هدایت شده از پرویزن
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی"
آنچه از ابیات دیوانها برداشت میشود، تا سدهی پنجم اشارهای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوانها ثبت نشده است. البته در برخی منظومهها و اشعار منسوب، عنوان دوازدهامام را میتوان دید که بهصورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر میگیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعهی شیخ محتملا مربوط به سدههای متاخر است و در جُنگهای اخیر نقل شده است.
شاید نخستین اشارهی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقهی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است:
هم تقی اصل و هم نقی فرع است
هم زکی تخم و هم بهی زرع است
(حدیقه، ص ۲۶۷)
در فاصلهی سدههای ششم تا هشتم، اشارات موجود دربارهی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سدهی هشتم به دلیل استوارشدن پایههای فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازدهامامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمهی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابنیمین در قصیدهای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازدهامام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است:
چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی
پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست
(دیوان ابنیمین، ص ۳۹)
در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشارهای اینگونه ثبت شده است:
به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات
که با تحملشان کوه بود بیبنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱)
از دیگر شاعران شیعی شاخص سدههای هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوانهای لطفالله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمتالله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده میشود. با اینحال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است.
خواجو در خلال ترکیببندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازدهگانه(علیهمالسلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) بهنظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر میگذرد:
به لذت سخن عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبلنوای هشتچمن
سراچهای است ز بستانسرای تعظیمش
چهارصفّهی هفتآشکوی ششروزن
سواد صفحهی اوراق روزنامهی غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند
بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند
(دیوان خواجو، ص ۶۱۸)
#شعر_شیعی
#امام_یازدهم
#امام_حسن_عسکری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سدههای چهارم و پنجم"
در سدههای نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده میشود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد.
در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید:
یکی گوید که مهدی گشت پیدا
یکی گوید نبی الله اکبر
*
سیاست تو به گیتی علامت مهدی است
کجا سیاست تو نیست فتنهی دجال
در قطعهای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کردهام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجلهی شیعه شناسی) و نمیتواند از بوسعید باشد.
در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده میشود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بیدیوان میبینیم؛ عمدهی توصیفها روایتگر فتنهی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است:
مسعود سعد:
مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنهی دجال
سنایی (دیوان):
ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشهای
یک جهان دجال عالمسوز سر بر کردهاند
*
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
ور موافق خواهی ای دجال یکره سر بر آر
حدیقه:
خلق او آمد از نکو عهدی
روح عیسی و قالب مهدی
*
اندرین روزگار بدعهدی
چیست جز عدل هدیهی مهدی
در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده میشود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنهی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است.
در قصیدهای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمهی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و میگوید:
"قول به مهدی در عقاید ایشان ندیدهام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده".
شعر مورد نظر از زاویهی سبک سرودهی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رسالهی اسماعیلی کشفالمحجوب از ابویعقوب سجستانی هم میتوان دید:
"مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همهی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخنهای ایشان پوشیذه بوذ و علمهای ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمانها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یکجا آب خورند...".
کاملترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامهی اسدی توسی میتوان دید:
...ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخرزمان مهدی آید به در
بگیرد خط و نامهی کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
بدارد جهان بر یکی دین پاک
بر آرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
درِ توبه را گم بباشد کلید
رسد زآسمان هر پیمبر فراز
شوند از پس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
پس از آن شگفت دگرگونهگون
بس افتد جهاندار داند که چون
از سدهی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی مییابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است.
#مهدی_علیه_السلام_در_شعر_فارسی
#شعر_انتظار
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"تکرار آغاز شعر در پایان"
شاعران در تنظیم ساختار شعر روش هایی گوناگون دارند. گاه شاعرانی چون متمایلان سبک هندی صرفا از مشابهت وزن، قافیه و ردیف برای ایجاد پیوند حد اقلی استفاده می کنند. گاه چون شاعران خراسانی از آرایه های بدیعی و تناسب های آوایی در کنار روایت بهره می گیرند و گاه چون شاعران عراقی، از زبان استعاری، تناسب های معنوی و در کنار آن روایت در تقویت ساختمان شعر مدد می طلبند. در کنار شگردهای یادشده که عمدتا ساختار طولی و خطی شعر را تقویت می کند، در برخی اشعار با شکلی چرخشی روبه روییم؛ به این صورت که شاعر با تکرار آغاز شعر در پایان آن، گویی این امکان را به مخاطب می دهد تا به آغاز شعر بازگردد و روایتی چرخشی را از شعر تجربه کند.
