نقش خواص در تضعیف حکومت على(علیه السلام)
نویسندگان: جواد سلیمانى
متن
یکى از مهم ترین ثمره هاى تاریخ، عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان مى باشد. قرآن کریم پس از نقل حوادث تلخ و شیرین زندگى حضرت یوسف(علیه السلام) مى فرماید: «همانا داستان هاى زندگى آنان، مایه عبرت صاحبان عقل و خرد مى باشد.»1
بنابراین، هرچند مطالعه تاریخ امرى آسان و شیرین مى باشد، اما عاقل همواره با تیزبینى و دقت، فرازهاى حساس تاریخ امّت ها و اقوام پیشین را مى خواند، علل پیروزى ها و رموز ناکامى هاى ایشان را ریشه یابى مى نماید. از آن ها درس عبرت گرفته و از چهار راه هاى زندگى خویش با توجه به چراغ راهنماى تاریخ گذشتگان گذر مى نماید.
از این رو، بر هر امّت هوشمند و انسان مدبّر و فکور است که همواره زمان خویش را با زمان هاى گذشته مقایسه کرده و در صفحات تاریخ، نسخه هاى مشابه عصر خویش را جستوجو نموده، شرایط عهد خویش را با آن مقایسه نماید تا خطاهاى آنان را تکرار ننماید. امروزه نیز شایسته است جامعه اسلامى ما در شرایط کنونى انقلاب، بیش از پیش زوایاى حکومت على بن ابیطالب(علیه السلام) را مورد مطالعه قرار دهد; چرا که زمان ما، همانند زمان حکومت على(علیه السلام) مى باشد، چون حاکمیت فعلى ما همچون ساختار حکومت علوى بر پایه اسلام مبتنى است و مشکلات حکومت علوى، چه در قلمرو مسائل اقتصادى و چه سیاسى و فرهنگى، به شدت شبیه مشکلات حکومتى ما مى باشد. این تشابهات را در چند محور مى توان مورد ملاحظه قرار داد:
1. اگر در جامعه ما شبهات فرهنگى و دینى و گرایش هاى التقاطى رواج یافته، در عصر على(علیه السلام) نیز چنین بوده، لذا عصر حکومت على(علیه السلام) به عصر شبهه افکنى و تأویل آیات قرآن و سنت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)نام گرفته است، چنانچه حضرت على در بیان فلسفه جنگ هاى خود مى فرمود:
وضع به گونه اى شد که ما با برادرانمان در اسلام مى جنگیم چرا که گمراهى و کجى و شبهه و تأویل ناروا در اسلام راه یافته است.2
و یا عمّار در صفین، خطاب به سپاه معاویه فرمود:
نحن ضربناکم على تنزیله ثمّ ضربناکم على تأویله3; ما دیروز بر سر تنزیل قرآن با شما مى جنگیدیم و امروز بر سر تأویل آن با شما مى جنگیم.
2. اگر در زمان ما نسل دوم و سوم انقلاب به رشد و بلوغ اجتماعى رسیده و تقریباً بخش عظیمى از جمعیت کشور را به خود اختصاص داده است و از فلسفه انقلاب اسلامى و حوادث روزهاى آغازین آن و جنگ تحمیلى بى خبرند، در عصر حاکمیت مولى على(علیه السلام) نیز وضع به همین ترتیب بود; یعنى بسیارى از مسلمانان و سپاهیان جهان اسلام از تابعین به شمار مى آمدند. کسانى که نه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را دیده و نه با سنت مقدس آن حضرت آشنا بودند، نه على(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) را درست شناخته و نه از قدر و منزلت و علم و معرفت او اطلاع کافى داشتند. بلکه تنها با قرآن آن هم در حدّ قرائت آشنا بودند. از همین رو، به آسانى فریب خدعه منافقین را مى خوردند. چنانچه بسیارى از کسانى که در صفین، دست از حمایت على شسته و فریب قرآن هاى بر سر نیزه لشکر معاویه را خوردند، جزو قرّاء کوفه به حساب مى آمدند.
3. اگر امروز انقلاب ما از سوى دشمن خارجى و منافقان و خودباختگان داخلى تهدید مى شود، در عصر حاکمیت على(علیه السلام)نیز چنین بوده است; از یک سو، حضرت درگیر منازعه با افرادى چون طلحه و زبیر و عایشه و سعد وقاص ها بودند، که روزى در جبهه حق مى رزمیدند و در عصر نبوت داراى سوابق درخشانى بودند، ولى پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، دست از ارزش ها کشیدند، و از سوى دیگر، با حزب طلقا و بنى امیه درگیر بودند که هیچ گاه اسلام را نپذیرفته و همواره کمر همت به نابودى اسلام و هدم سنت نبوى(صلى الله علیه وآله)بسته بودند. آنان در حقیقت مانند امریکا، این شیطان بزرگ و دشمن کینه توز انقلاب، خارج از حجاز و عراق، در گوشه اى از جهان اسلام و از طریق پایگاه هاى خود، براى فروپاشى و انهدام بنیان حکومت دینى و تبدیل خلافت به سلطنت تلاش مى کردند.
4. اگر امروز، آهنگ بحران ناامنى و تفرقه به عنوان دو خطر بزرگ و بنیان کن به گوش مى رسد و رهبر معظم انقلاب، همواره مسؤولان و گروه هاى سیاسى را به پرهیز از بروز این خطرها دعوت مى کنند، در دوران خلافت مولى(علیه السلام)نیز شرایط سیاسى به همین صورت بود. به طورى که دو جنگ جمل و نهروان، محصول نفاق و تفرقه و جنگ صفین و غارت هاى راهزنان شام در حجاز و یمن نماد بارز ناامنى به شمار مى آمدند. و شاید نامگذارى امسال به سال رفتار علوى از سوى رهبر فرزانه انقلاب، با توجه به همسانى شرایط این مقطع از انقلاب با عصر امام على(علیه السلام)صورت گرفته است.
قسمت یکم 👇👇👇
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
علل و عوامل شکست حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
1. بى تردید مى توان گفت: سه جنگ خونین و محنت زاى جمل، صفین و نهروان، که در فاصله ها زمانى بسیار کوتاه به ترتیب، در سال هاى 36، 374 و 39 هجرى5 به وقوع پیوست، ضربه سنگینى بر اقتدار حکومت مولى(علیه السلام)فرود آوردند، به طورى که اگر این جنگ هاى فرساینده و پر دردسر و تفرقه انگیز نبود، قطعاً وضع حکومت حضرت به مراتب بهتر از آن مى شد که ما در تاریخ با آن روبه رو هستیم. ولى آیا مى توان گفت: صرفاً بروز این جنگ ها، موجب فروپاشى حکومت حضرت على(علیه السلام) شد.ّ؟
بى تردید، پاسخ این پرسش منفى است; چرا که جنگ جمل با پیروزى سپاه على(علیه السلام) و جنگ صفین نیز پس از یکصد و ده روزه مبارزه به امضاى سند تحکیم و حکمیت منتهى گردید.6 جنگ نهروان نیز با پیروزى قاطع سپاه على(علیه السلام) و با بیش ترین تلفات خوارج و کم ترین شهید از شیعیان آن حضرت به پایان رسید. بنابراین، نمى توان پذیرفت که جنگ هایى که چنین نتیجه اى پیروزمندانه به دنبال داشته اند، موجب فروپاشى حکومت آن حضرت شده باشد. از این رو، باید به دنبال علل دیگرى رفت و راز سست شدن بنیان حکومت على(علیه السلام) را در جاى دیگر جستوجو نمود.
