هدایت شده از غر و غیره
من که هیچوقت نخواستم به تو بگم، اما تو هم هیچوقت اونقدر امن نبودی که بتونم.
میخوام تا ابد توی اتاقم بمونم، اصلا درش رو هم بکنم و جاشو دیوار بزنم، تا ابد توی همین چهارگوشهی امنم بمونم، بدون هیچ نگرانی ای.
اگه قبلا سطح تحملم مثلا منفی ده بود، الان بدون اغراق و به راحتی منفی صده
The frozen thunderous,
تو، آن ستون خاموشِ ایستادگیام بودی؛ از روزهایی که هنوز نامم در میان مردم نجوا بود و نه فریاد، تا هن
آن دم که بیدرنگ چونان همیشه پیش قدم شدی، نه از سر بی فکری، که با آرامشی از جنس شهامت ناب. و من در کسوت پادشاه، جز تماشا، جز شکستن در درون، هیچ نتوانستم:)