eitaa logo
سياهه ها...
33 دنبال‌کننده
115 عکس
82 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دل که بیتابی میکند؛ شاید بهترین انتخاب همین باشد؛ دست از دل برداری تا تنگی نکند! تا شاید آزادانه انتخابش آسان تر رقم بخورد‌... شاید تا نخورد در بین مردم... شاید بخواهد کمی آنطرف تر بنشیند برای خودش... آنجا بیتابی کند و اشک بریزد... آنجا حل کند خیلی از حل نشدنی ها را... و چه آنجایی بهتر از اینجای آنجا؛ رو در روی ضریح کمی اینطرف تر، دقیقا پائین پای مادر... السلام علیک یا فاطمه المعصومه(س) 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 @siaheha
«و هذا البلد الامین» بسم الله الرحمن الرحیم وطن نه آنجاست که پای در آن نهاده ای و زمین اش پذیرای رشد و نمو کودکانه ات بوده است وطن نه آنجاست که خان و مان و عیش و عیالت ، زندگی می گذرانند وطن نه آنجاست که کار و بار و خور و خوراک ات ، تأمین است وطن آنجاست که محبوبت خانه کرده و رخت سکنی پوشیده و رحل اقامت گسترانیده به آنجا که می‌رسی انگار از ازل خانه زاد آنجا بوده ای انگار خشت خشت وجودت را با آب و خاک آنجا بالا آورده اند انگار بند بند تنت را از عشق به آنجا پر کرده اند انگار ذره ذره ی بودنت را غرس در مام آنجا کرده اند انگار همه ی کون و مکان غریبه اند و تنها آنجا را می‌شناسی انگار تا قبل از آن ، از همه ی بودنی ها می پرسیدی ، خانه ی دوست کجاست کجاست پریش دل آرام و دلارام روح ناآرام قم با همه ی غریبگی ها و ناآرامی ها و کش و قوس ها و سخت و سهل ها و طعن و لعن هایش وطن است از آن زمان که محبوبی پا در آن شهر بنهاده و عالَمی از علما و جهانی از صلحا را واله و شیدای خود نموده انگار شهری که سال ها در آن زیسته ای و خاک و گل ات را به آب آن خیسانده اند برایت غریبه شهری است که تمنای وطن بودن را نشاید از آن کردن و قم انگار از آن زمان که بانوی هاشمی ، قدم در آن بنهاده ، واژه ی وطن را معنایی تمام عیار داده دیگر طعن نمیکنم آنان را که پس از سال ها کوچ از شهر و دیار و اقامت در قم ، دل نمی کنند از این گرماگرم آشنایی خودم هم نمیتوانم بیش از چند صباحی از این مدینه ی کریمه دور بمانم فقط همین که باشم همین که آسمان قم بالای سرم و زمین اش زیر پایم و هوایش در سینه ام بماند قلبم را از آشفتگی فرقت باز می دارد همین که بدانم در شهری می زیم که خواهر شاه خراسان ، قدم شرافت بر آن نهاده و اریکه گرم اش را بهاری روحانی بخشیده و چه بسا به یمن قدوم دخت مصطفی برای قم بخوانند و بدان قسم بخورند که لا اقسم بهذا البلد و أنت حل بهذا البلد و ما را دل خوش است به همین قرب های جسمانی که ای بسا قرابتی روحانی را به ارمغان آورد که بخوانند برایمان ألم یجدک یتیما فأوی و وجدک ضالا فهدی آری پناهمان دادند محمد مهدی ابراهیمی ۱۷آبان ۹۸ @siaheha
قدم میزنم؛ مثل همیشه. اینجا کسی حواسش به من نیست. قدم میزنند؛ مثل همیشه. امروز من حواسم به آنها هست. خستگی را میشود از نگاهشان خواند. درد را هم... هزار حرف دارد نگاهی که تک تک مغازه ها را فقط برانداز میکند؛ و شوهری که تک تک این نگاه ها را فقط دنبال. بسی درد دارد گریه های کودکی که بهانه میگیرد؛ بهانه شیرینی های رنگارنگی که از ابتدای بازار تا حالا دلش را برده اند، و مادری که بدون هیچ حرفی فقط کودک را با خود میکشد. راستی این همه آدم کجا میروند؟! چه میکنند؟! چقدر درد دارند چقدر درمان؟! کسی هست صدایشان را بشنود؟! کسی هست دردشان را باور کند؟! قدم میزنم وسط انبوهی از چراها ... هنوز هم نگاهشان میکنم، ولی آنها نه... @siaheha