2. با دقت در فرازهاى مختلف حکومت حضرت به روشنى به دست مى آید، تا زمانى که مردم از على(علیه السلام) حرف شنوى داشتند و مطیع فرامین آن حضرت بودند، همواره على(علیه السلام)پیروز بوده و اقتدار حاکمیتش محفوظ مانده بود. عقب نشینى و شکست و ناکامى از روزى آغاز گردید که مردم دست از تبعیت از امامشان برداشته و از اطاعت ایشان سرباز زدند. ضعف و ناتوانى حکومت زمانى نمایان گردید که مردم از آن حضرت جدا شدند و در این میان، آنچه موجب موفقیت معاویه در جنگ صفین شده بود و توانسته بود، جلوى حملات مالک اشتر را بگیرد و آتش بس را بر على(علیه السلام)تحمیل نماید، جدایى بیست هزار نفر از شمشیرزنان سپاه على(علیه السلام) از لشکریان اسلام بود، نه ساز و کار جنگى و یا حملات سپاهیان دشمن!
با تأمل و دقت در تاریخ و درنگ در زمان آغاز غارت هاى معاویه در قلمرو حاکمیت على(علیه السلام) به روشنى به دست مى آید که تجاوز و حمله راهزنان شام به جان و مال و ناموس شیعیان على(علیه السلام) درست مقارن بروز تفرقه در میان سپاهیان على(علیه السلام) و نافرمانى سپاهیان اسلام از آن حضرت بوده است. بنابراین، شایسته است پیش از بروز جنگ ها، پدیده شوم عصیانگرى و سستى و کاهلى یاران على(علیه السلام) را در پیروى و فرمانبرى از آن حضرت، عامل انحطاط و از دست رفتن اقتدار حکومت ایشان بدانیم و به دنبال عواملى که موجب جدایى مردم از على(علیه السلام)گردید، باشیم. دست هاى ناپاکى بودند که در میان صفوف به هم پیوسته یاران حضرت، تخم نفاق و تفرقه پاشیدند و موجب بروز اختلافات و تفرقه میان شیعیان آن حضرت شدند.
به راستى چه حادثه اى رخ داد که از پى آن، جمعیت انبوهى که سال 35 هجرى گرداگرد حضرت را گرفته و با اصرار تمام، آن حضرت را وادار به پذیرش خلافت نمودند، به طورى که حضرت در این باره مى فرماید: «ازدحام مردم که همچون بال هاى کفتار به سویم مى آمدند، مرا به قبول خلافت واداشت، آنان از هر طرف مرا احاطه کردند به طورى که نزدیک بود حسن و حسین زیردست و پا له شوند، پهلوهایم در هم فشرد، مردم همچون گوسفندانى (گرگ زده که دور چوپان جمع مى شوند) گرد من جمع شدند»، اکنون پس از یک سال و اندى، اندک اندک دور حضرت را خلوت کردند، به طورى که وقتى حضرت براى دفاع از سرزمین و شهرهاى خودشان از آنان کمک طلبیدند، سستى ورزیدند، و یا حتى برخى در نهروان به روى آن بزرگوار شمشیر کشیده و شیعیان آن حضرت را از دم تیغ گذراندند. کار به جایى رسید که حضرت سخت آنان را ملامت کردند و آرزوى مرگ و مفارقت از میان آنان نموده، فرمودند:
اى اهل کوفه، من شما را به جهاد با این قوم دعوت کرده ام... ولى شما سستى نموده و دست از یارى برداشتید تا آنجا که دشمن پى در پى بر شما حمله کرد و صبح و شام اعمال زشت و منکر در میانتان ظاهر گردید!... امام شما از خدا اطاعت مى کند ولى شما از او عصیان مى کنید.7 در حالى که رهبر شامیان از خدا عصیان مى کند و آن ها از او اطاعت مى کنند!... قسم به خدا دوست داشتم هرگز شما را نمى شناختم و شما نیز مرا نمى شناختید; چرا که این آشنایى به ندامت و پشیمانى انجامید!... آگاه باشید! قسم به خدا دوست دارم پروردگارم مرا از
قسمت دوم 👇👇👇👇
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
میان شما به جوار رضوان خویش ببرد.
بى شک، عوامل متعددى در جدایى مردم از على(علیه السلام)نقش داشته اند. چرا که مسائل و حوادث اجتماعى را نمى توان لزوماً تنها معلول یک عامل دانست، بلکه حوادث اجتماعى غالباً معلول عوامل متعدد به هم پیوسته اى مى باشند. از این رو، عوامل متعددى همچون همگانى شدن روحیه دنیاگرایى و رفاه طلبى و القاى شبهات و شایعات از سوى معاویه، بر علیه على(علیه السلام) و انتساب قتل عثمان به آن حضرت و پاره اى از امور دیگر را مى توان از جمله عوامل تفرقه صفوف به هم پیوسته یاران آن حضرت و کندى و کوتاهى آنان در حمایت از آن حضرت برشمرد
هرچند همه این عوامل از نظر درجه اهمیت در یک سطح نبوده، بلکه برخى نسبت به برخى دیگر از اهمیت افزون ترى برخوردار هستند.
در این میان، یکى از مهم ترین عوامل جدایى مردم از على(علیه السلام) را مى توان مسأله انحراف خواص دانست; یعنى اگر با تأمل بیش ترى، حوادث ناگوار و فرساینده عصر حاکمیت على(علیه السلام) را پى گیرى کنیم، به این نتیجه مى رسیم که همواره، به موازات کج روى ها و انحراف ها و عصیانگرى هاى خواص، عصیانگرى عامه مردم نیز نسبت به آن حضرت افزایش یافته و در نتیجه، پایه هاى حاکمیت ایشان روز به روز سست تر مى گردید.
این نظریه اولین بار، توسط مقام معظم رهبرى (مدظله العالى) مطرح گردید. ایشان در تحلیل و ریشه یابى حادثه دلخراش عاشورا، علت اساسى سستى و کاهلى جامعه اسلامى در حمایت از اهل بیت(علیهم السلام) و تنها گزاردن سیدالشهدا(علیه السلام)در روز عاشورا را مسأله انحراف خواص جامعه اسلامى دانستند.
