eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
223 دنبال‌کننده
442 عکس
52 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
بگو به آینه‌ها علت جوان شدنت را بگو که جشن بگیرند جاودان شدنت را بگو شهاب دعایت چگونه سر به فلک زد؟ بگو به خلوت شب سرِّ کهکشان شدنت را اراده کن که به هر رودخانه‌ای بچشانی به قدر جرعه‌ای از راز بی‌کران شدنت را تو ای همیشهٔ گمنام! وقت مرگ چه کردی که شهر خیره شده شهرهٔ جهان شدنت را چه کارنامهٔ سرخی! عجب اقامهٔ سرخی! چه سربلند شدی فصل امتحان شدنت را گذاشتی به دل بادهای وحشی سرکش تو ای بهارترین! حسرت خزان‌شدنت را اگرچه هم‌قفسان آه می‌کشند به یادت پرنده‌ها همه شوقند آسمان شدنت را تمام چلچله‌ها جار می‌زنند پس از این تو را و قصهٔ محبوب عاشقان شدنت را ☘️ @shokoohsher💔 💔
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
در تلاطم طوفان.pdf
7.87M
هو الشهید امسال هم دارد از راه می‌رسد و من به غیر از کلمه، چیزی برای پیشکش کردن به فلسطین مظلوم و مقاوم ندارم. مجموعه‌ای مختصر شامل ده شعر من است که همه از بین سروده‌های پس از طوفان الاقصی انتخاب شده‌اند. این بضاعت مزجات تقدیم به تمام زنان و کودکان غزه که آیه‌های صبر و یقین‌اند. @fatemeh_arefnejad پ.ن ۱: بسیار ممنون می‌شوم اگر محبت کنید و در انتشار این فایل سهیم باشید. پ.ن ۲: زحمت طراحی «در تلاطم طوفان» با دوست عزیزم زهرا الله‌وردی بوده که این نسخه را برای موبایل تنظیم کرده است. @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود قسم به موی خون‌آلود اطفال فلسطینی به زودی می‌رسد این سر به سامانی که حرفش بود بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود… کسی و الفجر می‌گوید… کسی و الفتح می‌خواند… کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
دلا! ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز رهبر معظم انقلاب از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟ کجا سپاه «بلی‌گفته» از بلا بگریزند؟ به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟ به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟ عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند به وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس سوار اسب شده، بی سر و صدا بگریزند که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟» چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟ @fatemeh_arefnejad
اخبار وهم‌آلوده و اخبار در مه پیچیده آواز غمی انگار در مه ای دشت‌ها! کو رد پای رود در برف؟ ای کوه‌ها! کو رد پای یار در مه؟ دی‌ماه را من پیش از این یخ کرده بودم اردیبهشتم گم شده اینبار در مه از لابلای صخره‌ها داغی شکفته گل کرده یک اندوه بی‌تکرار در مه چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح فانوس می‌ماند فقط بیدار در مه تاریک اگر ماندی، «هوالنور»ی بگو باز تا روشنایی‌ها قدم بردار در مه سیمرغ من! برخیز از خاکستر رنج ایران من! برخیز از آوار در مه @shokoohsher🌱
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
غروب است و غم‌آوازی رسا در باد می‌پیچد پریشان‌مویه‌ای در گوش عشق‌آباد می‌پیچد صدا می‌آید از عمق ارسباران باران‌خیز صدا در غزه، در بیروت، در بغداد می‌پیچد «چرا رفتی؟ چرا؟» از چشم‌ها اندوه می‌بارد «کجا رفتی؟ کجا؟» در کوه‌ها فریاد می‌پیچد و در کابوس دره، بین مه، در ازدحام سنگ فقط پژواکی از «ای داد، ای بیداد» می‌پیچد چه رنجی می‌تواند کوه را از پا بیندازد؟ چه زنجیری به پای مرد طوفان‌زاد می‌پیچد؟ *** به دنبال کسی می‌گردم و بین شلوغی‌ها صدای گریه‌ام در صحن گوهرشاد می‌پیچد عجب صوت خوشی از دور می‌آید به استقبال عجب عطر خوشی در خلوت میعاد می‌پیچد سوم خرداد ۱۴۰۳ مشهد مقدس @fatemeh_arefnejad
هم شکسته‌ست قاب خاطره‌هام هم ترک خورده شیشهٔ صبرم پنجره پنجره پر از باران آسمان آسمان پر از ابرم... @shokoohsher☘️
✨شکوهِ شعر✨
هم شکسته‌ست قاب خاطره‌هام هم ترک خورده شیشهٔ صبرم پنجره پنجره پر از باران آسمان آسمان پر از ابرم...
