل آشوبه و نگرانی خوابم نمی برد. تا صدای تقّه ای می آمد، از جا می پریدم و چشم می دوختم به تاریڪیِ توی حیاط؛ اما نه خبری از صمد بود، نه تیمور و ستار.
ادامه دارد...✒️
#قسمت_98
#فصل_یازدهم
نمی دانم چطور خوابم برد؛ اما یادم هست تا صبح خواب های آشفته و ناجور می دیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آماده رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سرڪردم و گفتم: «من هم می آیم.»
پدرشوهرم با عصبانیت گفت: «نه نمی شود. تو ڪجا می خواهی بیایی؟! ما ڪار داریم. تو بمان خانه پیش بچ هایت.»
گریه ام گرفت. می نالیدم و می گفتم: «تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من ڪه می دانم صمد طوری شده. راستش را بگویید.»
پدرشوهرم دوباره گفت: «تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار می شوند، صبحانه می خواهند.»
زارزار گریه می ڪردم و به پهنای صورتم اشڪ می ریختم، گفتم: «شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان می روم دادگاه انقلاب.»
این را ڪه گفتم، پدرشوهرم ڪوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: «ما هم درست و حسابی خبر نداریم. می گویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است.»
این را ڪه شنیدم، پاهایم سست شد.
ادامه دارد...✒️
نویسنده:بهناز ضرابی زاده
#دختر_شینا
@shohadayekahrizsang
دل با صلوات محرم راز شود
سیمرغ شود بلند پرواز شود
فرمود پیامبر که با هر صلوات
درها ی اجابت دعا باز شود
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
بر روح بلند مهربانی صلوات
بر خلق عظیم آسمانی صلوات
بر اشرف کاینات هادی سبل
خورسید سپهر جاودانی صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
شهادت پایان کسانیست کھ
در این روزگار گوششان غبار دنیا
را نگرفتهباشد . .
و صدایِ آسمان را بشنوند !
و شهادت حیاتِ عند ربّ است.
🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️
امروز به نیت شهید
#غلامحسن_قربانی
پدر: رجب
عملیات: والفجر 2
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
شهادت پایان کسانیست کھ در این روزگار گوششان غبار دنیا را نگرفتهباشد . . و صدایِ آسمان را بشنوند !
امروز مهمون این شهیدمون هستیم قبل از شروع
استغفار کنیم
ابراز پشیمانی
بعدش حمد وشکر خداوند
بعدش بانیت ظهور و زمینه سازی
حاجت مدنظرتون رو
انشالله در ذهن داشته باشیم
وبخوانیم به امید گشایش
رحمت الهی بارش باران دعا کنیم
راستی یادمون نره که دعا برای دیگران، دعای خودمون رو زودتر به اجابت نزدیک میکنه
┅✿💠❀﴾#شهدای_کهریزسنگ﴿❀💠✿┅
@shohadayekahrizsang
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴
#مادرانه
#شهید_گمنام
#مادر_شهید_گمنام
ای آنـــڪہ مـــرا
بــرده ای از یاد ، ڪـجـایــی ؟
بیــگانـہ #شــدی ؟
دست مریـــزاد ، ڪـجـایـی ؟
از دام تــوأم نـیـسـت
مــرا راه گـریــــزی . . .
مــن عاشـــق ایــن دام
و تو صـیّــاد .... ڪـجـایــی ؟
#مادران_دلسوخته_شهدا
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شادی روح #مادران_شهدا که #آسمانی شده اند و سلامتی و طول عمر #مادران_شهدا که هنوز برکت زندگی ما هستند .
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#مثل_شهدا
#شهید_والامقام
#امیر_حاج_امینی
🌴 #شهیدحاج_امینی خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی .
#بیسیم_چی_شهید_پوراحمد
🌹 اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس #شهادتش اینطور معروف بشه.
🌴 هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
🌹 یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
🌴 ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و #دست می کشید به کف #پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو #پیشانیش و می گفت :
#من_خاک_پای_شماهام
🌹 #سالروزشهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#مادرانـــــہ
#مادران_شهدا
#مادر ڪه میشوی
میوه #دلت که در برابر چشمانت #قد میکشد ...
#قد رشیدش را که میبینی و در دلت برایش «لاحول ولاقوة الابالله» میخوانی ...
باید برای عاقبت #بخیریش هم دعا کنی و عاقبت بخیری یعنی #شهادت ...