مقام معظم رهبرى ابتدا در مورد دلیل طرح این بحث فرمودند: «آن چیزى که مرا دچار دغدغه مى کند این قضیه است. من مى گویم چه شد که کار به اینجا رسید؟ چرا امت اسلامى، که آن قدر نسبت به جزئیات احکام اسلام و آیات قرآنى دقت داشت، در یک چنین قضیه واضحى، این قدر دچار غفلت و سستى و سهل انگارى شد، که یک چنین فاجعه اى به وجود آمد؟! این مسأله، انسان را نگران مى کند، مگر [م[ از جامعه زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)قرص تر و محکم تریم؟ چه کار کنیم که آن طورى نشود؟»9
سپس ایشان به تعریف خواص و تقسیم بندى آن پرداخته و فرمودند: «خواص یعنى کسانى که وقتى عملى انجام مى دهند، موضع گیرى مى کنند، راهى را که انتخاب مى کنند، از روى فکر و تحلیل است مى فهمند و تصمیم مى گیرند، و عمل مى کنند، این ها خواص اند، نقطه مقابلش عوام است، عوام یعنى کسانى که وقتى جوّ به یک سمتى مى رود، این ها هم مى روند و تحلیلى ندارند،...10 پس در هر جامعه، خواصى داریم و عوامى... طبعاً، خواص دو جبهه هستند. خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل.»11
ایشان در ادامه ضمن تعریف خواص جبهه حق، به کسانى که روزى در جبهه حق مى رزمیده یا امروز نیز مى رزمند، و براى احقاق حق و ابطال باطل مبارزه مى کنند و به طور کلى، طرفدار حق هستند، فرمودند: «عزیزان من! خواص طرفدار حق، دو دسته اند: یک دسته کسانى هستند که در مقابله با دنیا، با زندگى، با مقام، با شهوت، با پول، با لذت، با راحتى، با نام، موفق اند، یک دسته موفق نیستند، همه این ها چیزهاى خوبى است، همه این ها زیبایى هاى زندگى است... منتها اگر شما در مقابل این ها به این متاع و بهره هاى زندگى، خداى ناکرده آن قدر مجذوب شدید که آن جایى که پاى تکلیف سخت به میان آمد، نتوانستید از این ها دست بردارید، این مى شود یک طور و گرنه از این متاع بهره هم مى برید، اما آن جایى که پاى امتحان سخت پیش مى آید، مى توانید از این ها به راحتى دست بردارید، این مى شود طور دیگر.... در هر جامعه این دو قسم آدم، دو قسم خواص طرفدار حق، وجود دارد، اگر آن قسم خوب خواص طرفدار حق; یعنى، اگر خواصى که بتوانند از متاع دنیا دست بردارند، تعدادشان زیاد شود، جامعه اسلامى هیچ وقت دچار حالت دوران امام حسین(علیه السلام)نخواهد شد، مطمئن باشید تا ابد بیمه بیمه است، اما اگر این ها کم باشند و آن دسته خواص دیگر زیاد باشند; یعنى آن هایى که به دنیا دل سپرده اند، حق را هم مى شناسند، طرفدار حقّ اند، در عین حال، در مقابل دنیایشان مى لرزند! دنیا یعنى چه؟ یعنى پول، خانه، شهوت، مقام، اسم و شهرت و مسؤولیت و یعنى جان.
اگر کسانى که براى جانشان راه خدا را ترک مى کنند آن جایى که باید حق بگویند، نمى گویند، چون جانشان به خطر مى افتد، یا براى مقامشان یا براى شغلشان یا براى پولشان یا براى محبت به اولادشان، براى محبت به خانواده شان، براى محبت به نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها مى کنند، اگر عده این ها زیاد بود، آن وقت واویلاست! آن وقت حسین بن على ها به مسلخ کربلا خواهند رفت، به قتلگاه کشیده خواهند شد!
قسمت سوم
👇👇👇👇👇
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
یزیدها سر کار مى آیند و بنى امیه بر کشورى که پیغمبر به وجود آورده بود، هزار ماه حکومت خواهد کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد!...12
اکثر خواص دوران امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواص طرفدار
حق، یعنى کسانى که حق را مى شناختند، کسانى بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح مى دادند، نتیجه این شد که امیرالمؤمنین(علیه السلام)مجبور شد، سه جنگ راه بیندازد، عمر چهار سال و نه ماه حکومت خود را دائماً در این جنگ ها بگذارند، در آخر هم به دست یکى از آن آدم هاى خبیث، به شهادت برسد!...
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خاطر همین وضعیت، به شهادت رسید و بعد امام حسن(علیه السلام) آمد، همین وضعیت بود که امام حسن(علیه السلام) نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد، او را تنهاى تنها گذاشتند.»13
اکنون شایسته است پیش از ورود به بحث اصلى، یعنى بررسى نقش خواص منحرف در تضعیف حکومت على(علیه السلام)، اندکى پیرامون دسته هاى مختلف خواص و سرچشمه هاى انحراف خواص اهل حق پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)توضیح دهیم تا بابصیرت بیش ترى به تحلیل حوادث دوران خلافت على بن ابیطالب(علیه السلام)بنشینیم.
پیش از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) خواص جامعه در دو دسته قرار داشتند: یک دسته خواص جبهه باطل، دسته دیگر خواص جبهه حق.
الف. خواص جبهه باطل
خواص جبهه باطل، همان مشرکان و کفّار قریش بودند که روز فتح مکه شمشیرهاى خود را بر فرق مسلمانان فرود مى آوردند و تمام همّ شان را بر براندازى حکومت نوپاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مدینه، مصروف مى داشتند. ولى پس از فتح مکه، از ترس شمشیر آخته مسلمانان، که در پیش چشمانشان مى درخشید، از ناچارى و اکراه، شهادتین گفته و به زبان اسلام آوردند ولى دل هایى مملو از بغض و کینه نسبت به اسلام و مسلمین داشتند. این ها افرادى چون ابوسفیان و معاویه و سعد بن ابى سرح و پسرش و عبدالله و عقبة بن ابى معیط و پسرش ولید و حکم بن عاص و پسرش مروان بن حکم و عناصرى از این قبیل بودند که نبى مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)روز فتح مکه، همه آنان را با فرمان «فأذهبوا أنتم الطلقاء» آزاد فرمودند14 و در تاریخ اسلام نیز به حزب طلقا معروف گشتند که خبیث ترین و خطرناک ترین آن ها بنى امیه بودند.
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در دوران حیات خویش، در عین آزاد کردن آنان، در حالى که اسلام ظاهرى را پذیرفته بودند، همواره مواظب و مراقب حرکات آنان بودند تا توطئه اى بر علیه مسلمانان نکرده و در مراکز حساس جامعه اسلامى نفوذ نکنند.
ب. خواص جبهه حق
خواص جبهه حق نیز، آن دسته از مسلمانانى بودند که در نخستین روزهاى بعثت، اسلام آورده و در سختى ها و شداید دوران بعثت با پیامبر(صلى الله علیه وآله) دمساز بوده و با آن حضرت به مدینه هجرت نمودند و در جنگ هاى ایثارگرایانه و شهادت طلبانه بدر و احد و احزاب و یا سایر مواقف خطرناک و حساس، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) را یارى نمودند و به طور کلى، کسانى که پیش از فتح مکه، از روى میل و رغبت به خیل مسلمانان پیوستند، جزو خواص اهل حق به حساب مى آیند. البته، طبیعى است، همه خواص، از نفوذ و منزلت اجتماعى یکسانى برخوردار نبودند، بلکه در میان خواص اصحاب نیز آنان که در این ایمان به اسلام از اقران خویش سبقت جسته و یا درد و جنگ بدر و اُحد شرکت داشتند، از افتخار و اهمیت بیش ترى برخوردار بوده و بالطبع بر اقران خویش فضیلت داشتند. افرادى چون على(علیه السلام)، سلمان، ابوذر، ابن مسعود، عمار، جعفر بن ابیطالب، طلحه، زبیر، سعد بن ابىوقاص، ابوبکر، عمر، عثمان و بسیارى از سران اصحاب را مى توان از خواص جبهه حق زمان حیات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به حساب آورد.