پول هایش را برداشته بر نداشته شروع به شمارش کرد. یکبار، دوبار گمانم بیش از پنج بار از ابتدا تا انتهای خرده پولهایش را رفت و آمد. چشم هایش را نمیدانم اما لب می گزید؛ می گزید و پول ها را شمارش میکرد. هیکل درشتش روی صندلی کوچک پراید آب رفته بود. از چه نمیدانم؛ اما جوانتر از آن بود که زندگی قبل از آموختن امتحانش کرده باشد. وقتی دنده ماشین را جا انداخت معلوم شد که تصمیمش را گرفته است. چند اسکناسی را که با وسواس جدا کرده بود گرفت طرف من که حالا در تاریکی شب، از ماشین پیاده شده و منتظر باقیمانده پولم بودم. تا اسکناس ها دست در دستم دادند، بی پروا تر از همیشه، پایش دست از سر کلاج برداشت و ماشین از زمین دل کند و رفت. این را میشد از عبا و قبایی که در باد رقصیدن گرفته بود باور کرد. من مانده ام و دو اسکناس که یکی شان هم کمی وارفته؛ دو اسکناسی که هنوز تا ادا شدن حق من پنج تایشان کم است. هنوز ایستاده ام و او همچنان می رود... @siaheha
... و از سویی دیگر آنقدر تنها که گاهی حتی عقلم هم از دست دل فریاد میکشد که: « لامذهب این چه غوغای مسخره ای است که به راه انداخته ای، خسته ام کردی،نه من را، همه را خسته کردی...» و دل بیچاره فقط بر بام سکوت فریاد میکشد و از درون شعله... عجب حکایتی ایست این غریبی... الان ساعت ۱۴:۱۵ روز پنجم اردو ۹۴/۵/۱۸ است. @siaheha
بسم الله الرحمن الرحیم سر به بالین می گذارم یک فکر ، آسودگی خیالم را بهم میریزد شاید چشمی که می بندی را دیگر نگشایی همین بس است برای یادآوری هر چه کرده ام می ترسم هیچ آماده نیستم و چقدر خیال راحتی چرتی دارم که فکر میکنم مرگ حالا حالا ها کاری به کار من ندارد ۲۴ آذر ۹۸ حجره ۳۵ چند دقیقه به شروع روز بعد @siaheha
سعه ی صدر انقلاب بسم الله الرحمن الرحیم انقلاب اسلامی بزرگتر از این هاست که به بادی کوچک بلزرد انقلابی که طوفان ها و بحران های بزرگ را به سلامت گذرانیده ، باران دیده ای است که گزند حوادث ، برایش آنچنان آشوبی ندارد حوزه ، به عنوان مادری حنون برای این انقلاب ، باید این اخلاقِ فرزند را به خوبی و به تمامه و به أکمله دارا باشد تا انقلابیون به پشتوانه ی جرأت و سعه صدر آن توان هضم کردن ، هر مخالفی را داشته باشند حس میکنم حضور یکی از اعضای نشست اساتید در مدرسه ای انقلابی ، تبلور همین سعه صدر است -مضافاً بر آنکه چسباندن انگ مخالفت به چنین اشخاص محترمی ، بی احترامی به این اشخاص و نادیده گرفتن ظرفیت ها و خدمات این آقایان است.- و حس میکنم وانقلابا و وااسلام های عده ای ، ناشی از ترس رویارویی با عدم شناخت این سینه ی گشاده و این قوه ی هاضمه است حجره ۳۵ ۲۴ آذر ۹۸ @siaheha
«از یکی از بزرگان پرسیدند-شاید حدیثی ست- که تقوا چیست؟ در جواب فرمود: اگر در خارستانی عبور کرده باشید، می توانی معنای تقوا را بدانی و بفهمی. کسی که در میان یک خارزاری و خارستانی عبور می کند، در هر قدمی که بر می دارد، باید مواظب دامن خود و پای خود باشد. اگر یک قدم را نسنجیده برداشت، خارها یا او را مجروح خواهند کرد یا دامان او را خواهند درید. زندگی همان خارستان است، خارهای هوای نفس، خارهای تمایلات بشری و حیوانی. خارهای خواهش های دل انسان، انسان را مجروح می کنند، پای رفتار انسان را لنگ می کنند. بیشترین مردمی که از راه خدا باز ماندند و از درک فضیلت مجاهدت در راه خدا و کوشش و تلاش در راه خدا محروم شدند، آن کسانی بودند که نتوانستند بر خواهش های نفسانی خود غلبه پیدا کنند.»(امام خامنه ای، خطبه نمازجمعه ایرانشهر 1357(به نقل از کتاب «بر تبعید» ص126))
🔸اگر ما در انجام وظایف طلبگی کوتاهی کنیم، این کوتاهی فقط در یک نسل، یک شخص یا در یک عصر نیست؛ بلکه کوتاهی در یک دوره ی ده هزار ساله است و هر آنی که در این امر کوتاهی شود، تاخیر افتادن و بهرمندی از برکات ظهور، به تک تک ما و بلکه به تک تک افعال ما بستگی دارد. هرچقدر این مسئله جامع تر دیده شود، انسان، بار مسئولیت سنگین تری احساس می کند و این سنگینیِ بیشتر، باعث میشود که قدرت انجام کار پیدا کند .🔸 🔹14 آبان 1398🔹 @abedini @Tarazenghelab