💢موافقت حماس با آتشبس ۷ روزه در غزه
🗣سخنگوی حماس:
🔹مقاومت با طرح دبیرکل سازمان ملل برای آتشبس ۷ روزه در غزه موافقت کرده است.
🔸از تمامی سازمانها میخواهیم تا به وظیفه انسانی خود در قبال مردم فلسطین در غزه عمل کنند، رژیم اشغالگر نیز باید با آتشبس موافقت کند و طفره نرود.
جنگ نرم ودشمن شناسی
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
🔺چرا پاسخ ایران به اسرائیل در پی ترور شهید هنیه به تاخیر افتاده است؟! بهترین پاسخ چه می تواند باشد؟!
سبحان محمدی/ کارشناس روابط بین الملل
🔸در مباحث و مطالب پیشین اشاره شده بود که، بحران در امنیت بین الملل، ناشی از برهم خوردن توازن قدرت میان دو یا چند بازیگر یا در یک سیستم مشخص است؛ و تا زمانیکه موازنه و کنترل مجدد ایجاد نشود بحران ادامه و روند تصاعدی پیدا خواهد کرد. همه بحران ها یک ریشه تاریخی دارند و تا زمانیکه موازنه قدرت پیرامون آن بحران به وجود نیاید، امنیت پایداری را نمیتوان تصور کرد.
پاسخ نظامی ایران به اسرائیل در ۲۶ فروردین ماه سال جاری در پی حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و ترور فرماندهان محور مقاومت، تحت عنوان " عملیات وعده صادق " بیش از آنکه نتیجه تاکتیکی داشته باشد؛ اراده ایران را به رخ کشید، اما باید توجه داشت اگر آن عملیات کاملا موثر می بود اسرائیل یا باید نسل کشی در غزه را متوقف میکرد یا ترور سران و فرماندهان مقاومت را! اما نه تنها این موارد اتفاق نیفتاد بلکه اسرائیل، ترور را چه از لحاظ سطح سوژه و چه از حیث نقطه جغرافیایی ارتقا داد و جنگ را به پایتخت امن ترین کشور خاورمیانه یعنی ایران کشاند! حال که به ظن افکار عمومی و رسانه ها پاسخ ثانویه ایران به تاخیر افتاده است باید علل آن را بررسی کرد!!
ایران به چهار دلیل پاسخ به اسرائیل را به تاخیر انداخته است: ۱- المپیک اخیر در پاریس و پوشش رسانه ای جهانی آن که موجب به حاشیه رفتن اقدام ایران میشد ۲- صبر به جهت نتیجه مذاکرات آتش بس میان حماس و اسرائیل( که شکست خورد ) ۳- تشکیل دولت جدید در ایران و رای اعتماد مجلس به آن( حفظ آرامش سیاسی داخلی ) و ۴- تحمیل استرس به اسرائیل به منظور برهم زدن محاسبات اش ... اما باید خاطر نشان کرد که در حال حاضر این موارد تاریخ انتقضایشان تمام شده و متاسفانه آمریکا و اسرائیل فرصت یافتند آمادگی خود را جهت مقابله با حمله ایران بازیابی کنند ( برخی منابع غربی از حضور بیش از ۱۸ ناو آمریکایی در نقاط مختلف خاورمیانه خبر دادند!) ...
اما چه پاسخی برای بازیابی توان بازدارندگی ایران منطقی و مناسب است؟! بر اساس شواهد و تحلیل ها، بازدارندگی ایران تاکنون بر پایه توان موشکی و پهپادی، نسبی و کوتاه مدت بوده است و این شکل از بازدارندگی تا پیش از عملیات وعده صادق قابل اتکا بود. اما با ترور شهید هنیه ( که شکل و محل آن ترور به شدت توان حفاظتی و امنیتی ایران را زیر سوال برد) نیاز به ارتقا و رسیدن به سطح بازدارندگی مطلق و دراز مدت را بیش از پیش ضروری کرده است. در بحث بازدارندگی اتمی که بهترین، منطقی ترین و علمی ترین پاسخ به سوال فوق است، باید گفت که عموما تسلیحات اتمی به دو گونه کلی تقسیم میشوند: ۱- تاکتیکی ( محدود و غیر کشتار جمعی) و ۲- استراتژیک.
با رسیدن ایران به توان اتمی تاکتیکی و با دستیابی ایران به این سطح از بازدارندگی پس از حوادث اخیر، قالب افکار عمومی داخلی و خارجی اسرائیل را متهم خواهند کرد ( که مستقیما امنیت ایران را تهدید کرده و زیر سوال برده و ایران را ناگزیر به این سمت حرکت داده است، ضمن اینکه جهان ماه هاست خوی درنده اسرائیل را نیز در کشتار مردم فلسطین شاهدند) و از حیث سیاسی نیز ایران متهم نخواهد شد! در ادامه، به مانند تجربه آفریقای جنوبی در دهه ۷۰ میلادی، ایران پس از آزمایش اتمی تاکتیکی میتواند به جهت حسن نیت، وارد رژیم کنترل تسلیحات ( نه سیاست خلع سلاح به مانند دولت یازدهم و دوازدهم) شود و به جهان بفهماند که، مقصود از آن آزمایش صرفا تامین و حراست از امنیت ملی و تمامیت ارضی خود بوده و نیت تهاجمی ندارد ( پیام سخت به دشمنان) اما زین پس در سایه این توانایی، به هر تهدیدی پاسخ متناسب و بالاتر خواهد داد!!