پس از رحلت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، خواص جبهه باطل در دوران سه خلیفه اول، اندک اندک در دستگاه خلافت اسلامى نفوذ کردند و ابتدا در دوران دو خلیفه اول بر شام و سپس در دوران عثمانى تقریباً بر کل جهان اسلام مسلط شدند. افراد شاخص این گروه، شخصیت هایى چون معاویه و عمرو بن عاص و ولیدبن عقبة بن ابى معیط و عبدالله بن سعد بن ابى سرح و چند تن دیگر مى باشند که پس از بیعت مسلمانان با على(علیه السلام)همگى در شام گرد آمده و جبهه متحدى را بر علیه اسلام علوى تشکیل داده و در صفین به جنگ آن بزرگوار درآمدند. در حقیقت مى توان گفت: جنگ صفین نمایش مجددى از جنگ بدر و احد و احزاب به شمار مى رفت که بار دیگر اسلام و کفر در برابر یکدیگر صف آرایى کردند. اما این بار کفّار با شناسنامه هاى اسلامى، به جنگ مسلمانان آمدند. از این رو، على(علیه السلام)خطاب به یارانش براى جنگ با سپاه شام فرمودند: «به سوى دشمنان خدا و دشمنان سنت ها و قرآن بشتابید، به طرف بقایاى کفار جنگ احزاب و قاتلان مهاجرین و انصار حمله برید.»15
قسمت چهارم👇👇👇
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
اما در جبهه خواص اهل حق، پس از رحلت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)شکاف عمیقى پدید آمد، بسیارى از بزرگان اصحاب، از اسلام ناب محمدى(صلى الله علیه وآله) منحرف گردیدند و از خط ترسیم شده نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) فاصله گرفتند.
نقطه آغازین این انحراف، ماجراى سقیفه بود که پرداختن به آن در این مجال مقدور نیست.
دومین سرچشمه انحرافامیرمحمدیاوررهبر:
خواص اهل حق، در خلال فتوحات اسلامى دوران خلفا صورت گرفت.
فتح سرزمین هاى پهناور و ثروتمندى چون ایران، روم و مصر، ثروت هاى کلانى را وارد جامعه اسلامى کرد، به طورى که در دوران خلفا سالانه، تنها از سرزمین هاى مفتوحه عراق، یکصد و بیست میلیون درهم، تحت عنوان جزیه و خراج وارد خزانه بیت المال مى شد.16
از مصر نیز سالانه، چهل میلیون17 و از شام هفده میلیون درهم 18 به دارالخلافه مى رسید. اگر این ثروت ها به طور عادلانه در میان مسلمانان تقسیم مى گردید و در راستاى تقویت بنیه دینى و اخلاقى و رشد فکرى و فرهنگى و برقرارى عدالت اجتماعى و اقتصادى جهان اسلام به کار مى رفت، یقیناً ثمرات ارزشمندى براى مسلمانان به بار مى آورد. ولى متأسفانه خلیفه دوم و پس از او خلیفه سوم، نه تنها از این ثروت ها استفاده بهینه نکردند، بلکه با تقسیم نابرابر آن ها در میان اصحاب و مسلمانان جامعه اسلامى، زمینه پیدایش تجمل گرایى و رفاه زدگى بزرگان اصحاب را فراهم آوردند. خلیفه دوم در سال پانزدهم هجرى دیوانى را ترتیب داد و در آن عطاى سالیانه اصحاب را براساس سوابق آن ها در صدر اسلام تعیین نمود. مثلاً براى اهل بدر، پنج هزار درهم و براى شرکت کنندگان در جنگ هاى پس از آن، تا صلح حدیبیّه، چهار هزار درهم مقررى تعیین نمود. و یا براى هر یک از زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ده هزار درهم در نظر گرفت. در میان آنان فقط سهم عایشه را دوازده هزار درهم قرار داد.19
بنابراین، تقسیم نابرابر غنایم و جزیه و خراج هنگفت ناشى از فتوحات، اندک اندک خواص جامعه اسلامى را به سرمایه داران و ثروتمندان بزرگى تبدیل نمود که تمام همّ و غمشان، تکاثر و افزودن ثروت بود. به همین دلیل، بزرگان
اصحاب، یعنى کسانى که در راه اسلام مرارت ها کشیده و دوران جوانى خویش را در میدان هاى جهاد و شهادت سپرى کرده بودند و براى یارى اسلام، از جان و مال و آبرو و زن و فرزند خویش مایه گذاشته بودند، در اواخر خلافت عمر و عهد حاکمیت عثمان، به افراد تجمل گرا و مال پرست و دنیاطلبى تبدیل شدند که با مال و منال خویش، همچون فراعنه قریش در دوران جاهلیت، بر دیگران فخر مى فروختند و از ایثارگرى هاى دوران پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى کسب امتیازهایى دنیاى بیش تر، استفاده مى جستند.
ثروت هاى بادآورده اصحاب
مسعودى در باره ثروت هاى برخى اصحاب مى نویسد:
زبیر خانه اى در بصره داشت که تا امروز [= زمان مسعودى 332 هجرى] هنوز معروف است، به علاوه، در مصر و کوفه و اسکندریه خانه اى جداگانه داشت. پس از مرگش 50000 دینار و 1000 اسب و 1000 غلام و کنیز و املاک و ولایات بر جاى نهاد.20
طلحه، خانه اى در کوفه و املاکى در عراق و سراة براى خویش فراهم آورده بود. به علاوه، خانه اى در مدینه فراهم ساخت که از آجر و گچ و چوپ ساج ساخته شده بود. خانه اش در کوفه تا سال 332 هجرى زبان زد مردم بود و تنه به تنه قصر کوفه مى زد. درآمدش از مایملک عراق روزى هزار دینار بود.21
سعد وقاص در عقیق خانه اى بنا کرد که فضایى وسیع داشت و داراى سقفى بلند و ایوان هاى متعدد بود.22
زید بن ثابت از فقهاى معروف عهد پیامبر(صلى الله علیه وآله)، یکصدهزار دینار اموال داشت. وقتى خواستند طلاهایش را پس از مرگش تقسیم کنند، تبر آوردند و با تبر آن ها را تقسیم کردند.23
و این ها در حالى بود که آنان، در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در خانه هایى زندگى مى کردند که بیش از یک اطاق، آن هم با دیوار گلى و سقف با موى شتر، نداشتند.
آرى، خواص اهل حق، همان کسانى که در صدر اسلام آن همه ناملایمات و سختى تحمل کرده و رنج ها و مرارت هاى دوران بعثت و هجرت را به جان خریده بودند، حدود دو دهه، پس از پیروزى اسلام، رنگ باخته، حیات نویى را که متضاد با زندگى ساده دوران پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود، آغاز کردند.
