9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکوهوجلالآمریکا
مانعازغرقشدندنخواهدشد😎
+کلامامام🎤
#رهبرانہ
💙⊰𑁍⊱💙⊰𑁍
💙⊰𑁍⊱💙⊰𑁍
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
🌹#پیاده_روی_اربعین
.
•
🌷بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
🌷دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
🌷دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند
🌷که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد
.
•
🏴 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبدِالله الْحُسَيْنﷺ•••🕯🥀
🍃🕊🍃
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
4_5976797869737251405.mp3
32.35M
گوش کنید حتما
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
🔻پادشاه بیدار
حکایت کرده اند که روزی مردی به خدمت پادشاه آمد و شکایت کرد که من مردی تاجرم و دزدان دارایی مرا برده اند.
پادشاه پرسید: وقتی دزدان اموال تو را می بردند چه کار می کردی؟ مرد جواب داد خفته بودم.
پادشاه گفت: چرا خفتی؟ مرد جواب داد: می پنداشتم که تو بیدار هستی.
پادشاه از شنیدن این سخن آب در چشم بگردانید و دستور داد مال آن شخص را از خزانه دادند و اموال را از دزدان باز گرفتند.
#حکایت
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
🔻 حکایت ضرب المثل صد رحمت به دزد سرگردنه
🥷🥷🥷🥷🥷🥷
در روزگار قدیم، یک روز دو نفر که از کاروان جا مانده بودند، تصمیم گرفتند منتظر کاروان بعدی نشوند و خودشان به سفری که بایستی می رفتند، بروند. آن دو ترسی از دزدان سر گردنه، یعنی همان دزدهایی که در پیچ و خم راه ها اموال مسافران را می دزدیدند، نداشتند.
زیرا چیزی همراه خود نداشتند که به درد دزدها بخورد نه پول داشتند، نه جنس، نه اسب و الاغ. پیاده راه افتادند و رفتند و رفتند تا به اولین پیچ یک گردنه ی پر پیچ و خم رسیدند. پیچ اول گردنه را پشت سر گذاشتند اما سر پیچ دوم دزدها از کمین گاه بیرون آمدند و راه را بر مسافران بی چیز و بینوا بستند.
یکی از آن ها رو کرد به رئیس دزدها و گفت: «می بینید که ما چیزی نداریم. رهایمان کنید تا پای پیاده برویم و به شهر خودمان برسیم.»
دزدها نگاهی به سراپای آن ها انداختند. وقتی دیدند واقعاً چیزی ندارند، گفتند: «ای بخشکی شانس!» و آن ها را رها کردند.
کم مانده بود که دو مرد مسافر به خوبی و خوشی به راهشان ادامه دهند که یکی از دزدها گفت: «مال و مرکب ندارند، لباس که دارند!»
لباس یکی از مسافران نو بود و لباس یکی از آن ها کهنه. هر چه آن دو به دزدها التماس کردند که لباسشان را نگیرند، نشد. دزدها هر دو مسافر را لخت کردند، لباسشان را از تنشان بیرون آوردند و گفتند: «حالا به هر کجا می خواهید، بروید.»
مسافری که لباسش کهنه بود، رو کرد به دزدها و گفت: « این انصاف نیست که هم لباس نو و باارزش دوستم را از تنش در آورید، هم لباس کهنه و بی ارزش مرا.»
رئیس دزدها که دید با دو مسافر نادان رو به رو شده، به شوخی گفت: «عیبی ندارد. برای اینکه از هر دو نفر شما به طور مساوی دزدیده باشیم، وقتی به شهرتان رسیدید، آن که لباسش تازه بوده، پول یک نصف لباس نو را از آن که لباسش کهنه و بی ارزش بوده، بگیرد.»
مسافران لخت و بی لباس راه افتادند. در راه، آن که لباس نو و باارزش خود را از دست داده بود، رو کرد به دوستش که لباس کهنه بر تن داشت و گفت: «وقتی به شهرمان رسیدیم، تو باید نصف پول یک دست لباس را به من بدهی. فهمیدی که رئیس دزدها چی گفت.»