منبع/ مطالعات امنیت ملی و جنگ نرم
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
❇️آیا میدانستید در عهد قاجار ایران توسط انگلیس، تحریم بوده؟
👈 حکومت انگلیس از بازیگران فعال دوره قاجار، همواره ادعا میکرد که حامی مشروطه خواهان است. اما این کشور با روی کار آمدن رضاشاه، به حمایت از او پرداخت و کمک کرد تا او را به قدرت برساند.
🔹«با لغو قرارداد 1919 م و تبلیغات ضد استعماری رژیم جدید روسیه که خطری جدی برای منافع انگلستان در منطقه محسوب میشد، انگلستان سیاست گذشته خود، یعنی جلوگیری از قدرتمند شدن ایران را تغییر داد. به همین جهت طرح کودتای نظامی 1299ش را به اجرا در آورد و به این ترتیب رضاخان با حمایت انگلستان قدرت را به دست گرفت و در اردیبهشت سال 1301 ش وزارت خارجه بریتانیا به صوابدید سرپرسی لورن، وزیر مختار خود در تهران، تحریم پرداخت مساعده از جانب بانک شاهنشاهی به ایران را خاتمه داد، مشروط بر این که به شخص سردار سپه پرداخت گردد و از این طریق کمکهای مالی بسیاری به وی صورت گرفت
🔹وزیر مختار انگلیس در تهران، درست در دوران اوج گیری قدرت رضاخان و تهیه مقدمات جمهوریت و خلع قاجاریه، در نامهای به سردار سپه از روابط صمیمانه طرفین سخن میگوید. رضاخان با تمهیداتی زمینه خلع سلسله قاجار را فراهم ساخت و توانست اطمینان و حمایت دولت بریتانیا را نسبت به سیاست خود به دست آورد و پس از اینکه مجلس مؤسسان، حکومت موقت را به او واگذار کرد، انگلستان اولین دولتی بود که این حکومت را به رسمیت شناخت.»
منبع: عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ علیرضا زهیری
منبع/کانال اساتيد بسیجی دانشگاه
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ببینید
🔶🔹 اظهارات معنادار وزیر علوم دولت وفاق ملی
💠 پینوشت
افراد زیادی از زمان انتشار این مواضع وزیر علوم نسبت به آن واکنش نشان داده و نقدهای صحیح و دقیقی بیان کردهاند. لذا قصد ندارم تکرار مکررات کنم.
حرف من از زاویهای دیگر است؛ یک بار ماجرا را ببینید:
1⃣ شهریور ۱۴۰۲: علیرغم تلاش سنگین و همهجانبهی استکبار جهانی برای تحمیل امضای پیمان پاندمی به کشورهای مختلف از جمله جمهوری اسلامی ایران، شهید رئیسی به همراه ۱۰ کشور دیگر پذیرش این پیمان استعماری را رد نمود و مهمترین بستر حقوقی کنترل کشور توسط سازمان بهداشت جهانی در پاندمیهای آتی را کنار زد؛
2⃣ تا پایان ۱۴۰۲: ادامهی تلاش سازمان ملل برای پذیرش پیمان پاندمی از سوی ایران بینتیجه ماند؛
3⃣ اردیبهشت ۱۴۰۳: حجتالاسلام والمسلمین رئیسی طی سانحهی هوایی به #شهادت رسید؛
4⃣ تیر ۱۴۰۳: یک پزشک از طیف غربگرا بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شد!
5⃣ مرداد ۱۴۰۳: یک پزشک فعال در فتنۀ ز-ز-آ، معاون اجرایی دولت شد؛
6⃣ شهریور ۱۴۰۳: یک پزشک همراستا با سازمان بهداشت جهانی،وزیر بهداشت شد!
7⃣ شهریور ۱۴۰۳: وزیر علوم با طرح موضوع «شبه علم» که مورد تاکید WHO در ایام کرونا بود، به طب چند هزار ساله و افراد علمی منتقد پروتکلهای WHO حمله کرد؛
8⃣ شریفی زارچی،مدیر سابق مرکز آمار و فناوری اطلاعات وزارت بهداشت و طراح قرنطینههای کرونایی کشور که به دلیل مشارکت درفتنه از دانشگاه شریف اخراج شده بود، به دانشگاه بازگشت!
⭕️ حال بهنظر میرسد چه چیزی در پیش باشد؟ چه چیزی قرار است امضا شود؟ چه چیزی قرار است رخ دهد؟!
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
@shohadayevarjovi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️بعد از نطق همتی مبنی بر تحویل گرفتن دولت با تورم ۳۵ درصد، واجب هست این صحبتهای شهید مظلوم رییسی رو هم بشنویم.
منبع/کانال اساتيد بسیجی دانشگاه
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
گزارش خبری تحلیلی کیهان
🔰 تقسیم پست بین حامیان آشوب با نعل وارونه وفاق ملی
🔸با شروع روند انتصابات دولت چهاردهم، نگرانی درباره بهکارگیری افرادی که کوچکترین اعتقادی به مبانی و اصل نظام نداشته و در آشوبها نقشآفرینی کردهاند روز افزون شده است.این انتصابات نابجا، خطر حاشیهآفرینی به جای خدمتگزاری در دولت جدید را به اذهان متبادر میسازد.
🔸انتصابات اخیر در نهاد ریاست جمهوری و بخشهای مرتبط با حوزه دفتر رئیسجمهور و معاون اول و در وزارتخانههایی همچون نفت متاسفانه خاطره حاشیههای بیپایان و ناکارآمدیهای مداوم هشت سال دولت روحانی را به یاد همگان آورده است.