دنیاگرایى خواص
یکى از رزمندگان اسلام از اهالى شام، روزى به حجاز آمد. مى گوید، پس از مشاهده زندگى اشرافى عبدالرحمن بن عوف، به او گفتم: چه طور شد ما در دنیا زهد به خرج مى دهیم در حالى که شما به دنیا رغبت نشان مى دهید! ما در رفتن به جهاد شتاب مى کنیم، ولى شما سستى مىورزید و در جهاد شرکت نمى کنید. در حالى که شما جزو اسلاف و برگزیدگان ما و اصحاب پیامبر هستید؟
عبدالرحمن در پاسخ این مرد شامى، حقیقت را بى پرده افشا کرد و گفت: «ای
قسمت پنجم👇👇👇👇👇
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
این طور نیست چیزى [از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ]به ما رسیده باشد که به شما نرسیده، [که ما به خاطر آن، این زندگى را انتخاب کرده باشیم] و این طور نیست که ما چیزى [از اسلام بدانیم] که شما ندانید [که بدان جهت این روش را برگزیده باشیم، بلکه به این دلیل که ما در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ]به سختى آزمایش شدیم و صبر کردیم، و [امروز ]به راحتى و آسایش آزموده شدیم ولى صبر نکردیم [خود را باختیم و به دنیا روى آوردیم.]24
آرى، بسیارى از خواص اهل حق، در دوران خلفا، به سرعت تغییر روش داده، با حرص و ولع، به جمع آور
ى مال و منال پرداختند و همین امر موجب گردید که نتوانند عدل و عدالت حکومت على(علیه السلام) را تحمل کنند. از این رو، حضرت در خطبه شقشقیه، علت مخالفت ناکثین و مارقین و قاسطین را، دنیاطلبى آنان معرفى نموده مى فرماید: «زرق و برق دنیا، چشمشان را خیره کرده و جواهراتش آنان را فریفته بود!»25
وقتى حضرت على(علیه السلام) خلافت را به دست گرفتند، برنامه هاى اصلاحى خویش را براى برقرارى عدالت اجتماعى و اقتصادى آغاز کردند ولى هنوز شش ماه از اجراى برنامه هاى اصلاحى حضرت نگذشته بود که بسیارى از کبار اصحاب و تابعین و خواص جامعه اسلامى، یعنى کسانى که در راه اسلام جان فشانى کرده و از آسایش و هستى خویش در آن راه مایه گذاشته بودند، لب به اعتراض گشوده و هر یک به نوعى به مخالفت با آن حضرت برخاستند. بزرگان و متنفذین مهاجر و انصار و فرماندهان نامدار زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، که در میان مردم داراى نفوذ و منزلت خاصى بودند، از على(علیه السلام)جدا شدند. برخى از این افراد عبارتند از:
عایشه، طلحه، زبیر، سعد بن ابىوقاص، اسامة بن زبیر، عبداللّه بن عمر، ابوموسى اشعرى، زید بن ثابت، حسان بن ثابت، نعمان بن بشیر، نجاشى حارثى، ابو هریره، شریح قاضى، سعید بن نمران، قدامة بن مظعون، عمروبن ثابت، کعب بن مالک، نضالة بن عبید، اسود بن یزید بن قیس نخعى، مسروق بن أجدع، طارق بن عبدالله نهدى، اشعث بن قیس.26
علاوه بر این ها، ده ها نفر دیگر که برخى از آنان از فقها و برخى از قرّاء و روات احادیث و بعضى از قهرمانان نامدار میدان هاى بدر و احد و دسته اى دیگر، از برجستگان سیاسى و اجتماعى بودند، از حضرت على(علیه السلام)جدا شدند.
دلایل مخالفت با على(علیه السلام)
جدایى این گروه از حضرت امیر(علیه السلام) دلایل گوناگونى داشت. برخى همچون سعد بن ابىوقاص و عایشه اختلاف و بغض و کینه شخصى با آن حضرت داشتند و به آن بزرگوار حسادت ورزیده و رابطه خوشى با آن حضرت نداشتند. از این رو، وقتى سعد بن ابى وقاص در شوراى عمر به على(علیه السلام) رأى نداده و عثمان را برگزید، آن حضرت علت این کارش را چنین بیان فرمود: «یکى از آنان (سعد بن وقاص) به سبب کینه اى که داشت به طرف دوستش (عبدالرحمن) منحرف شد، در حالى که دیگرى (عبدالرحمن) به علت دامادى اش با (عثمان) به نفع او رأى داد.»27 در مورد عایشه و انگیزه شرکت وى در جنگ جمل فرمود: «و اما آن زن [عایشه] گرفتار خیالات و پندار زنانه و کینه اى که در سینه اش داشت و همچون بوته آهنگران که آهن در آن ذوب مى شود و به غلیاان درمى آید، گردید، اگر از او مى خواستند با شخص دیگرى غیر از من چنین برخوردى بکند، نمى کرد.»28
برخى دیگر همچون نجاشى، شاعر على(علیه السلام) در جنگ صفین، و طارق بن عبداللّه نهدى به دلیل عدم تساهل حضرت در اجراى حدود و اصرار وى در اجراى عدالت، از آن بزرگوار جدا شدند. وقتى حضرت نجاشى آن شاعر نامدار را در پى شرب خمر حدّ زد، طارق بن عبدالله نهدى یکى از خواص و بزرگان یمنى هاى کوفه، که با نجاشى پیوند دوستى داشت، به حضرت اعتراض کرد و گفت: اى امیر مؤمنین! ما نمى پنداشتیم عصیانگران و فرمانبرداران و تفرقه افکنان و حامیان وحدت نزد والیان عدالت پیشه، در کیفر مساویند، تا این که برخورد شما را با برادر حارثى ام دیدم، شما سینه هایمان را از غیظ و کینه به جوش آوردى!
حضرت در پاسخ به او فرمودند: "[تحمل] آن سنگین است مگر بر افراد خاشع"29 اى برادر نهدى! آیا غیر از آن است که نجاشى فردى از مسلمانان به شمار مى آمد که حرمت یکى از حرام هاى الهى را شکست، در نتیجه، ما بر او حدّى را که کفّاره [گناهش ]بود جارى کرده ایم؟ اى برادر نهدى! خداى متعال مى فرماید: "عداوت شما نسبت به یک قوم شما را وادار به ترک عدالت نکند، عدالت ورزید که به تقوا نزدیک تر است."30
ولى نصایح حضرت در طارق کارگر نیفتاد و شبانه به اتفاق نجاشى به معاویه پیوست.31
بعضى دیگر نیز همچون طلحه و زبیر طالب حکمرانى بصره و کوفه بوده32 و به دلیل تقسیم مساوى بیت المال، به على(علیه السلام)اعتراض داشته و سهم افزون ترى را مى طلبیدند. از این رو، وقتى حضرت از آنان پرسیدند: «از کدام عمل من ناراحت شده و به خاطر چه کارى مى خواهید مرا بازخواست کنید و چه خلافى از من دیده اید؟» گفتند: «[مشکل شما ]عمل بر خلاف سنت ع
قسمت ششم👇👇👇👇
عمربن خطاب و پیشوایان ما، در مورد حقّ ما از غنایم مى باشد، حق ما را در اسلام مساوى حق دیگران قرار داده اى و سهم ما را با سهم کسانى که خداوند به واسطه شمشیرها و نیزه هاى ما غنیمت نصیبشان کرده، برابر قرار داده اى.»33
البته، لازم به ذکر است که هر یک از این افراد متنفذ، به شیوه خاصى با آن حضرت به مخالفت برمى خاستند: افرادى مثل سعد وقاص و ابوموسى اشعرى و اسامة بن زید و محمد بن مسلمه و حسّان بن ثابت از شرکت در جنگ هاى على(علیه السلام)کناره گیرى کرده و هر یک به بهانه اى از شمشیر زدن در رکاب على(علیه السلام)شانه خالى کردند. شخصیت هاى تندروتر
همچون طلحه و زبیر و عایشه به این مقدار قانع نشده، بلکه در مقابل آن حضرت صف آرایى کرده، به جنگ با آن بزرگوا برخاستند. و دسته سوم افرادى چون أشعث بن قیس بودند که منافقانه در صفوف یاران على(علیه السلام)نفوذ کرده و در مواقف حساس و سرنوشت ساز به مقتضاى منافع شخصى خویش، گاه با آن بزرگوار همراهى و گاه در میان سپاهیان مولى اختلاف و شک و تردید ایجاد مى کردند، که بى شک ضربه آنان خطرناک تر از ضربه دو گروه نخست به شمار مى آمد.