برای مثال سعدی در غزل بیست بیتی اش با مطلع زیر می سراید:
می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم
خبر از پای ندارم که زمین می سپرم
می روم بی دل و بی یار و یقین می دانم
که من بی دل بی یار نه مرد سفرم
او در این شعر به روایت لحظه ی جدایی خود از معشوق پرداخته و با استفاده از افعال استمراری، به گونه ای آن را توصیف کرده که گویا این شعر دقیقا در آن زمان در حال سرودن بوده است. به همین دلیل وقتی در پایان غزل می گوید:
از قفا سیر نگشتم من بدبخت و هنوز
می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم
مخاطب پس از 18 بیت، از تکرار مطلع آزرده نمی شود و آن را در خدمت ساختار دورانی شعر می داند. گویی هنوز نگاه کردن سعدی به پشت سر ادامه دارد.
در غزل حافظ با مطلع:
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
نیز مصراع اول در پایان غزل تکرار شده است:
دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
اما تکرار حافظ چون سعدی در خدمت روایت و ساخت شعر نیست و بیشتر محدود به لفظ شعر است؛ این را در بررسی کامل دو شعر می توان به راحتی تشخیص داد.
در شعر معاصر بیش از آثار کهن تکرار سطر یا سطرهای آغازین را در پایان شعر می بینیم. نیما در این حوزه شاخص ترین شاعر است. مثلا در شعر "آی آدم ها" این عبارت در آغاز و پایان شعر آمده یا "هست شب" در آغاز و پایان شعر تکرار شده است:
هست شب یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است.
یا عبارت آغازین و پایانی شعر "در شب سرد زمستانی" و ده ها شعر دیگر.
در شعر او بیش از دیگران، تکرار آغاز شعر در انجام آن، نشان دهنده ی ادامه ی وضعیت موجود است؛ البته در بافتی نمادین و به همین دلیل در خدمت ساختار شعر است.
این ویژگی به شعر دیگر معاصران پیرو او نیز راه یافته، از جمله در تعدادی از شعرهای اخوان و شاملو و سهراب و سیاوش کسرایی و .... .
برای مثال شعر "کفش هایم کو؟" را سهراب با تکرار همین عبارت در پایان ختم می کند یا سیاوش کسرایی فضای زمستانی آغاز شعر " آرش" را در پایان تکرار کرده یا قیصر امین پور عبارت "رفتار من عادی است" را در آغاز و پایان شعری به همین نام تکرار می کند.
در تمام نمونه های یاد شده، تکرار آغاز شعر در خدمت ساختمان و معنای اثر است و دلیلی شاعرانه دارد؛ اما در بسیاری از اشعار، به ویژه در غزل جوانان شاعر، تکرار هایی دیده می شود که صرفا در لفظ شعر اتفاق افتاده و کمکی به پایان هنری شعر نکرده است.
از آن نمونه است؛ در دفتر #به_زبان_مادری سروده ی #علی_اصغر_شیری که در کنار شعرهایی خوب، دست کم شاعر در این شگرد موفق نبوده است و بارها نیز از آن بهره گرفته است. از نمونه های نسبتا موفق تکرار مصراع نخست غزل 30 در پایان آن است:
برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟
اما در اغلب موارد، تکرارها تنها کلیشه ای است که غزل ها را زودتر به پایان رسانده است:
بیت اول:
تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد
زمین با خاک و خاکستر، هم آغوشت نخواهد کرد
بیت آخر:
تو کوچک نیستی راز بزرگ جنگل و کوهی
تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد
بیت اول:
شرمنده ام که بیت ندارم برای تو
شعری که واژه واژه بگرید به پای تو
بیت آخر:
با دست خالی آمدم اینجا مرا ببخش
شرمنده ام که شعر ندارم برای تو
در غزل های شماره 12، 19 و 21 نیز تکرار کامل یا ناقص مطلع را در ختام غزل می بینیم. با توجه به تعداد کم شعرها، ابیات کم آن ها و دیگر تکرارهای لفظی و معنایی دفتر، این شگرد بیش از آنکه برآمده از ضرورت های شاعرانه باشد، موید دایره ی محدود واژه ها و اندیشه های شاعر است. از این زاویه، او با تکرار مطلع کوشیده شعر را ساده تر به پایان ببرد و از تنگناهای آن خارج شود.
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«شعر مقاومت در دهههای چهل و پنجاه»
در شعر شاعران جریان مقاومت عصر پهلوی که عمدتاً گرایش سیاسی دارند، هرچه از دهۀ 40 به دوران سقوط سلطنت نزدیک میشویم، استفاده از نمادهای شخصی، منفرد و غیرتکراری کاهش مییابد و زبان بهسمت نمادگراییِ تکرارشونده و قابلفهم سوق مییابد و بر میزان توجه به مخاطب عام و کمی شاعرانگی در سرودهها افزوده میشود.
