دلم اندازه ی یک شهر برایت تنگ است
آنقدر تنگ که با ذهن خودم در جنگ است
آنقدر تنگ که از من قدمی دور شدی...
یک قدم فاصله اندازه ی صد فرسنگ است
به خیالم که به این عشق تعصب داری
بی خیالیت برای منِ عاشق ننگ است
مشکل انگار رقیب من و دلتنگی نیست
چشمهای تو پر از وسوسه ی نیرنگ است
دلم از این همه نا مردی تقدیر شکست
هرچه سنگ است فقط لایق پای لنگ است
حرفهایم اثری در تو ندارد انگار
دل من عاشق و انگار دلت از سنگ است
هدایت شده از عکــــسنوشتـــــه
🛑تاپ ترین موزیک های فارسی و ترکی
موزیک های شاد عروسی🎵🎵
موزیک های احساسی عاشقانه🎶🎶
https://eitaa.com/joinchat/669254535Cdb3e5ac48a
دلم اندازه ی یک شهر برایت تنگ است
آنقدر تنگ که با ذهن خودم در جنگ است
آنقدر تنگ که از من قدمی دور شدی...
یک قدم فاصله اندازه ی صد فرسنگ است
به خیالم که به این عشق تعصب داری
بی خیالیت برای منِ عاشق ننگ است
مشکل انگار رقیب من و دلتنگی نیست
چشمهای تو پر از وسوسه ی نیرنگ است
دلم از این همه نا مردی تقدیر شکست
هرچه سنگ است فقط لایق پای لنگ است
حرفهایم اثری در تو ندارد انگار
دل من عاشق و انگار دلت از سنگ است
حاجی خوب گوش کن
بهشت برای تو و دوزخ برای من
من در دوزخ شاد خواهم بود
در دوزخی که بچه یتیمی با حسرت «لقمه نانی» خوابید
در دوزخی که زنی تنش را برای «لقمه نانی» به حراج گذاشت
در دوزخی که مردی نتوانست «لقمه نانی» تهیه کند از شرم شکم گرسنه زن و فرزندش رگش را زد
آری این دوزخ همدرد دردهای من است
بهشت برای تو که زن های خوش اندام دیگران را صیغه میکنی
بهشت برای تو که بنده ی خدای محتاج به نان را دیدی و خرج زیارت خدا کردی
بهشت برای تو که نماز میخوانی و دست های دراز شده دخترک یتیم فال فروش را پس میزنی
بهشت برای تو با جوی شیر و جیغ های پرحشر حوریان
و دوزخ برای من که درد را فریاد زدم
من نفرین بشریت هستم
من نعره بشریت هستم
من ناله درویشانم
من اشک یتیمانم
من خشم شریرانم
من آبروی مسکینانم
من پاره کننده ی سکوت ستم دیدگانم
هدایت شده از عکــــسنوشتـــــه
.
جملات کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی
بیا زبانت رو اینجا تقویت کن😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3450274073C8222b2bc77
#داستان_کوتاه
روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که خیلی دوست دارند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچههای فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی یکی از دانشآموزان نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد. او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟
بچههای کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند. یکی از بچهها گفت: «من فکر میکنم این دست خداست که به ما غذا میرساند.»
یکی دیگر گفت: «شاید این دست کشاورزی است که گندم میکارد و بوقلمونها را پرورش میدهد.»
هر کس نظری میداد تا این که معلم بالای سر پسر رفت و از او پرسید: «این دست چه کسی است؟»
پسر در حالی که خجالت میکشید، آهسته جواب داد: «خانم معلم، این دست شماست.»معلم به یاد آورد از وقتی که این دانشآموز پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانههای مختلف نزد او میآمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد.
لقمان حکیم چقدر قشنگ گفت:
هیچ دارویی بهتر از “محبت” نیست!
کسی از او پرسید:
و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت:
“مقدار دارو را افزایش بده! ”
جواب سلام را باسلام بده،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب پشت کار را با تشویق،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دل مرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
هیچ وقت هیچ چیز و هیچکس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی،
یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز خواهد گشت.
.
هيچكس مجبور نيست
انسان بزرگی باشد؛
تنها، انسان بودن كافی است!
#آلبر_كامو