🔸محمدجعفر قائمپناه که به واسطه سابقه رفاقت با پزشکیان، در اولین روزهای دولت چهاردهم به عنوان معاون اجرائی رئیسجمهور و نهاد ریاست جمهوری انتخاب شد، نه تنها سابقه اجرائی چندان مشخصی را در کارنامه خود نداشته که مواضع شیطنتآمیز و خلاف واقع وی در آشوبهای ۱۴۰۱، آتشی بر تنور دروغ بافی معاندین بر علیه نظام و کشور بود.
🔸عجیبتر اینکه فردی همچون قائم پناه، که خود به واسطه کارنامه نه چندان مطلوبش شاید بدون ارتباط پیشین با رئیسجمهور، در هر فرآیند گزینشی مردود و فاقد صلاحیت به شمار میآمد، در حکمی دیگر از سوی پزشکیان به عنوان مسئول ادارۀ امور گزینش کشور نیز انتصاب شده است.
🔸الیاس حضرتی که در روز گذشته به عنوان رئیس شورای اطلاعرسانی دولت منصوب شد یکی دیگر از افرادی است که سابقه نه چندان مطلوبی در ارتباط مالی با اختلاسگران و مجرمین مالی همچون شهرام جزایری و همچنین ارتباط و حمایت از فتنه گران، سؤالات و تعجب از مشی دولت جدید در انتصابات خود را بیش از پیش کرده است.
#تیتر_یک
#سرویس_سیاسی
https://kayhan.ir/001EgT
جنگ نرم ودشمن شناس
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
📢 به نفع نظام یا به نفع فتنه گران؟
🗣 محمدتقی فاضل میبدی مدعی شده: قطعا دکتر پزشکیان در زمینه رفع حصر اقدامات و تلاشهایی صورت داده تا مشکلات حصر هم رفع شود. اساسا این به نفع خود نظام است که این پرونده گشوده را با تدبیر ببندد.
✅نکات تحلیلی:
🔺ادعای دولت وفاق ملی توسط پزشکیان این توهم را به وجود آورده که هر فتنه گری به بهانه وفاق ملی می تواند بدون عذرخواهی بازگردد.سیاستی که بسیار خطرناک بوده و موجب مضحکه دستگاه های امنیتی خواهد شد.
🔺اگر دکتر پزشکیان مفهوم دولت وفاق ملی را درست تبیین نکند، در روزهای آتی شاهد اتفاقاتی خواهیم بود که نه برای دولت و نه برای نظام خوشایند نیست.
🔺آقای پزشکیان نباید بگذارد که همانند خاتمی که تعریف درستی از اصلاحات نکرد، موضوع دولت وفاق ملی نیز به همان درد دچار شود و هرکس با هر ظنی به این گود وارد شود.
✍ سعید میرزایی
#آزمونـصداقت
#مطالبهـگری
#وفاقـملی
منبع/ کافه سیاسی
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۱
انقلابزدایی از سیاستورزیِ رسمی
🖊مهدی جمشیدی
۱. یکم شهریور، سالگرد شهادت سیّداسدالله لاجوردی – رحمهاللهعلیه- در سال هفتاد و هفت است. بهجز خاطرات مهمی که از دوستان و همکاران ایشان به جا مانده، یک وصیّتنامه از ایشان نیز در دست است که اشارات روشنگری دربارۀ حقایق ناگفتۀ انقلاب دارد. به تحلیل بخشهایی از این متن، میپردازیم.
در ابتدا، ایشان مینویسد: «با نام اسلام و در ذی اسلاميّت، شعارهای مردمفريبِ خالی از محتوا، رواج پيدا میکند و آنها که مسئوليّت جلوگيری از انحراف افکار را دارند ساکت مینشينند و گاه تأييد هم میکنند.» این سخن، ناظر به «نیروهای سیاسی» است که در پی جذب بدنۀ اجتماعی برای خویش هستند و به این واسطه، به عوامفریبی و سطحینگری روی آوردهاند و جامعه را استحمار و تحمیق میکنند. این یک سوی ماجراست، سوی دیگر این است که باید «نیروهای فکری»، میداندارِ مقابله با این سیاستورزیِ قدرتطلبانه و ماکیاولیستی باشند و مجال ندهند که اصالتهای فکر و فرهنگ انقلاب در جامعه، رقیق شوند، اما بهجای واکنش و کنشگری، سکوت و خاموشی اختیار میکنند. دراینحال، روشن است که جامعه، بیشتر و بیشتر به درّۀ «قشریگری» و «فقر فکری» و «هیجانزدگی» سقوط میکند و امکان عقلانیّت و منطق را میبازد. این روندی است که در طول دهههای پیش، در جریان بوده و الگوی مردمسالاریِ دینی را بهشدّت، تخریب کرده و آن را در عمل، به الگوی دموکراسیِ سکولار، نزدیک کرده است. واقعیّت انتخابات در جامعۀ ما، از بسیاری از معیارهای اصیل اسلامی و انقلابی، فاصله گرفته و اکنون از الگوی مردمسالاریِ دینی، یک نامِ بیمصداق باقی مانده است. این سیر نزولی و انحطاطی، همچنان در جریان است و آخرین نمونۀ آن، انتخابات ریاستجمهوری در سال جاری بود که مَثَل اعلای عوامزدگی است. همچنان که لاجوردی مینویسد، این تکلیف نیروهای فکری و معرفتی بود که به پالایش و تصفیۀ امر سیاسی بپردازند و در برابر التقاطها و انحرافها و کجاندیشیهای اصحاب قدرت و سیاست، موضعگیری کنند، اما چنین نکردند و حاصل نیز این شده که امروز، در سخیفترین موقعیّت سیاسی به سر میبریم. بهجز آیتالله مصباح – رضواناللهعلیه- هیچ نیروی فکریِ دیگری را نمیشناسم که در برابر التقاط سیاسی، موضعگیریِ جدّی و جانانه داشته باشد؛ او یکهتازه و تنها در معرکه حاضر شد و بر «لیبرالیسمِ اصلاحطلبان» و «عملگراییِ اصولگرایان» تاخت و آنها نیز از دهۀ هفتاد به اینسو، ایشان را با تمام توان، ترور شخصیّت کردند