با درنظرگرفتن سیر تکامل این جریان در دهههای 40 و 50، شعر مقاومت را در سه گرایش اصلی زیر میتوان طبقهبندی کرد:
نخست: دورۀ رواج شعر سیاسی در دهۀ چهل و فعالیت ادبی شاعرانی چون: سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی، اسماعیل خویی، شفیعی کدکنی و نعمت میرزازاده.
دو: دوران رواج شعر چریکی در سالهای1347 تا1350و ظهور شاعرانی از قبیل: سلطانپور، شفیعی کدکنی، جعفر کوشآبادی، اسماعیل خویی، نعمت میرزازاده و علی موسوی گرمارودی.
سه: رواج شعر سیاسی و مقاومت دهۀ 50 با محوریت شاعرانی چون: میرزازاده، گلسرخی، سلطانپور، موسوی گرمارودی، شفیعی، صفارزاده، کسرایی و خویی.
(بنگرید به حسین پور چافی، جریانهای شعری معاصر، ص ۳۴۱ تا ۳۴۵)
در نگاهی اجمالی و بدون درنظرگرفتن تفاوت شاخهها مختلف شعر مقاومت و شگردهایی که هریک از شاعران در پرداخت مفاهیم سیاسی و انقلابی در سرودههای خود دارند؛ ویژگیهای زبانی، ادبی و محتوایی اصلی این جریان را در موارد زیر میتوان دستهبندی کرد:
_ تغییر دستگاه واژگانی، استفاده از زبان ولحن حماسی و ورود واژگانی جدید به اشعار شاعران این جریان چون: جنگ، جهاد، جنگل، شهید، شقایق، گل، گلوله، تیر، تفنگ، خون، خنجر و... .
_استفاده از قالب شعری نیمایی و شعر منثور، کمی توجه به عناصر موسیقایی و وجود ضعف موسیقایی در برخی اشعار.
_گرایش بهصراحت، کمرنگ شدن تخیل و تصویر، و نزدیکی بیان سرودهها به شعار.
_ تعهد در برابر مسلک یا مکتب و همچنین گرایش از مخاطب خاص بهسمت مردم و در نتیجه ضعف بنیان شاعرانگی در اشعار در مقایسه با دیگر جریانها.
_ تغییر در حوزۀ درونمایهها و بنمایهها و روی آوردن به مفاهیم و موضوعات جدید چون غربستیزی و دشمنی با امپریالیسم، اشاره به قیامها و قهرمانان ملّی و مذهبی، تطبیق با انقلابهای مردمی دیگر ملل، دعوت به مقاومت، بیان رنجها و سختیهای تودۀ مردم، محکومکردن هنر برای هنر و دفاع از هنر سیاسی و متعهد به خلق و اجتماع.
_ تقسیم جریان شعر مقاومت به دوشاخۀ «شعر مذهبی» و «شعر خلقی و چپگرا» متناسب با نگرش سیاسی و اجتماعی شاعران.
در ادامه، بخشهایی از شعر «مجسمۀ آزادی» را میخوانیم. این شعر از دفتر «سحوری» سرودۀ نعمت میرزازاده است که نخستینبار در سال 1349 منتشر شده و میتوان آن را نمایندهای از جریان شعر مقاومت متمایل به شاخۀ مذهبی دانست:
...بر تلّی از دلار ستاده است
در دست مشعلیش فروزان
غولی خشن- به چهرۀ قدیسی-
با مشعلی عظیم که با آن
اعماق بیشۀ بولیوی را
روشن کند
... بر تلّی از دلار ستاده است
این پیکره مبشر آزادی است:
آزادی ربودن
آزادی هجوم.
اینک هزار کشتی تاراج
از چار سوی پهنۀ گیتی
خشنودی فرشتۀ آزادی را
-با ارمغان آنچه توان یافت-
رو سوی این گرسنه روانند
ای غول!ای مزور قدیس!
ای مشعل!
ای چراغ شب رهزنان دریایی!
با باد شرق
بر تو
سرانجام میوزم.
(تاریخ تحلیلی شعر نو، ج ۴، ص ۷۸)
"از کتاب منشور دوم/ محمد مرادی ص ۸۹ و ۹۰"
#محمد_مرادی
#شعر_پایداری
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"غزل ماشینی"
اغلب ما با مفهوم جوجهماشینی آشناییم. شاید در کودکی یک یا چند عدد از آنها را در دست گرفته باشیم. جوجهماشینی.های زمان ما زرد بودند و صدا و اندازهای شبیه هم داشتند. الان هم وضعیت همانطور است؛ با این تفاوت که علاوه بر جوجههای زرد، بعضی هم رنگ شدهاند: قرمز و سبز و ... . اما آنچه در همهی جوجه های ماشینی دیده میشود شباهتشان است. بهسختی میتوان جوجهای را از جوجهای تشخیص داد. در مقابل: جوجههای خانگی (محلی)، گرچه گرانترند و دشوارتر به دست می.آیند و تعدادشان نسبتا کمتراست؛ رنگهایی متعدد و تفاوتهایی آشکار دارند. حتی اگر از نظر اندازه یکسان باشند؛ از نظر تنوع رنگی و ظاهر جورواجورترند.