هم شکسته‌ست قاب خاطره‌هام هم ترک خورده شیشهٔ صبرم پنجره پنجره پر از باران آسمان آسمان پر از ابرم می‌نشینم خیال می‌بافم با دو قلاب آرزو و امید یک رج از جنس شر و شور غزل یک رج از جنس ذوق و شوق سپید مثلا دعوتم به خانهٔ ماه مثلا با ستاره همزادم مثلا بغض نیست توی گلوم مثلا مثل دیگران شادم مثلا کوه‌زاده‌ام، رودم مؤمنم به وصال دریاها گرچه این عشق را تمام عمر سرزنش می‌کنند صحراها مثلا دلخوشم به لمس افق مثلا جاده خوانده است مرا قاصدک هستم و نسیم سحر روی دوشش نشانده‌ است مرا مثلا من مسافر نورم مثلا راهی هستم مثلا تا همین دقیقهٔ قبل داشتم تازه ساک می‌بستم مثلا من یتیم کوفهٔ او مثلا من گدای درگاهش مثلا من فقیر بی‌چیزی که نشسته‌ست بر سر راهش مثلا این منم، همین دختر که پر چادرش رها در باد… که به پروانگی رسیده دلش… که شده از حصار خود آزاد… مثلا این منم که می‌بارد سر به زیر، ایستاده در حرمش مثلا این منم که می‌میرد در همین نقطه زیر بار غمش چه خیالی! چقدر شیرین است چه محالی! چقدر خواستنی‌ست مثلا این منم که بعد از مرگ مست جام فَمَن یَمُت یَرنی‌ست… *** از خیالات می‌زنم بیرون تا کمی در خودم نفس بکشم تا به اعجاز نور پنجره‌ای روی دیوار این قفس بکشم تا ببینم کجای تقویمم؟ چقدر کار بر زمین مانده؟ چند روضه به لحظهٔ دیدار؟ چند گریه به مانده؟ @shokoohsher☘️
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
خشکسالی شده‌ست؟ باران شو مرهم زخم‌های گلدان شو رود را اشتیاق ماندن نیست باز جریان بساز و جریان شو ای غمی که همیشه بوده و هست لااقل پشت خنده پنهان شو آنچه که سال‌ها گمش کردیم آنچه که آرزو شده، آن شو روستا روستا به خود برگرد با گل رازقی چراغان شو صادقانه بجوش با مردم راهی کوچه و خیابان شو زاهدان و اراک و مشهد و رشت قم و تبریز و شوش و کرمان شو یار دیرینهٔ دبستانی یار و هم‌سنگر شهیدان شو دست من! تیر در کمان بگذار رأی من! ساز و برگ ایران شو 🇮🇷 @fatemeh_arefnejad
علیه‌السلام چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو می‌گفت چه جغرافیایی؟ جهان از تو می‌گفت ازل تا ابد ساحت آفرینش به هر شکل و با هر زبان از تو می‌گفت از آغاز عالم، از اندوه آدم قدیمی‌ترین داستان از تو می‌گفت چه کردی تو ای ماه منظومۀ عشق؟ که هر گوشۀ کهکشان از تو می‌گفت افق تا افق خون تو می‌درخشید کران تا کران آسمان از تو می‌گفت دل سنگ‌ها از غمت آب می‌شد اگر کوه آتشفشان از تو می‌گفت و هر باد هق‌هق تو را مویه می‌کرد و هر رود نرم و روان از تو می‌گفت و هر آه محو غمت بود هر دم و هر آینه ناگهان از تو می‌گفت تو ای جان کعبه! حرم از تو می‌خواند تو ای روح مسجد! اذان از تو می‌گفت رجزگریۀ کودکان می‌سرودت نگاه تر مادران از تو می‌گفت در آرامش پیرهن‌های مشکی هیاهوی پیر و جوان از تو می‌گفت.. به خود آمدم، جمعیت سینه می‌زد به خود آمدم، روضه‌خوان از تو می‌گفت یقینی‌ترین داغ عالم تویی، تو! دل سوخته بی‌گمان از تو می‌گفت @shokoohsher☘️
علیه السلام برگشته‌ای بدون سوارت به خیمه‌گاه در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه... @shokoohsher🪴
✨شکوهِ شعر✨
#امام_حسین علیه السلام برگشته‌ای بدون سوارت به خیمه‌گاه در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه... @shoko
علیه السلام برگشته‌ای بدون سوارت به خیمه‌گاه در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه دلواپس کسی‌ست نگاهت قدم قدم گاهی اگر به پشت سرت می‌کنی نگاه یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ... چشمت به خون نشسته چرا؟ آه ذوالجناح! ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟ افتاده عرش روی زمین در کجای راه؟.. تن‌ها رها به دشت... خدایا چه بی‌سپر! سرها به ‌روی نیزه... دریغا چه بی‌گناه! فریاد «یا بُنَیَّ» جهان را گرفته‌ است بوی مدینه می‌وزد از سمت قتلگاه @shokoohsher🪴