۲. در بند دیگری، لاجوردی مینویسد: «هر کس به خيال واهی و بیاساسِ رضايت بهاصطلاح مردم و به خيال خام و پوچِ پايگاه بهاصطلاح ملّی پيدا کردن، موضعگيری کند،مصداق فرمودۀ گرانقدر معصوم - علیهالسلام - است که من طلب رضی الناس بسخط الله فجعل الله حامده من الناس ذامّا.»این سخن لاجوردی، بخش عمدۀ واقعیّت سیاسی را در دهههای گذشته توصیف میکند؛ نیروهای سیاسی دراغلب مواقع، به «جامعه» ارجاع دادهاند تا «ارزشهای انقلابی»را به حاشیه سوق بدهند و به این ترتیب، امکان رأیآوری بیشتر را برای خویش فراهم کنند. آنها برای اینکه لایههای متجدّد و خاکستری جامعه را به سوی خود سوق بدهند،انقلاب و هدفهای انقلابی را تخریب کردند و یک سنّت انتخاباتی و سیاسی به راه انداختهاند که بر اساس آن،هر کسی بیشتر از انقلاب و ارزشها فاصله بگیرد، امکان رأیآوری بیشتری دارد.مردم در تلقّی آنها، همین لایههای بینابینی و سستعنصر هستندکه عقاید مستحکم و باورهای متقن ندارند و گاه برای نان و بیبندوباری، ایمانفروشی میکنند؛ کسانیکه به تعبیر حضرت حسین - علیهالسلام – در زمانۀ ابتلاء و دشواری، «دنیادار» هستند و نه «دیندار»، و دینشان از «زبان» و «ادّعا» و «سخن»شان، فراتر نمیرود. بااینحال، عاقبت کار آنان، همان است که در روایت آمده است؛ در نهایت، مذموم و مطرود همان مردمی شدهاند که در آغاز، جانبشان را گرفتند و به آنها رأی دادند. غایت اینان، کسب بدنۀ اجتماعی از طریق وانهادن معیارهای اسلامی و انقلابی بود، و چنین نیز کردند؛ اما پس از چندی که از قدرت کام گرفتند و زمانهشان به سر آمد، جامعه از آنها گریزان شد. این است سرانجام سیاستمدارِ دنیاطلبی که «رضایت مردم» را بر «رضایت خدا» ترجیح میدهند و برای وصول به کرسی قدرت، دینش را میفرساید تا شاید رأیهای بیشتری را نصیب خویش کند. امروز در سیاست رسمیِ کارگزارانِ جمهوری اسلامی، به عیان مشاهده میکنیم که اصل و اساس، رضایت اجتماعی است و کمتر کسی میکوشد که به تعبیر آیتالله خامنهای، «حرف خدا» بر روی زمین نماند. ازاینرو، از استقرار احکام الهی در جامعه میگریزند تا مبادا بخشهایی از مردم به آنها پشت کنند
جنگ نرم ودشمن شناسی
@shohadayevarjovi
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۲
بازطراحیِ مشروطۀ سکولار در متن انقلاب
🖊مهدی جمشیدی
۳. لاجوردی در وصیّتنامۀ خویش مینویسد: «به همان اندازه، بلکه صدچندان که به امام قاطع و سازشناپذيرم عشق میورزم، نسبت به سازشکاران و مدافعانِ عملیِ ضدانقلاب - اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند - نفرت دارم. بيم آن دارم حوادث مشروطه، مجدداً تکرار شود.» شاید برجستهترین خصوصیّت انسان انقلابی این باشد که «قاطع» و «سازشناپذیر» است؛ یعنی در برابر اقتضاها و تحمیلهای زمانه، تسلیم نمیشود و برای «ماندن»، از «هویّتِ» خویش نمیکاهد. به تعبیر آیتالله خامنهای، برای ما مهم است که «چرا بمانیم و چگونه بمانیم»؛ در این سخن، اصالت با ماندن نیست و نباید به هر قیمتی، ماندن را برگزید و نباید ارزشها را به حاشیه سوق داد. نظام منهای انقلاب، یعنی صورت منهای سیرت، یعنی ساخت حقوقی منهای ساخت حقیقی، یعنی سکولاریسم پنهان، یعنی پوچ و پوک و تهی شدن. نظام جمهوری اسلامی بدون منطق و مبنای انقلابی، یعنی انقلاب، یک لحظۀ تاریخی بوده و سپری شده و اکنون باید محافظهکارانه، در پی حفظ قدرت بود و بس. آنان که منفعل و وادادهاند - و به تعبیر آیتالله خامنهای، حاکمانی که همچون «شاهسلطانحسین» هستند – انقلاب را یکشبه میفروشند و جام زهر تعارف میکنند تا کمی بیشتر در قدرت بمانند. در تجربههای متعدّد دهۀ شصت، مشاهده کردیم که بسیاری از کارگزاران نظام، عقبنشینی و انفعال را توصیه کردند و این امام خمینی بود که مصمّم و جزمی ایستاد و استقامت ورزید. آنان که با «استقامت» بیگانهاند، بهزودی پا پس میکِشند و به رنگ غیرانقلابیِ زمانه درمیآیند و اسیر فشارها و فضاها میشوند. چنین است که باید از تکرار تجربۀ مشروطه در انقلاب هراسید؛ روزی که انقلاب به دست «روشنفکران» بیفتد، مشروطۀ سکولار به راه خواهد افتاد. و مگر چنین نشد و در دهۀ هفتاد، روشنفکرانِ سکولار در مسندِ قدرت ننشستند و از انقلاب به اصلاح و از سرمایۀ انقلابی به سرمایۀ اجتماعی و از اسلام به دموکراسی عبور نکردند؟! تعبیر آیتالله خامنهای از تحوّلات دهۀ هفتاد به عنوان «واگراییهای دهۀ هفتاد»، پردهای از وقایع مشروطه را نشان میدهد که به شکلی دیگر در اکنونِ ما تکرار شد. خطر مشروطۀ سکولار، همچنان در میان است و جریان روشنفکریِ سکولار، جانِ تازه گرفته و در لایههای مختلف قدرت، حضور و حیات دارد و گاه با فتنهانگیزی خیابانی و گاه با فریبکاری انتخاباتی و گاه با روایتپردازی رسانهای، نفسهای انقلاب را به شماره میافکند.