وضع اغلب اشعار زمان ما نیز مثل جوجههای ماشینی است؛ گویی شابلون یا کلیشهای همه را ترسیم کرده یا در کارخانهای با مواد اولیه و دستور ساختی واحد به تولیدی انبوه رسیدهاند.
از میان قالبهای شعری مقبول، غزل حالتی آشفته.تر یافته است. در کل، ویژگیهای مشترک اغلب غزلهایماشینی روزگار ما را میتوان در چند دستهی زیر طبقهبندی کرد:
۱_ غزلهای ماشینی عمدتا ۵ یا ۶ بیت دارند؛ گویا مواد اولیهی آنها پیش از شکلکگیری در ذهن شاعر، قالب خورده است. مثل چانههای نان که مساوی و عین هم کپی میشوند.
۲_ غزلهای ماشینی چند وزن خاص دارند؛ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، فاعلاتن مفاعلن فعلن دولختی و چند وزن دیگر. درست مثل نانها که یا سنگکند یا تافتون یا باگت یا بربری.
۳_ غزلهای ماشینی دایرهی واژگانی محدود دارند. کلمات این غزلها گسترهی معنایی، اقلیمی، زمانی و ... ندارد و معمولا تعدادی کلمهی ثابت از حوزهای خاص در این اشعار تکرار میشود.
۴_ این غزلها تک بعدیاند. مفاهیم و مضامین در آنها متنوع نیست. عمدتا عاشقانهاند و در محدود نمونههای اجتماعی و مذهبی نیز جلوهها و عناصری تکراری را بیان میکنند.
۵_ غزل ماشینی، یا صرفا مضمونگرا و هندیزده است یا افراط در روایت واقعیات دارد یا تصاویری مشابه را ترسیم میکند.
۶_ فردیت و جهان شاعر در اغلب این آثار مرده است و نشانی از اندیشه و احساسات خاص گوینده در آنها دیده نمیشود. فقر نگاه عرفانی، فلسفی و ... از ویژگیهای این دسته است.
۷_ این نوع شعر، بیشتر تفننزده و کوششی است و جنبههای عاطفی و جوششی در آن چندان اهمیت ندارد.
۸_ شاعر صرفا به هندسهی واژهها و تزیینات ظاهری دلبسته است و لایههای درونیتر در این گونه، فراموش شده است.
۹_ اینها همه، برآمده از اصرار این نوع شعر در جلب توجه مخاطب عام و فراموشی مخاطب خاص است.
حاصل، فراوانی شعرهای مشابه و تکراری است که گویی از کارخانه هایی با یک یا چند الگوی محدود بیرون آمدهاند. اجناسی یک یا چندبار مصرف که بهسرعت متولد و زود به زبالهدانی سپرده میشوند.
اگر به یادتان بیاید، در گذشته، جوجههای ماشینی هم زودتر از جوجههای محلی بیمار میشدند و میمردند.
#محمد_مرادی
#نقد_غزل
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"تذکری دربارهی وزن غزلی پایداری"
رکن "فاعلاتُ" از زیرشاخههای بحر رمل است که بیشتر در شعر نیمایی و غزل معاصر کاربرد یافته است. ویژگیهای این وزن سببشده، در غزل برخی شاعران این وزن به صورت نادرست کاربرد یابد و اشعار از نظر تعداد هجا، طول یکسان نداشته باشند.
گویا شاعران زن، بیشتر دچار این خطای عروضی شدهاند. از جمله در کتاب "نیلبک/ گزیدهی غزل دفاع مقدس" سیمیندخت وحیدی غزلی با این مطلع ذکر شده است:
آفرین بر این زبان که آه و دم نشد
محمل شیوع شایعات هم نشد
که بر اساس آن، وزن اصلی غزل "فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فع" بوده است. در این شعر، از بیت سوم، خطای مرسوم خود را بارها نشان داده، چنانکه وزن بارها تغییر کردهاست:
آسمان، زمین، به هر کدام بنگری
او برآنچه خواست شد، من آنچه خواستم نشد
که وزن مصرع دوم "فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن" شده است. یا در مصرعهای زیر که با ستاره مشخص شده؛ وزن از یک تا چهارهجا، بلند شده است:
مردمان شهر ما چرا هوار میزنند*
داد میزنند: هی ستم شد و ستم نشد*
سقفها به زیر تندبادها شکست و باز*
شهر من همیشه جهرم است؛ قامتی که خم نشد*
زنده است کشورم، به یمن نام هر شهید*
تا شهید زنده است، هیچ از این بهار، کم نشد*
این وطن همیشه چشمزخم میخورد، بدان
چشم هیچ دشمنی، برای اینقبیله نم نشد*
...