کناره گیرى و مخالفت خواص ضربه سنگینى بر پیکر نظام سیاسى علوى وارد آورد; چرا که در آن روزگاران سران اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اعم از مهاجرین و انصار، نفوذ بسیار زیادى در میان مسلمانان داشتند و اساساً مى توان گفت مواضع سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و نظامى آنان سرنوشت بسیارى از مسائل و مشکلات نظام اسلامى را رقم مى زد. اگر سران اصحاب با خلیفه بیعت مى کردند، به دنبال آن سایر مسلمانان به او رأى مثبت داده و آن فرد مقبولیت اجتماعى پیدا مى کرد; همان طور که با رأى سعدوقاص و عبدالرحمن بن عوف و خود عثمان، عثمان به خلافت رسید.
و یا عمّار به دلیل سوابق درخشان خود و شهادت والدینش، عَلَم هدایت جامعه اسلامى به حساب مى آمد، به طورى که اصحاب در صفین سعى مى کردند به طرفى که عمّار حرکت مى کند حرکت کنند.34 و یا حتى ابوسنان مى گوید: على در صفین وقتى در میان اصحاب سخن مى گفت، دوست داشت مردم بدانند که عده زیادى از اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله)طرفدار او هستند35 تا با اطمینان خاطر و اراده اى مصمم در جنگ او را یارى کنند.
این شواهد و ده ها شاهد دیگر که ذکر همه آن ها در این مقاله نمى گنجد، به روشنى بیان مى کند که اصحاب و خواص اهل حق، یعنى کسانى که روزگارى در رکاب نبى مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده اند، نفوذ در خور توجه و فزاینده اى در جامعه اسلامى داشتند. از این رو، وقتى از على بن ابیطالب(علیه السلام)فاصله گرفتند و به مخالفت با آن بزرگوار پرداختند، حمایت مردمى از آن حضرت به طور غیرمنتظره اى کاهش یافت. به طورى که مردم بصره به پیروى از طلحه و زبیر و عایشه نه تنها بیعت با آن حضرت را شکستند، بلکه به جنگ با آن بزرگوار پرداخته و در این راه کشته فراوانى دادند و سرانجام، با دل هایى مملوّ از بغض و کینه نسبت به مولى به خانه هایشان بازگشتند. و یا با کناره گیرى ابوموسى اشعرى از جنگ جمل، بسیارى از کوفیان از شرکت در جنگ منصرف شدند، به طورى که به روایت یعقوبى از ده ها هزار جنگجوى کوفه تنها شش هزار نفر، آن هم با درخواست و تلاش و کوشش امام حسن(علیه السلام) و عمار بن یاسر، در جنگ جمل حضور یافتند.36 در صفین، کوفیان در پى تشکیک و تردید و تحریک افرادى چون اشعث بن قیس و سران خوارج، از اطاعت از دستورهاى على(علیه السلام)سرباز زده، ابتدا به حکمیت رأى داده و پس از شکست مذاکرات حکمیت در دومة الجندل، از درگیرى مجدد با معاویه امتناع ورزیدند.
رمز و راز پیروى عوام از خواص این بود که مسلمانان گمان مى کردند افرادى چون زید بن ثابت و سعد وقاص و ابوموسى اشعرى و طلحه و زبیر، همچنان هویت انقلابى و اسلامى سابق خویش را حفظ کرده اند و تصور مى کردند، زید بن ثابت، همان زیدى است که در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) کاتب وحى و احکام اسلامى بوده و یا طلحه و زبیر و ابوموسى اشعرى و سعد وقاص، همان شخصیت هایى هستند که در رکاب نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) در روزهاى غربت و تنهایى آن حضرت جهاد مى کردند، غافل از این که آنان پس ار رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)تغییر هویت داده و استحاله شده بودند. زید بن ثابت و ابو موسى اشعرى و سعد وقاص و طلحه و زبیر زمان على(علیه السلام)، هرگز زید و ابوموسى و سعد و طلحه و زبیر دوران حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله)نبودند.
به علاوه، در تحلیل و ریشه یابى پیروى عوام از خواص از این نکته نباید غافل بود که خواص براى فریب دادن عوام، همواره سعى مى کردند به هویت مادى و دنیایى و شیطانى جدید خود رنگ و لعاب دینى داده و براى اعمال و مواضع خویش توجیه شرعى و اخلاقى ترتیب دهند، تا در افکار عمومى به عنوان افرادى منحرف و خودباخته و یا دنیاطلب و دین گریز جلوه نکنند. از این رو، مى بینیم طلحه و زبیر على رغم این که در
قسمت هفتم 👇👇👇
واقع به خاطر افزون طلبى در أخذ از بیت المال و یا به جهت به دست آوردن ریاست از على(علیه السلام)جدا شدند، اما در برابر مردم، علت مخالفت خویش با على(علیه السلام)را شرکت آن حضرت در قتل عثمان مطرح نموده و عثمان را به عنوان خلیفه مظلوم و على را به عنوان حامى قاتلان و خود را از منتقمان خون عثمان مطرح کردند.37 این همان طرح و نقشه پلیدى بود که بسیارى از دوستان عثمان را که معمولاً در بصره زندگى مى کردند فریب داد. و یا سعد وقاص، که در حقیقت به خاطر بغضش نسبت به على(علیه السلام) از جنگ جمل کناره گرفته بود، براى توجیه تخلف خود از فرمان ولایت امر، به یک توجیه دینى متوسل شد و به حضرت گفت: «من خوش ندارم در این جنگ شرکت کنم، تا مبادا با مؤمنى درگیر شوم، اگر شما شمشیرى به من بدهى که با آن بتوانم مؤمن را از کافر تمیز بدهم، در کنارت جنگ خواهم کرد.»38 ابوموسى اشعرى و اسامة بن زید نیز از همین شیوه استفاده کردند. اسامة خطاب به حضرت گفت: «تو عزیزترین مخلوقات نزد من هستى، ولى من با خدا عهد بسته ام که با کسانى که خداى واحد را مى پرستند جنگ نکنم.»39
ابوموسى نیز به دروغ روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل نمود و گفت: «من از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: "به زودى فتنه اى به پا خواهد شد که در آن نشسته بهتر از ایستاده و ایستاده بهتر از پیاده و پیاده بهتر از سواره است"، خدا ما را برادر یکدیگر قرار داده و خون ها و اموالمان را بر هم حرام کرده است.»40
آرى، عده زیادى از خواص منحرف، که در دوران خلفا به بیمارى تجمل گرایى و دنیازدگى و مقام پرستى و ریاست طلبى متبلا شده بودند، نتوانستند حکومت عدل على(علیه السلام) را تحمل کنند. از این رو، در برابر حرکت اصلاحى حضرت ایستادگى کردند. در پى مخالفت آنان، در عزم و اراده مردم براى حمایت از استمرار اصلاحات علوى خلل وارد آمد و اندک اندک پشتوانه مردمى از حکومت مولى کاهش یافت و نظام علوى دچار ضعف و ناتوانى گردید.
جالب این که تا جنگ صفین، یعنى سال 37 هجرى، با حضور شخصیت هاى برجسته اى چون عمار بن یاسر و مالک اشتر و عمرو بن حمق و ابوالهیثم بن تیهان و هاشم مرقال، که به دنیاگرایى مبتلا نشده بودند، مردم از على(علیه السلام)حمایت مى کردند، اما پس از شهادت این بزرگواران به دست عمّال معاویه، مردم دست از یارى حضرت امیر(علیه السلام)برداشته و آن بزرگوار را تنها گذاشتند. کار به جایى رسید که نه تنها براى سرکوبى و برکنارى معاویه اقدامى نکردند که حتى از قلمرو خویش هم دفاع ننمودند; لشکر معاویه به مصر و حجاز و یمن حمله کرد و مردان و زنان و فرزندان کم سن و سال را به قتل رساند و خانه هاى ایشان را ویران و اموالشان را غارت کرد، ولى مردم هیچ عکس العملِ در خور توجهى نشان ندادند; چرا که خواص شان یا در جنگ صفین به شهادت رسیده و یا به تن آسایى و رفاه طلبى و عیش و نوش روى آورده بودند. و جامعه اى که خواص آن از مسیر حق منحرف گردند، هرگز نمى توان از عوام آن انتظار داشت تا از امام بر حق شان حمایت کنند.