۴. لاجوردی ادامه میدهد: «چون عاشق نظام بودهام، از آن ترس داشتم که افشای چهرۀ سازشکاران، لطمهای ناچيز به نظام وارد آورد.» مسأله این است که اصحاب استحاله و نفاق و سازش، در قدرت رسمی به سر میبرند و خود را به نظام، گره زدهاند. دراینحال، هزینههای روشنگری، متوجّه نظام نیز خواهد شد و بر این اساس لاجوردی از سخن صریح و بیپرده میگریزد و استخوان در گلو و خار در چشم، با کنایه و اشاره مینویسد و میگوید. این شرایط، اکنون حادتر و شدیدتر شده است؛ چراکه بسیاری از نیروهای سیاسیِ سکولار، سالیان سال در قدرت بودهاند و حیثیّت و اعتبار نظام را به خود پیوند دادهاند و به این دلیل، واکنش صریح را دشوار کردهاند. نظام، هزینۀ اینان را میدهد و در، همچنان بر همان پاشنهای میچرخد که لاجوردی احساس کرده بود. بنا بود که لیبرالها به درون قدرت راه نیابند و عرصۀ رسمی، ملاکها و معیارهای جدّی داشته باشد، اما سادهنگریهای و تساهلها، وضع را دچار قفلشدگی و انسداد کرده است. البته همیشه، مصلحت در نگفتن یا صریح نگفتن نیست و اگر جبهه و جریانِ منسجم و همافزایی در میان باشد، میتوان با کمترین هزینه، روشنگری کرد، اما افسوس که چنین نیست.
۵. لاجوردی با دوراندیشی مینویسد: «مبادا سختیهای حرکت و فشارهای بينالمللی موجب شود تعادلی را که شعار نه شرقی و نه غربی، تا حدودی ايجاد کرده، به هم بزنند.» از جمله واگراییهایی دهۀ هفتاد، یکی همین بود که به عنوان تنشزدایی و گفتگوی تمدّنها و آشتی با جهان، سیاست انقلابی از دستورکار خارج شد و از سیاست خارجی، انقلابزدایی صورت گرفت. معیشت مردم در این برهه، به سیاست خارجی گره زده شد و اینطور القا شد که دشواری معیشت، ناشی از آرمانگراییِ انقلابی است و اگر به خصومت و معارضه با جهان ادامه بدهیم، چالشها ادامه خواهند داشت. هر دولتی که از راه رسید، به صد زبان و بیان این تحلیل غلط را به افکار عمومی خوراند و در ذهنها جاگیر کرد. ازاینرو، جامعۀ کنونی، تحریماندیش است و گمان میکند انقلاب، بیمنطق و لجباز و ماجراجو است.
جنگ نرم ودشمن شناسی
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۳
ترکیب التقاط و تظاهر در چپ مذهبی
🖊مهدی جمشیدی
۶. لاجوردی در یک بخش مهم و تاریخی از وصیّتنامهاش، به حریم ممنوعهای پا میگذارد که حاکی از حقایق مکتوم است: «چندين بار، خطر منافقين انقلاب را به مسئولين گوشزد کردهام، ولی نمیدانم چرا ترتيب اثر ندادهاند، گرچه نسبت به بعضی، تا اندازهای میدانم؛ همانان که التقاط به گونۀ منافقين خلق، همۀ ذهن و باورشان را پُر کرده و همانان که رياکارانه برای رسيدن به مقصودشان، دستمال ابريشمی بسيار بزرگ - به بزرگی مجمعالاضداد - به دست گرفتهاند، هم رجايی و باهنر را میکُشند و هم به سوگشان مینشينند، هم با منافقين خلق، پيوند تشکيلاتی و سپس ... برقرار میکنند، هم آنان را دستگير میکنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام به آنان تلاش میکنند و از افشای ماهيّت کثيف آنان، سخت بيمناک میشوند، هم برای جلب رضايت مسئولين، خود را در صف منافقکُشان جا میزنند و هم در حوزههای علميّه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسير فقه را عوض کنند.»