انتخاب با خداست، تو و من فقط وسیلهایم*
این کتابها یکیش، نون و والقلم نشد*
#وزن_شعر
#سیمین_دخت_وحیدی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"به بهانهی بزرگداشت شمس تبریزی"
اگر کهکشان ادبیات فارسی، منظومهای بزرگ چون: مولوی دارد؛ قطعا یکی از مهمترین دلایل آن حضور شمس تبریزی در زندگی اوست. هرچند مولوی و خاندانش، پیش از شمس نیز صاحب منش عرفانی و ادبی بودهاند؛ بیشک مولانای شاعرِ اعجازگر، تنها با شمس هویت یافته است. اعجاب حضور شمس در حیات مولوی بهاندازهای است که کلیات او را به نام شمس میشناسیم؛ گویا دیگر القاب و شخصیتهای دیوان کبیر، اقمار پیرامون این خورشیدند.
نکتهای که به آن اشاره میشود؛ نقش حضور شمس در تشخیص نسبی زمان سرودن اشعار مولوی است. دانستن محدودهی سرایش این اشعار، به پژوهشگران کمک میکند چه در تصحیح اشعار مولوی و چه در تحقیق عناصر شاعرانهاش، نگاهی دقیقتر به او داشته باشند. از این منظر در طبقهبندیای میتوان غزلهای مولوی را از منظر ابیات پایانی و تخلص به چند دستهی زیر تقسیم کرد:
۱_ نخست غزلیاتی که مولوی در آنها از تخلص "خاموش" و بهضرورت وزنی "خامش/خموش/خمش" استفاده کرده است. چندصد غزل از دیوان کبیر از این دسته است:
خاموش که بحر اگر ترشروست
هم معدن گوهر است و دریاست
(دیوان ص ۲۶۹)
خمش کن همچو عالم باش، خموش و مست و سرگردان
وگر او نیست مست مست، چرا افتان و خیزان است
(همان، ص ۲۵۴)
"خاموش" تخلصی است که گویا سازگار با مقام "فنا" در عرفان مولوی است. آن را میتوان در مقابل "نی" در عرفان مثنوی دانست که ذاتی بهحق پیوسته و گوینده است و بعید نیست؛ غالب اشعار با این تخلص، در سالهای پیش از آشنایی با شمس (۶۴۲) سروده شده باشد.
۲_ در صدها غزل و بیش از هزارجای دیوان کبیر، از واژهی شمس استفاده شده است. شمس را میتوان نشاندهندهی مقام "بقا" در شعر مولوی دانست که مربوط به اشعاری است که پس از ۶۴۲ سروده شده و مولوی در بسیاری از آنها با القاب شمسالحق، شمس دین، شمس مفخر تبریز و شمس تبریزی از پیر خود یاد کرده است:
پیچیده ورق بر وی نوری ز خداوندی
شمسالحق تبریزی روشن حدقی مانده است
(همان، ص ۲۵۵)
مفخر جان شمس دین، عقل به تبریز یافت
آن گهری را که بحر در نظرش سرسری است
(همان، ص ۳۰۱)
آشنایی با شمس، آغاز اوج شور و شاعری مولوی است.
غزلیات شمسانهی مولوی دو دست است: یکی وصالی و دیگر فراقی، دستهای گویا در زمان حضور شمس تا ۶۴۵ سروده شده و شرح گفتگوها و تجربیات عرفانی با بیان وصالی است و دستهای دیگر؛ یاد آور غیاب شمس و شرح فراق مولوی است که محتملا بیشتر در فاصلهی سالهای ۶۴۶ تا حدود ۶۶۰ سروده شده است:
شمس تبریز آمد و جان شادمان
چونک با شمسش قران است ای پسر (همان، ص ۵۱۴)
قفا بداد و سفر کرد شمس تبریزی
بگو مرا تو که خورشید را چه رو و قفاست
(همان، ص ۳۰۳)
البته مولوی همزمان در برخی غزلها، از تخلص خاموش و لقب شمس در کنار هم بهره برده که این نکته نشان دهندهی ادامهی حیات تخلص "نخست" در این دوران از شاعری اوست:
ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی
روزی دو در خموشی دم در کشید باید
(همان،ص ۴۳۰)
انعکاس فراوان واژهی تبریز در دیوان مولانا یکی دیگر از قرائن احتمالی کشف زمان سرایش غزلهاست.