آن که لباس کهنه اش را از دست داده بود، گفت: «من آن حرف را زدم تا شاید دزدها دلشان بسوزد و لباسمان را پس بدهند.»
دوستش گفت: «نه این طور نمی شود چیزی که تو از دست داده ای ارزشی نداشته و چیزی که از من دزدیده شده با ارزش بوده. لباس من صد تومان می ارزیده و لباس تو هیچی. تو باید حتماً پنجاه تومان به من بدهی تا هر دو به اندازه ی مساوی ضرر کرده باشیم.»
دوستش حرف او را قبول نکرد. بگومگوی آن ها ادامه پیدا کرد و بالا گرفت تا هر دو بی لباس به شهرشان رسیدند و یک راست رفتند پیش قاضی و آنچه را بر سرشان آمده بود تعریف کردند.
قاضی، نفری پنجاه تومان از آن ها گرفت و گفت: «من وقت ندارم، بروید پیش معاونم.»
آن دو نفر رفتند پیش معاون قاضی معاون قاضی نشست و با حوصله به حرف های آن دو نفر گوش داد. بعد، دستی به موهای سفیدش کشید و گفت: «اول باید نفری صد تومان به من بدهید تا بعد از آن بگویم حق با کدامتان است.»
مسافران بیچاره، سر و صدایشان بلند شد که: « آخر این چه نوع عدل و دادی است که بدون پول دادن کاری پیش نمی رود؟»
بعد هم گفتند: «بابا! ما اصلاً قضاوت و رای قاضی را نخواستیم. خودمان یک جور با هم کنار می آییم.»
و غرغرکنان سرشان را انداختند پایین که از پیش معاون قاضی بروند. اما معاون قاضی، مامورهایش را صدا کرد و گفت: «این ها وقت مرا گرفته اند و همین طور می خواهند بروند. تا هر کدام صد تومانی را که گفته ام نداده اند، نباید بروند ببریدشان زندان.»
مسافرها گفتند: «صد رحمت به دزدهای سر گردنه ، اینجا که از پیچ و خم های گردنه خطرناک تر است.» و دست بسته به زندان رفتند.
#ضرب_المثل
#دزد
#مسافر
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر کوه بلند من باشم ته....🌿💚
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است..
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است..
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است..
عرق شرم زمین است که سرباز کم است..
#یا_صاحب_الزمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه موجودات برای هم نوعشان ارزش قاعلند 😔
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #تصویری | #استوری
▪️تا ابد زیر همین علم عاشقانه میخوانم...💔
🎙 #محمدرضا_نوشه_ور
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
رفیق.mp3
4.44M
🔊 #اربعین | #استودیویی
▪️رفیق یه روز میاد
🎙 #امیر_کرمانشاهی
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
سیدطالح باکویی - ساسلرم کربلا.mp3
9.03M
🔊 #ترکی | #استودیویی | #اربعین
▪️ساسلرم کربلا
🎙 #طالح_باکویی
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹 سـ🌸ـلام🌼
🗓 امروزدوشنبه
☀️ ۱۳ شهریور ١۴٠۲ ه. ش
🌙۱۸ صفر ١۴۴۵ ه.ق
🌲 ۴ سپتامبر ٢٠٢۳ ميلادى
🌸 به جهان خرّم از آنم...
✨که جهان خرم از اوست
🌸عاشقم بر همه عالم
✨که همه عالم از اوست
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🌼در دنیای امروز :
فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند.
و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند.
و چه بی انصافند آنانکه
یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش.
و ""دیگری را می سوزانند به جرم نداشته هایش..🌹
🍹زندگی قطره قطره
🌸ذوب میشود
🍹آنچه باقی میماند
🌸دوستی هاست
🍹آنچه دل را میشكند
🌸جدایی هاست
🍹و آنچه مرحمی بردل
🌸میگذارد
🍹خاطره هاست
🌸دوشنبه تابستانی تون پرازخیروبرکت، انشاءالله 🍹
🌿🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌿🌸
کانال 👇
♻️سیمتی ها ♻️
https://eitaa.com/simtiha