در اینجا، لاجوردی به جریانی اشاره میکند که در دهۀ شصت در قدرت رسمی، حضور مؤثّر داشت؛ «چپ مذهبی» که در دهههای بعد، «اصلاحات» خوانده شد. در نظر او، منافقان دو دستهاند: «منافقان خَلق» یا همان سازمان مجاهدین خَلق و «منافقان انقلاب» یا همان سازمان مجاهدین انقلاب. داستان نفاق، در همین فاصلۀ اندک از وقوع انقلاب، به درون انقلاب نیز راه یافت و در کنار خطر منافقان خَلق، خطر منافقان انقلاب نیز شکل گرفت. لاجوردی مینویسد حقیقت و ماهیّت اینان را برای مسئولان، شرح داده ولی مواجههای از طرف آنان رخ نداده است؛ حال یا به دلیل سادهاندیشی و ساهلوحی برخی از مسئولان و یا به دلیل همپیالهگی آنان با اینان. بههرحال، چالش از نظر او بسیار جدّی شده و اینکه در هستۀ مرکزیِ قدرت سیاسی، چنین کسانی حضور داشتهاند، به دغدغۀ اصلی او تبدیل شده بوده است. او از یک «بازی چندضلعی» سخن میگوید که در آن، شواهد مؤیّد و نقیض، در کنار یکدیگر نشانده شدهاند تا کسی پی به ماهیّت امر نبرد؛ منافقان انقلاب، رفتار دوگانهای را در پیش گرفته بودند که هم نشان میداد با سازمان مجاهدین خَلق، ستیز دارند و هم علائم پنهان، حاکی از اتّصال این دو به یکدیگر بود. این راز، سر به مُهر باقی مانده و هرگز مشخص نشد که چه ارتباطات و غایاتی در میان بوده است.
او سپس به توصیف ماهیّت منافقان انقلاب میپردازد و بیش از هرچیز، به «التقاط» اشاره میکند؛ یعنی مسألۀ سیاسی را از دریچۀ فکر و معرفت مینگرد و نشان میدهد که امر سیاسی را بریده از ایدئولوژی، تفسیر و تحلیل نمیکند. او از یک التقاط تمامعیار مینویسد که با ریاکاری و تظاهر، توأم شده و از این جهت، کار تشخیص و تمیز بر بسیاری دشوار شده است. اجرای ترور شهید رجایی و شهید باهنر، نقطهای است که به باور لاجوردی، ماهیّت این جریان سیاسی در آن متعیّن و مجسّم شده است؛ لاجوردی معتقد بود که این ترور، کار خالصِ سازمان مجاهدین خلق نبود، بلکه سازمان مجاهدین انقلاب نیز در آن دست داشت و به همین دلیل، سالها در پی اثبات تحلیل خویش بود. اتهاماتی که وی به چپ مذهبی نسبت میدهد، بسیار سنگین است؛ زمینهسازی برای ترور شهید رجایی و شهید باهنر و پیوند تشکیلاتی با سازمان مجاهدین خَلق. لاجوردی، هر دو جریان سیاسی را میشناخت و کمتر کسی چون او وجود داشت که چنین شناخت تجربی و عینیای از آنها داشته باشد. میدانیم که این پرونده، تا سالهای پایانی دهۀ شصت، همچنان گشوده و بینتیجه بود و سرانجام نیز در اثر فشارهای سیاسی، بسته شد؛ بیآنکه واقعیّت امر، آشکار شود. اگر آن پرونده به سرانجام میرسید، ریشههای نفاق در درون ساختار جمهوری اسلامی خشکانده میشد، اما چنین نشد و در دهههای بعدی، نفاق در قالب فتنههای سالهای هفتادوهشت و هشتادوهشت و ... سربرآورد. ما با یک زخم کهنه مواجه هستیم که حکمِ آتش زیر خاکستر را دارد. مواجهههای سطحی و تعارفی و موردی، موجب گردیده که نفاق، ساختار منسجمی بیابد و دوباره و چندباره به قدرت بازگردد و مصائب فراوانی را برای انقلاب به وجود بیاورد. سعید حجاریان میگوید لاجوردی به من میگفت تو [سعید حجاریان] و بهزاد [نبوی] و خسرو [تهرانی]، از مسعود [رجوی] خطرناکتر هستید؛ چون مسعود در اثر سادهلوحی، خیلی زود و آشکارا خودش را در برابر انقلاب قرار داد، اما شما زیرک هستید و ماهیّت خودتان را پنهان نگاه داشتهاید و به همین دلیل، ضربههای جدّی خواهید زد. این پیشبینی لاجوردی، درست از آب درآمد و یکسال پس از شهادت لاجوردی، فتنۀ سال هفتادوهشت رخ داد.
جنگ نرم ودشمن شناسی
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۴
لیبرالیسمِ مذهبی در لفافۀ اسلام رحمانی
🖊مهدی جمشیدی
۷. لاجوردی در وصیّتنامهاش از یک طرح سیاسیِ کلان مینویسد که حتّی استحالۀ حوزههای علمیّه را نیز دربرمیگیرد: «منافقين انقلاب ... در حوزههای علميّه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسير فقه را عوض کنند.» روشن است که استحالۀ انقلابی که «اسلامی» خوانده میشود، جز از طریق «بازاندیشی در دینفهمی»، میسّر نیست و باید با قبض و بسط تئوریک شریعت و ساختهوپرداختهکردن تفاسیر لیبرالی از اسلام، بستر استحالۀ نظام سیاسی را فراهم کرد. این اقدام، نیروهای حوزویِ متناسب با خویش را میطلبد؛ یعنی باید کسانی از درون خودِ حوزههای عملیّه، بساط تجدیدنظر در دینفهمی را پهن کنند و با رویکرد التقاطی، اسلام را به لیبرالیسم پیوند بدهند و التقاطیاندیشی به جریان حوزوی تبدیل شود.