این واژه گاه به تنهایی نماد شمس است؛ حتی به دلیل اهمیت گاه ردیف شعر شده است:
دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را
بیبصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را
هرچه بر افلاک روحانی است از بهر شرف
مینهد بر خاک پنهانی جبین تبریز را...
(همان، ص ۱۹۷)
۳_ حدود ۷۰ غزل نیز به نام صلاحالدین زرکوب، صوفی همنشین مولوی سروده شده که محتملا تاریخ سرایش آنها بین ۶۴۷ تا ۶۵۷ است. اهمیت او در شعر مولوی بهحدی است که در بیتِ تخلص برخی غزلها به صلاحالدین یا صلاح اشاره کرده است:
چون هست صلاح دین در این جمع
منصور و ابایزید با ماست
(همان، ص ۴۶۹)
ما دل به صلاح دین سپردیم
تا در دل او به یاد باشیم
۴_ بسیاری از غزلهای مشهور مولوی نیز در بیت پایان نشانی از تخلص ندارد. به همین دلیل از منظر زمانی دشوارتر میتوان دربارهی آنها قضاوت کرد؛ هرچند برخی قرائن سبکی و معنایی در تعدادی از این اشعار دیوان کبیر وجود دارد.
۵_ در کلیات شمس، اشاراتی اندک هم به حسامالدین چلبی وجود دارد؛ نکتهای که مویّد این نکته است که مولوی در زمان سرودن مثنوی (۶۶۲ تا ۶۷۲) به نام حسامالدین، کمتر از زمان شمس به غزلسرایی پرداخته است؛ حال آنکه در مثنوی بارها به نام حسامالدین یا حسام دین اشاره کرده و تنها یکبار از ترکیب صلاحالدین استفاده کرده است. با اینحال حتی در مثنوی، شوریدگی او را دربارهی شمس میتوان دید؛ تاجایی که میتوان گفت؛ وابستگی عاطفیاش به شمس هیچگاه افول نکرده است.
#شمس_تبریزی
#تخلص
#مولوی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«ناصر خسرو و ستایش حضرت رسول (ص) »
در شعر ناصرخسرو، حضرت رسول(ص) دومین شخصیت دینی است که حضور مكرر او را میتوان دید؛ البته حکیم، علی(ع) را جانشین رسول معرفی میکند و در توصیفهایش رسول(ص) را بر علی (ع) و تمام پیامبران تفضیل میدهد. یکی از بسترهای اشارات ناصرخسرو، همراهي رسول و علي است. او ضمن توصیف دین حقيقي، از رسول در تایید فضل علی (ع) بهره میگیرد. در شعر او، رسول شهر علم است و علی تنها در و راه رسیدن به علم قرآن و دانش الهی است.
حضرت رسول(ص) که در شعر ناصرخسرو با نامها و القابی چون: محّمد، احمد، مصطفی، خیرالمرسلین، خیرالبشر، یاسین، پیمبر، رسول، پیغمبر و دیگر نامها از او یاد میشود؛ عمدتا همراه دین و مفهوم اسلام حقیقی مطرح میشود.
ناصرخسرو از ظلمها و تحریفهایی که به دست برخی مسلمانان بر دین رسول رفته، گلهمند است(ناصرخسرو،1368 :332):
نیم از آن کاینها بر دین محمد کردند
گر ظفر یابد بر ما، نکند ترک طراز
(همان: 113)
از شاخصترین سرودههای او در ستایش پیامبر، قصیدهای با ردیف «محمد» است که ابیاتی از آن در ادامه ذکر شده است:
گزینم قُران است و دین محمد
یقینم شود چون یقین محمد
یقینم که من هر دوان را بورزم
همین بود ازیرا گزین محمد
کلید بهشت و دلیل نعیمم
حصار حصین چیست؟ دین محمد
محمد رسول خدای است زی ما
همین بود نقش نگین محمد
مکین است دین و قُران در دل من
همین بود در دل مکین محمد
به فضل خدای است امیدم که باشم
یکی امت کمترین محمد
به دریای دین اندرون ای برادر
قران است دّر ثمین محمد
دفینی و گنجی بود هر شهی را
قران است گنج و دفین محمد
بر این گنج و گوهر یکی نیک بنگر
که را بینی امروز امین محمد؟
چو گنج و دفینت به فرزند ماندی
به فرزند ماند آن و این محمد
نبینی که امت همی گوهر دین
نیابد مگر کز بنین محمد؟
محمد بدان داد گنج و دفینش
که او بود در خور قرین محمد...
(همان: 129)
#شعر_دینی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
« پیامبر(ص) و ویس و رامین فخرالدين اسعد گرگاني»
فخرالدين اسعد گرگانی از نخستین منظومهسرایان ادبیات عاشقانهی فارسی است که «ویس و رامین» او، بر عاشقانههای نظامی بهویژه «خسرو و شیرین» تاثیر گذاشته است.