#پنجشنبه_های_دلتنگی
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگاه شب جمعه، شهــــدا را یاد کردید
آنها شما را نزد اباعبدالله الحسـیـن علیه السلام
یاد میکنند
باز آئینه آب و سینی و چای و نبات
باز پنجشنبه و یاد شهیدان با صلوات
نثار ارواح طیبه شهدای والامقام فاتحه مع صلوات
📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و خاطره انگیز #شهدای_کهریزسنگ
شهید
#علی_قربانی
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
هرگاه شب جمعه، شهــــدا را یاد کردید آنها شما را نزد اباعبدالله الحسـیـن علیه السلام یاد میکنند باز
به منظور ارج نهادن و تهیه یادمان از شهدای عزیز شهرمان ، خانواده هایی که تصاویر دوران کودکی تا بزرگسالی شهیدشان را به آیدی زیر ارسال کنند برایشان کلیپ تهیه و منتشر می شود.
@adminshohada1
بر نور جمال پاک احمد صلوات
برعطر وجود حی سر مد صلوات بر وجه نکوی وخلق نکوی رسولبر خاتم انبیاء محمد و آل محمد صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
آن دم که حق جمله عالم آفرید
صدایی از حق برگوش عرشیان رسیدگفت حق این ذکر را دائم بگوئیدصلوات بر محمد و آل محمد شد پدید
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
باید خاکریزهاۍ جنگ را بکشانیم بہ شهـر یعنـی نسلِ جدید را با شهـدا آشنا کنیم در نتیجہ جامعہ بیمہ میشود و یار
براۍ #امام_زمان (عج) تربیت میشود!
🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷🕊️🇮🇷
امروز به نیت شهید
#محمدعلی_قربانی
پدر: علی
عملیات: خیبر
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
این عکس از کیست ؟
#شهیدی_آشنا
ولی #گمنام
یکی از #اسطوره_های کشورمان
#شهید_خرازی به او #گردان_تک_نفره لقب داده بود .
او و #شهید_خرازی رابطه ای بسیار دوستانه در حد #پدر و #فرزندی داشتند .
#شهید_خرازی بیان می کند که او با سلاح #اس_وی_دی هزاران نفر از دشمنان بعثی را به هلاکت رسانده و به تنهائی چندین #فرمانده دشمن را از پای در آورده .
دشمن به او می گفت
#صیاد_خمینی
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالرسول_زرین
امروز یازدهم اسفند
🌹 #سالروز_شهادت🕊
این مرد دلاور است
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
❤️ شهید ...
شهید ، گنگ ترین کلمه در تاریخ انسانیت است !
گنگ ترین کلمه در دایره لغات من ...
کلمه ای که هیچگاه مفهومش رانفهیمدم ...
نفهمیدم دل کندن ، قید دنیاو لذت هایش را زدن یعنی چه ؟؟
نفهیمدم سیزده ساله بودن و زیر تانک رفتن یعنی چه ؟
نفهیمدم قمقه ی خالی ، زبان تشنه و جنگیدن یعنی چه ؟
نفهمیدم ریش های خضاب شده به خون یعنی چه ؟
نفهمیدم آب سرده شَطّ ، لباس نازک غواصی ، شب تاری، تیر در قلب
و غرق شدن یعنی چه ؟
نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چه ؟
نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنی چه ؟
نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چه ؟
نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چه ؟
اصلا میدانی شهید ...
من هنوز خیلی چیزها را نفهمیدم ؛
که اگرفهمیده بودم باید در
نامم شهید بود
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
یا رب به جلال و جاهِ احمد صلوات
بر روحِ رسول مهربانی صلوات
بر رحمتِ بیکران محمد صلوات
رخسارِ رسول حق، محمد صلوات
در عرشِ برین نثارِ احمد صلوات
بر جلوۀ آفتابِ احمد صلوات
بر خُلقِ خوش و خِصال احمد صلوات
بر مهر و وفای آلِ احمد صلوات
آرامِ روانِ ما به احمد صلوات
بر رحمت عالمین، محمد صلوات
زیبا گل مکه بر محمد صلوات
رخسار و جمالِ ماهُ احمد صلوات
بر حُسن و جلالِ و جاهِ احمد صلوات
بر رهروِ پاک راهِ احمد صلوات
بر شافعِ ما نثارِ احمد صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang
دلم "بهشتـی" را میخواهد
که ساکنانش "شهـدا" هستند
گوشه ای کنارشان بنشینم و
برای خود " فاتحه ای " بخوانم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امروز به نیت شهید
#محمدعلی_قربانی
نام پدر: فتح اله
عملیات :والفجر
☫🇮🇷 #شهدای_کهریزسنگ 🇮🇷☫
@shohadayekahrizsang