چنین اقدامی با سلسه مقالات عبدالکریم سروش در «ماهنامۀ کیان» آغاز شد؛ مجلهای که برآیند اندیشههایی بود که در حلقۀ کیان، پدید میآمد و از طریق این مجله به جامعه عرضه میشد تا مقدّمات نظری و معرفتیِ تجدیدنظر سیاسی و گذار از عهد انقلابی، شکل بگیرد. در این حلقه، جمعی از روحانیان نیز حضور داشتند و حضور اینان نشان میداد که همچون گذشته، شکاف روحانی/ روشنفکر، فعّال نیست، بلکه نیروهای لیبرال، فارغ از هویّت صنفیشان در کنار یکدیگر نشستهاند و در طرح استحاله، همداستان شدهاند. در این دوره، چپ مذهبی از اندیشههای مارکسیستی به سوی اندیشههای لیبرالیستی غلتید و در دانشگاه و حوزه، یارگیری فکری و جبههسازی ایدئولوژیک کرد. این بذر، نشانده شده و در کمتر از یک دهه، ثمر داد و دولت اصلاحات به قدرت رسید. آن آغاز معرفتی، این انجام سیاسی را در پی داشت.
در ابتدا، سخن از «نواندیشی دینی» بود و بعدها نیز «اسلام رحمانی». این روایت، از هر جهت در مقابل اسلام سیاسی یا اسلام انقلابی قرار داشت و میکوشید موقعیّت اجتماعی آن را تضعیف کند. جریان لیبرالیسم ایرانی برای پیشروی سیاسی و اجتماعی خویش، محتاج استدلالها و توجیههای شبهدینی بود تا جامعه را با خود همراه سازد. دههها در راستای این بازاندیشی ساختارشکنانه، ادبیّات لیبرالی تولید شد و پارهای از نیروهای حوزوی در جهت تثبیت آن کوشیدند. از یک سو، حلقۀ منتظری در قم فعّال شدند و جسارت اظهارنظر یافتند و از سوی دیگر، گروهها و گروههای لیبرالِ حوزوی و روحانی مانند مجمع روحانیون مبارز و مجمع محققین و مدرسین حوزه شروع به همراهی با خطی کردند که در حلقۀ کیان آغاز شده بود. لیبرالیسمِ معمّم، با تمام ظرفیّت خویش در قم به تکاپو افتاد و کوشید در قم و از قم، «آنتیتز نظام» را تولید کند. گاهی نیز برای تحقیر وجوه انقلابیِ قم، حوزۀ نجف را در برابر حوزۀ قم نشاندند و آن را ستایش کردند و تجربۀ قم را در همراهی با انقلاب، سرزنش نمودند. اکنون نیز لیبرالیسمِ معممّ در قم، بهشدّت در تکاپوست و در قالب اسلام رحمانی، لیبرالیسمِ مذهبی را میستاید. هستۀ تئوریک و طرّاح لیبرالیسمِ مذهبی که تهراننشین است، به این راهبرد دست یافته که اگر انقلاب از قم آغاز شد، ضدانقلاب نیز از قم آغاز خواهد شد و باید در سایۀ بازاندیشی در فهم دین، گذار از انقلاب و ایدئولوژی انقلابی را تحقّق بخشید.
اگر در دهۀ پنجاه، تنها تعداد اندکی «مارکسیستِ معمّم» همچون حبیبالله آشوری و اکبر گودرزی بودند و حوزه بیشتر نظارهگر بود تا کنشگر، اما امروز، موجی از «لیبرالِ معمّم» شکل گرفته است. کافیست به تجربۀ اغتشاش اخیر بنگریم و تأمّل کنیم که بسیاری از شبههها دربارۀ حجاب و الزام اجتماعی به حجاب، در کجا متولّد شدند و چه کسانی برای آنها، توجیه دینی یافتند. بر اساس این تجربه باید تصریح کرد که بخشی از نیروهای حوزوی، از فقه امام صادق - علیهالسلام - به فقه جان لاک، گذار کردهاند و فقاهت ناانقلابیشان به فقاهت لیبرالی تبدیل شده است. در برابر این جریان، آیتالله خامنهای تصریح کرد که «اسلام رحمانی»، همان معارف نشأتگرفته از لیبرالیسم است و نه اسلام واقعی. اینان برای التقاط اسلام با لیبرالیسم، تعبیر اسلام رحمانی را بافتهاند تا هم حسّاسیّتبرانگیز نباشد و هم جذاب باشد، اما در عمل، اسلام را به نفع لیبرالیسم، مصادره میکنند. به مناسبتی دیگر، آیتالله خامنهای گفت حوزۀ غیرانقلابی به درد نمیخورد. این عبارت، حاکی از آن است که نیروهای حوزویِ بریده از انقلاب و ایستاده در برابر آن، در هر سطحی که باشند، حضور و فاعلیّتشان در نهایت، مضر و مخرّب خواهد بود. به سخن لاجوردی بازگردیم که نوشته است منافقان انقلاب به دنبال تغییر دادن مسیر فقه هستند؛ یعنی میخواهند فقهی که خلوص معرفتی و تعهّد سیاسی نسبت به انقلاب دارد را کنار بنهند و فقهی را ببافند که غایتش، خدمت به بسط لیبرالیسم است.
جنگ نرم ودشمن شناسی
@shohadayevarjovi
🔻شهید لاجوردی و خطر منافقان انقلاب -۵
تغییر بافتِ عاملیّتیِ قدرت سیاسی
🖊مهدی جمشیدی
۸. لاجوردی دربارۀ خطر منافقان انقلاب یا همان جریان چپ مذهبی که صورت تشکیلاتیاش در آن دوره، سازمان مجاهدین انقلاب بود مینویسد: «به مسئولين بارها گفتهام که خطر اينان، به مراتب زيادتر از خطر منافقين خَلق است، چراکه علاوه بر همۀ شيوههای منافقانۀ منافقين، سالوسانه در صف حزباللهيان قرار گرفته و کمکم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان، سوقشان داده و صفوف مقدّم را غاصبانه به تصرّف خود درآوردهاند، به گونهای که عملاً، عقل و ارادۀ منفصل برخی تصميمگيرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاءها، دست به تخريب میزنند و اِعمال قدرت میکنند.»