در ابیات نخستین این منظومه، شاعر گرگانی ابیاتی شکوهمند در ستایش نبی مکرم(ص) سروده است. او در آغاز مدح خود، به توصيف شرايط تاريك و گمراهي حاكم پيش از مبعث آن حضرت پرداخته و سپس از ایشان با القابي چون: «آفتاب راستگويان، خجسته رهنماي راهجويان، چراغ دين، ابوالقاسم محمد(ص)، رسول خاتم، ياسين، احمد، سيد فرزند آدم و رهنماي خلق عالم» ياد کرده است.
در خلال ديگر ابيات اين نعت، فخرالدین اسعد به پيوند رسول اکرم(ص) با واژههای قرآن، بدر، خيبر و ماجرای فتح مكه اشاره کرده و در پايان از شفاعت حضرت مصطفي(ص) سخن گفته است. سادگی بیان و کهنگی واژگان از ویژگیهای این شعر دینی است که حدود هزارسال از زمان سرایش آن میگذرد:
كنون گويم ثناهاي پيمبر
كه ما را سوي يزداناست رهبر
چو گمراهي ز گيتي سر برآورد
شب بيدانشي سايه بگسترد...
به فضل خويش يزدان رحمت آورد
ز رحمت نور در گيتي بگسترد
برآمد آفتاب راستگويان
خجستهرهنماي راهجويان
چراغ دين ابوالقاسم محمد(ص)
رسول خاتم و ياسين و احمد
به پاكي سيّد فرزند آدم
به نيكي رهنماي خلق عالم
خدا از آفرينش آفريدش
ز پاكان و گزينان برگزيدش
نبوّت را بدو داده دو برهان
يكي فرقان و ديگر تيغ برّان
سخنگويان ازو خيره بماندند
هنرجويان بدين جان بر فشاندند
...چو بشنيدند فرقان از پيمبر
بديدندش به جنگ بدر و خيبر؛
بدانستند كان هر دو خدايياست
پذيرفتنش جان را روشنايياست...
به نور دين زدوده گشت ظلمت
وز ابر حق فروباريد رحمت
بشد كيشِ بت، آمد دين يزدان
زمين كفر بستد تيغ ايمان
سپاس و شكر ايزد چون گزاريم؟
مگر جان را به شكر او سپاريم
بدين دين همايون كاو به ما داد
بدين رهبر كه بهر ما فرستاد
رسول آمد رسالتها رسانيد
جهاني را ز خشم او رهانيد
چه بخشاينده و مشفق خدايياست
چه نيكوكار و چه رحمتنمايیاست
كه بر بيچارگي ما ببخشود
رسولي داد و راه نيك پيمود...
اگر شمشير بارد بر سرِ ما
جز اين ديني نباشد در خور ما
نگه داريم دين تا روح داريم
به يزدان روح و دين با هم سپاريم
خدايا آنچه بر ما بود كرديم
تن و جان را به فرمانت سپرديم
ز پيغمبر پذيرفتيم دينت
بيفزوديم شكر و آفرينت
... مزن كردار ما را بر سر ما
مكن پاداش ما را درخور ما
كه ما بيچارگان تو خداييم
هميدون ز امّتان مصطفاييم
اگرچه با گناه بيشماريم
به فضل و رحمتت اميدواريم
تو را احسان و رحمت بيكران است
شفيع ما هميدون مهربان است
چو پيش رحمتت آيد محمّد
اميد ما ز فضلت كي شود رد؟
(ویس و رامین، صص ۷تا ۱۰)
#شعر_دینی
#سیمای_پیامبر
#ویس_و_رامین
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«سیمای پیامبر در شعر سدهی چهارم/ عصر سامانی»
حضرت محمد(ص) یکی از سه پیمبری است که در اشعار دوران صفاری به نام او اشاره شده است. محمدبن مخلد سگزی در شعری که به مدح یعقوب در سال 251 سروده (۱۲۰۰ سال قبل)، او را معجزهي پیامبر مکی معرفی کرده است:
معجز پیغمبر مکّی تویی
به کنش و به منش و به گوِشت(گفتار/گویش)
(شاعران بیدیوان، ص ۱۴)
در شعر سامانی پیامبر در حدود 14 درصد از مجموع اشارت دینی موجود در دیوانها و اشعار موجود، حضور دارد و پس از علی(ع) دومین شخصیت این دوره است. تنها عصری که در آن نام رسول(ص)، پس از علی(ع) قرارگرفته (غیر از شعر پس از سدهی دهم)، دوران سامانی است؛ نكتهاي که میتواند برآمده از نگرش مذهبی نزديك به شيعي حاکم بر شعر آن دوره باشد.