قسمت هشتم 👇👇👇👇
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
به هر حال، مولى در ماه هاى آخر عمر خویش تنها ماندند و گرد و غبار غربت و مظلومیت بر قلب مبارک آن حضرت فرو نشست. گاه، غم و اندوه و غصّه هاى جانکاهشان را جرعه جرعه مى نوشیدند و در نهان خانه دل فرو مى بردند و گاه، لب به شکوه و شکایت مى گشودند و مردم کوفه را سرزنش و ملامت مى کردند، و گاه از خواصى که تا آخرین لحظه حیاتشان به او وفادار مانده بودند یاد کرده و آنان را به خاطر پایمردى شان مى ستودند و اوصافشان را براى مردم بیان مى کردند. حضرت در آخرین هفته عمر پربرکت خود در کوفه بر روى سنگى ایستادند و در حالى که، پیراهن پشمى بر تن داشتند و شمشیرشان را با بندى از لیف خرما حمایل کرده بودند و در پاهایشان نعلینى از لیف خرما بود و پیشانى شان پینه بسته بود، با دلى پر از غم و اندوه فرمودند:
«اى مردم، من موعظه هایى را که پیامبران براى امتشان بازگو کرده بودند در میان شما نشر دادم و وظیفه اى را که اوصیاى پیامبران نسبت به امت آنان پس از مرگشان داشتند، در مورد شما به انجام رساندم، با تازیانه ام شما را ادب کردم ولى مستقیم نشدید، و با نواهى الهى شما را پیش راندم، ولى جمع نشدید، خدا خیرتان بدهد! آیا توقع دارید امامى غیر از من با شما همراه گردد و راه حق را به شما نشان دهد؟
آگاه باشید! آنچه از دنیا روى آورده بود پشت کرده، و آنچه پشت کرده بود روى آورده و بندگان برگزیده خدا آماده رحیل گردیده اند و بهاى اندک دنیاى فانى را به پاداش کثیر آخرت، که فناپذیر نمى باشد فروخته اند. راستى برادرانمان که خونشان در صفین ریخت و امروز زنده نیستند چه زیان دیده اند؟ خوشا به حالشان که نیستند تا این غصه هاى گلوگیر را خورده و از این آب هاى ناگوار بنوشند! به خدا سوگند آنان خدا را ملاقات کردند و خدا پاداششان را داده و آنان را پس از خوف در خانه امن خویش جاى داد.
کجا هستند برادران من؟ همان ها که سواره به راه مى افتادند و در راه حق قدم برمى داشتند. کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند اشباه آنان از برادرانشان که بر جانبازى پیمان بسته بودند و سرهایشان براى ستمگران فرستاده شد؟!
آه بر برادرانم; همان ها که قرآن را تلاوت مى کردند و به کار مى بستند و در واجبات تدّبر مى کردند و آن را برپا مى داشتند. سنت ها را زنده نگه داشته و بدعت ها را مى میراندند. اگر به جهاد دعوت مى شدند و مى پذیرفتند و به رهبر خویش اعتماد و اطمینان داشته و از او پیروى مى کردند.41
نوف بکایى پس از نقل این خطبه مى گوید: هنوز یک جمعه نگذشته بود که
ابن ملجم (لعنة اللّه علیه) امام على(علیه السلام)را به شهادت رساند.42
-------------------------------------------
پایان
خط اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن ، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن است.امام خامنه ایی دامت برکاه
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
✍چرا کسانی که از اغتشاشگران در ایران حمایت کردند از معترضین در فرانسه حمایت نمیکنند؟؟
👈آنهایی که ایران را محکوم به نقض حقوق بشر میکنند چرا فرانسه و پلیسش را بخاطر بد رفتاری با مردم خود محکوم و یا مسئولینش را تحریم نمیکنند؟؟؟
🔺احیانا بایدن رئیس جمهور آمریکا اظهار نظری ندارد؟؟؟
🔺رسانه های همسو ،فضای مجازی،
بی بی سی ،عنترنشنال،منو تو،وامثال این رسانه ها نمی خواهند پوشش حداقل یکساعته بدهند؟!
👈بله تمام ماجرای آشوب در ایران برای تجزیه ی آن بود اما هنوز نفهمیدند دوران ستم شاهی وبَرده شاهی غربی تمام شده، اینجا نه بحرینی را میتوانند تجزیه کنند و نه آذربایجان و نه آب ها و کوه های سرزمینی ما...امروز حاکم کشورِ ایران مقتدر ولایت فقیه با پشتوانه ی مردمی که هر خانه اش رابگردید یا رزمنده است یا جانباز ویا شهید/ اینجا ایران شهید پرور است که ۸ سال جنگید یک وجب از خاکش را به اجنبی نداد اینجا پر از ذخائریست که یادگاران فرزندان روح الله در آن نفس می کشند بله هنوز شیمیایی هدیه های آلمان به بعث عراق جان فرزندان خمینی کبیر ره را میگیرد هنوز بدن های پر از آهن جنگ تحمیلی بر پیکر رزمندگان اسلام نقش بسته و تاریخ ایران اسلامی پر از پرورش تفکر جبهه و جنگ است یک روز در مرز خود جنگیدیم و روزی در فرامرز ها رفتیم و بینی استکبار را به خاک مالیدیم اینجا روح مدافعین حرم حافظ و نگهبان انقلاب مهدی عج است/دشمن،ایرانی را نشناخته ،ایرانی یعنی جنگ تا پیروزی ایرانی یعنی پیرو و مطیع امامش #خامنه_ای دامت برکاته ایرانی یعنی #لبیک_یا_خامنه_ای
👈صدای شیون شیطان گوش فلک را کر کرده تا نفس های اخرش راهی نمانده...
✍ #جواد_سعیداوی
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
✨
⭕️روش های شیطانی در جنگ نرم (بخش اول)
🔹 #جنگ میان #حق و #باطل، ایمان و کفر، عدالت و ظلم، جنگی دائمی است. بنابر گزارشهای قرآنی، این جنگ حتی پیش از وجود بشر نیز وجود داشته است. از این رو فرشتگان، به خلافت آدمی بر زمین به سبب پیشینه فسادها، جنگها و خونریزیها اعتراض میکنند و اصولا خواهان آفرینش موجودی مرید و مختار به نام آدم نیستند تا خلافت الهی را در زمین به عهده گیرد. پس از آفرینش حضرت آدم (ع) نیز زمانی کوتاه نگذشت که دوباره جنگ میان حق و باطل و ایمان و کفر آغاز شد و ابلیس از جنیان به سبب سابقه دیرین عبادت و پرستش الهی و ماده آفرینش خود، از خداوند میخواهد تا خلافت را به جای آدم (ع) به او واگذار کند، اما چون ادله و برهان الهی در مورد تقدم آدم (ع) خاکی بر جن آتشی را شنید و مامور به سجده اطاعت و ولایت از وی شد، زیر بار نرفت و کفر ورزید و عصیان نمود. پس کینه آدم (ع) را به دل گرفت و جنگ با وی را آغاز کرد.