الف. در این عبارت، او دوباره تأکید میکند که خطر منافقان انقلاب از خطر منافقان خَلق، بسیار بیشتر است؛ زیرا منافقان خَلق، پردۀ تزویر را کنار نهادهاند و صفآرایی کردهاند، اما اینان، در جامۀ دوست و خودی درآمدهاند و همان هدفها را در سر دارند و در نهایت، کار را به جایی خواهند رساند که «انقلابیهای حقیقی»، به حاشیه خواهند رفت و طرد خواهند شد و اینان، قدرت سیاسی را در دست خواهند گرفت. این «جابجایی نامحسوس»، یک تهدید بزرگ برای آیندۀ انقلاب است. اگر اینان نتوانند خودشان به صورت مستقیم، زمام و عنان قدرت را در اختیار بگیرند، دستکم در نقش عقل و ارادۀ منفصلِ مسئولان، ظاهر خواهند شد و جهت حرکت انقلاب را تغییر خواهند داد. داستان غمانگیز انقلاب این است که بهتدریج و در لفافه، باید نیروهای اصیل و حقیقی کنار نهاده شوند و نیروهای شبهانقلابی و شبهمصلح، بر صدر نشانده شوند و تعیینکننده باشند. پس مسأله، محدود به حضور حاشیهای و فرعیِ منافقان انقلاب در قدرت نیست، بلکه اینان در پی «تغییر بافتِ عاملیّتیِ قدرت سیاسی» هستند و میخواهند تمامیّت حاکمیّت را به تصرّف خود درآورند. این طرح سیاسیِ نانوشته، واقعیّتی است که لاجوردی با زیرکیِ مؤمنانۀ خویش دریافت و چالش آن را گوشزد کرد، اما این تحلیل، جدّی انگاشته نشد.
ب. ما امروز که به اتّفاقات پس از واگراییهای دهۀ هفتاد تا کنون که انتخابات اخیر ریاستجمهوری برگزار شده است مینگریم، مشاهده میکنیم که قدرت سیاسی، سرشار از این «عقولِ منفصلۀ التقاطی»ای بوده است که بر روند تصمیمها مؤثّر بودهاند و «نفوذ» در ساختار جمهوری اسلامی، غوغا کرده است. اینک کار به جایی رسیده که نیروهای التقاطی، خودی انگاشته میشوند و به مهمترین منزلتها و موقعیّتهای قدرت سیاسی، راه مییابند. «التقاط»، موضوعیّت خویش را از دست داده است و دیگر کسی حتّی لفظ التقاط را بر زبان نمیآورد. «امر معرفتی»، کنار زده شده و مناسبات سیاسی، تعیینکننده شدهاند. منافقان انقلاب، تفکّر و ذهنیّت نسبت به انقلاب و اسلام را با این حربه به حاشیه راندند که باید از همۀ نیروها استفاده شود و خودی و غیرخودی، بیمعناست و باید تکثّر را پذیرفت و قدرت را توزیع کرد و در پی یکدستسازی و خالصسازی برنیامد.
ج. در برابر اینان، آیتالله خامنهای در اواخر دهۀ هفتاد، تعبیر «خودی» و «غیرخودی» را به کار برد که از آن پس تاکنون، همواره مورد تاختوتاز نیروهای سکولار قرار گرفت. اینهمه حسّاسیّت آیتالله خامنهای نسبت به مفهوم «انقلابیگری» و «انقلابیبودن» و «متعهدبودن به مبانی انقلاب»، به همین دلیل است که نیروهای سکولار، تلاش فراوانی را در جهت بیاعتبارسازی تفکّر انقلابی به کار بستهاند. منافقان انقلاب، اعتقادی به جهتگیری انقلاب ندارند و میخواهند معیارهای سکولار را رسمی کنند تا به این واسطه، نهتنها حضور و حیات خودشان در قدرت سیاسی، موجّه گردد، بلکه نیروهای اصیل، با اتهاماتی از قبیل تندرو، افراطی و متحجّر، ترور شخصیّت بشوند.
د. آنچه که لاجوردی پیشبینی کرده بود، واقع شد و بخش بزرگی از حاکمیّت در اختیار نیروهای التقاطی قرار گرفت و دولتهای التقاطی، یکی پس از دیگری به قدرت رسیدند و «حزباللهیهای اصیل»، همواره در حاشیه و بیقدرت و منزوی ماندند. حتی پس از بیانیۀ گام دوّم انقلاب که قرار بود بر شتاب و خلوص حرکت انقلاب افزوده شود و به تعبیر آیتالله خامنهای، «دولت جوانِ حزباللهی» تشکیل شود، این دولت، عمر کوتاه سهساله داشت و دوباره دولت در اختیار نیروهای التقاطی قرار گرفت. جمهوری اسلامی در عرصۀ دولت، پهنۀ بازی «نیروهای التقاطی» بود و دهههاست که در آن، خبری از «اصالتهای انقلابی» نیست. اصالتها، روزبهروز، رقیقتر و حاشیهای شدهاند و التقاط و محافظهکاری، به سکۀ رایج تبدیل شده است. در سلسله یادداشتهای «دوگانگی فرساینده» نیز از این حقیقت نوشتم که تحلیل شهید بهشتی دربارۀ حضور دو بینش متضاد در درون قدرت سیاسی، همچنان موضوعیّت دارد و نظام، مبتلا به بیماری مزمن و مخرّبی شده است.
جنگ نرم ودشمن شناسی
@shohadayevarjovi