از شاعران ساماني، رودکی در مدحش به سیرت نبی اشاره کرده است. او همچنین تلمیحي پنهان، از روایت نامهنوشتن رسول به کسری بهره برده است. شهید بلخی هم سخن رودکی را «تلو نُبی» خوانده و ابوطیب مصعبی وزیر نصربن احمد سامانی در شعر شکواییاش دربارهی جهان، براین که پیمبر «آن مرد تازی» تنها 63 سال عمر کرده حسرت خورده است:
صد و اندساله یکی مرد غرچه(نامرد/ نادان)
چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی؟ (شاعران بیدیوان، ص ۵۶)
بوشکور نخستین شاعری است که به مفهوم شفاعت رسول اشاره کرده، مفهومی که به صورتی آشکارا در یکی از ابیات دقیقی نیز دیده میشود.
در نیمهي دوم سدهي چهارم، اولین جایگاهی که در مقدمهی منظومهها درود فرستادن و نعتی کوتاه را دربارهي رسول میتوان دید، مقدمهی دانشنامهی حکیم میسری(سروده:367-370) است. از شاعران این دوره کسایی بیشترین اشاره را به رسول دارد؛ او بیش از همه در بیان حقانیت علی (ع) بین آن حضرت و رسول پیوند برقرار کرده و در قصیدهای که 370 سال پس از وقت پیمبر سروده، در تایید علی (ع) به نام و فضایل پیمبر چون علم و دانش او و مقام فخر انبیاییاش تلميح کرده است:
آن نبی وز انبیا کس نی به علم او نظیر
وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل او قرین
آن چراغ عالم آمد وز همه عالم بدیع
وین امام امت آمد وز همه امت گزین... (دیوان کسایی، ص ۹۳)
کسایی به فضل و برتری پیمبر بر دیگر انبیا و علی(ع) معتقد است و آن حضرت را نقطهي مرکز دایره علم دو جهان معرفی میکند. او همچنین برای آل پیامبر(ص) از عناوینی چون: عترت محمد، آل ياسين و آل عبا بهره میگیرد و در مرثیهی امام حسين(ع) هم به پیوند آن حضرت با مصطفی (ص) اشاره کرده است.
در شعر عصر سامانی عناوینی چون: پیغمبر، پیمبر، پیغمبر مکی، مرد تازی، رسول، نبی و پیغامبر در معرفي رسول(ص) کاربرد دارد. نام مصطفی هم بیش از دیگر نامهای رسول(ص) درکنار محمد حضور دارد. از دیگر شاعران پایان سدهي چهارم و اوایل سدهی پنجم نیز در اشعاری مدحی از غواص و بندار رازی به نام رسول(ص) اشاره شده و ابوالیث طبری حدیثی از پیمبر نقل کرده است.
در شاهنامهي فردوسی هم، جدا از ابیات نعتی در آغاز کتاب، اشارات به پیغمبر هاشمي را بهویژه در داستان انوشیروان و همچنین یزدگرد میتوان دید؛ البته برخی از ابیات نعتی شاهنامه جزو ابیات الحاقی محسوب میشود. در خلال داستان اسکندر و اردشیر هم به شیوهای که در منظومهها رایج است، فردوسی در ابیات پایانی بر محمد(ص) درود فرستاده است.
منجیک ترمذی نیز در وصف اسب از ترکیب «براق گام» استفاده کرده كه نخستین نشانههای معراج رسول در شعر این دوره است.
#شعر_دینی
#سیمای_پیامبر
#شعر_سامانی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"حقّ صادق"
قدیمترین اشارهی موجود در شعر فارسی، دربارهی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زینالعابدین
این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومتهای زمان شاعر است.
هرچند اشارات موجود دربارهی امام صادق(ع) در شعر فارسی سدههای نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومتها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده میشود. چنانکه ناصرخسرو سروده است:
علیمان اساس است و جعفر امام
نه چون تو ز دشت علیجعفریم
از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن*
همو در قصیدهای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروتطلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است:
گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی
زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری
سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است.
علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانههایی از آن حضرت را میتوان دید. همچنین در اشعار سدههای ششم و هفتم (بهویژه سرودههای عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است.
*برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانستهاند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است.
#سنایی
#کسایی
#شعر_دینی
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی"
احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتابهای متعددی در حوزهی برگزیدهی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکرهای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشدهاش، نگاه علاقهمندان به شعر دینی را به این گزینهها جلب کرده است.
مجموعهی مدایح محمدی، گزیدهای از اشعار ۳۶ شاعر پارسیزبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سدهی چهارم تا دوران معاصر را در بر میگیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتادهاست؛ چنانکه فقط در سدههای نخستین، میتوان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود.
#احمد_احمدی_بیرجندی
#مدایح_محمدی
https://eitaa.com/mmparvizan