🔹براساس گزارشهای قرآنی، جنگ نخست میان #ابلیس و #آدم (ع) #جنگ_نرم بود. بنابراین باید #ابلیس را به عنوان مبتکر و #مبدع_جنگ_نرم دانست. از آن جایی که براساس آموزههای قرآنی، اولیای جنی و انسی ابلیس، به عنوان شیاطین در جنگ میان حق و باطل و ایمان و کفر شراکت مستقیم و جدی دارند، بازخوانی روشها و #شیوههای_شیطانی در #جنگ_نرم میتواند مومنان را ضمن آگاهی بخشی از وضعیت و روشهای دشمن، مهیای شناسایی راههای مقابله نماید. نویسنده با توجه به این فرضیه به سراغ آموزههای قرآنی رفته تا روشهای شیطانی در جنگ نرم را تبیین کند.
💠جنگ نرم، جنگ اندیشهها و رسانهها
🔹 #جنگ_نرم برخلاف جنگ سخت که بر جسم و بدن و فیزیک متمرکز است، بر جانها و اندیشهها و قلبها متمرکز میشود. از این رو، ابزارهای جنگی در آن نیز بسیار متفاوت میباشد. در این راستا به سبب کاربرد بسیار زیاد و قوی #رسانه در این جنگ، آن را #جنگ_رسانهها نامیده و برخی دیگر نیز به سبب تاثیرگذاری بر روان مخاطب آن را #جنگ_روانی گفته اند. با این همه نمیتوان جنگ نرم را محدود به این امور کرد، چرا که #جنگ_نرم، جنگ همه جانبهای برای تسخیر قلوب، جانها و اندیشههاست. بنابراین از همه ابزارها از جمله رسانه استفاده میکنند تا مدیریت شخص و یا جامعه را در اختیار گیرند و او را همدل و در نهایت همراه خویش سازند. به سخن دیگر، هدف از جنگ نرم، نه تسلط بر جسمها بلکه جانهاست؛ چنان که جنگ نرم نه حذف فیزیکی، بلکه همدلی و همراهی روحی مخاطب و تسخیر قلوب و همراه کردن آن با دشمن پیشین است.
🔹شاید بهترین تعبیر در بیان هدف در جنگ نرم، همان واژه اولیاء است. به این معنا که هدف در جنگ نرم، تبدیل دشمن به اولیاء است. از آن جایی که دو جریان اصلی در تاریخ بشریت در برابر هم قرارگرفته اند، میتوان گفت که هدف از جنگ نرم از سوی هر دو رقیب دیرین، تبدیل دشمن به اولیاء الله یا اولیاء الشیطان است. خداوند در آیات بسیاری به این مطلب توجه میدهد که مومنان باید همواره مواظب باشند تا از اولیاء الله به اولیاء الشیطان تبدیل نشوند، چرا که جنگ امت اسلام و امت کفر با رهبری ائمه الایمان و ائمه الکفر همواره ادامه خواهد داشت تا این که امت اسلام بر امت کفر غلبه کند. #ادامه_دارد...
نویسنده: خلیل منصوری
منبع؛ وبسایت پژوهشکده باقر العلوم
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
✨
⭕️روش های شیطانی در جنگ نرم (بخش دوم)
🔸براساس گزارشهای قرآنی، جنگ نخست میان #ابلیس و #آدم (ع) #جنگ_نرم بود. بنابراین باید #ابلیس را به عنوان مبتکر و #مبدع_جنگ_نرم دانست. از آن جایی که براساس آموزههای قرآنی، اولیای جنی و انسی ابلیس، به عنوان شیاطین در جنگ میان حق و باطل و ایمان و کفر شراکت مستقیم و جدی دارند، بازخوانی روشها و #شیوههای_شیطانی در #جنگ_نرم میتواند مومنان را ضمن آگاهی بخشی از وضعیت و روشهای دشمن، مهیای شناسایی راههای مقابله نماید.
🔹 #جریان_کفر میکوشد تا خود را به عنوان یک پدیده و جریان غالب بر جوامع بشری مطرح کند، و در این راه از همه توشه و توان خود بهره میگیرد. این جریان سعی دارد تا به عنوان یک پدیده که نمای اصلی جامعه است مطرح باشد، به گونهای که دیگر جریانهای فکری و رفتاری اصولا دیده نشود یا به چشم نیاید. بر این اساس از همه روشها برای خودنمایی و چیرگی بهره میبرد و #فتنه_جویی و #شبهه_افکنی و زشت و باطل را زیبا و حق جلوه دادن را به عنوان مهمترین اصول چیرگی به کار میگیرد. خداوند از مومنان میخواهد تا مواظب #فتنهگری های این جریان باشند و با ایجاد مرزهای شفاف میان خودی و غیرخودی، اجازه ندهند تا همانگونه که با شبهه سازی، #جریان_فتنه و کفر را قوی جلوه میدهند، با فروپاشی مرزها میان خودی و غیرخودی، اهل کفر خود را به عنوان اولیاء مومنان مطرح سازند.
🔹با نگاهی به آیات قرآن، از جمله آیه ۲۸ و ۱۷۵ سوره آل عمران، ۷۶، ۸۹، ۱۳۹ و ۱۴۴ سوره نساء، و ۵۱، ۵۷ و ۸۱ سوره مائده، و آیات دیگر به سادگی به دست میآید که #دشمن در برنامه #جنگ_نرم میکوشد تا مومن را از اولیاء الله و اولیاء المومنین بودن، به ولی ابلیس و اولیاء شیطان تبدیل کند. ولایت در این آیات تنها دوستی صرف نیست، بلکه مراد، نوعی دوستی است که همراه با اطاعت قلبی و ولایت و الگوبرداری باشد، چرا که انسان هایی که به یک شخص از باطن قلب ارادت و مودت دارند، در همه چیز از او الگوبرداری میکنند و با جان و دل از فرمانها و رفتارها و گفتارهایش اطاعت میکنند و ولایت اطاعت محض از او دارند. از این رو خداوند به مومنان هشدار میدهد که هدف از ولایت و دوستی از سوی کافران، چیزی جز ولایت اطاعت از ملت و آیین کفر ایشان نیست؛
🔹چنانکه در آیه ۱۲۰ سوره بقره میفرماید: «وَ لَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۗ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ مَا لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: هدایت، تنها هدایت الهی است! و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود». در اینجا یهودیان و مسیحیان به سبب اینکه نوعی کفر را در پیش گرفتهاند، در برابر جریان تاریخی ایمان و اسلام قرار داده شدهاند و به مومنان هشدار داده میشود که ایشان جز به دست کشیدن از آیین حق، ایمان، عدالت و اسلام، خشنود نمی شوند و این #جنگ تا رسیدن به این نتیجه از سوی آنان ادامه خواهد داشت. در آیه ۲۰ سوره کهف بر این نکته تاکید میشود که #جریان_کفر جنگ و #دشمنی خود را به اشکال مختلف تا حذف فیزیکی و یا حذف فکری #جریان_حق و عدالت ادامه میدهد و میکوشد تا اینگونه، گفتمان غالب بر جامعه بشری گردد و به عنوان یک پدیده اجتماعی بر جامعه چیره و مسلط باشد. #ادامه_دارد...
نویسنده: خلیل منصوری
منبع؛ وبسایت پژوهشکده باقرالعلوم (ع)
📡 پایگاه خبری تحلیلی وَرْاُئوی
🕯 میعادگاه شهدای وَرجُوی
@varjovi
@shohadayevarjovi