eitaa logo
سیره شهدا
64 دنبال‌کننده
681 عکس
422 ویدیو
16 فایل
اینجا معراج شهداست 🕊️🕊️🕊️🕊️ 💌به دعوت شهدا به اینجا آمده اید ...💌 🇮🇷✨فعالیت این کانال زیر نظر سپاه پاسداران می‌باشد✨⁦⁩⁦🇮🇷⁩
مشاهده در ایتا
دانلود
📿 🔺اعمال عید سعید غدیر 🔷🔸💠🔸🔷 عید غدیر خم مبارکباد💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅زمان زیادی به آغاز عملیات کربلاء۴نمانده ست. حاج حسین بصیردستور را صادر کرد وگفت: " تو این عملیات، یا پدر بایستی شرکت کنه یا پسر. هردو نمیشه ..." 🎅 پدر ، پدر ۳ شهید... 👨⚕پسرهم،برادر۳شهید. 🔹سخن ازقرعه کشی به میان آمد؛ تا مشخص شود پدر باید برود یا پسر. اما، پدر وپسر،مانع این قرعه کشی شدندوفرمانده را راضی کردند. 🏹عملیات کربلای۴آغازشد. با رمز عملیات، محمد رسول الله.صلی الله علیه نبرد درساحل ام الرصاص... 🌷پدربه شهادت میرسد. 🔹به پسر که اطلاع می دهند، بربالین پدرمیرود و بر پیکر مطهرش بوسه می زند. بدن پدرش راعطرآگین کرده و بااوخداحافظی میکند... و دقایقی بعد.... پسر نیز به شهادت میرسد... 🔴 سال های بعد ؛ پدر و پسر در یک روز، در گلزار شهدای مسجد امام سجاد (علیه السلام)شهرستان فریدونکنار؛ به جمع خانواده پیوستند. 🌷پدر؛ شهیدنوروز علی و وفرزندش رحیم یزدانخواه. درکنارشهیدقربانعلی وشهیدانقلاب اسلامی طوبی وخدیجه یزدانخواه ✅ و درسال۱۳۹۷؛ همسر ومادرشهیدان نیز به آنان پیوست و در کنارشان آرام گرفت. ✅روحشان شادویادشان گرامیباد راوی: آقازاده
19.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کس به رسم عاشقی،‌دل باخت‌برمعشوق‌خود ما خارج از رسم جهان در عاشقی جان باختیم!! . . 🕊 ❤️ 🌷 ✨به امید ظهور هرچه زودتر صاحب الزمان (عج)
به نام خدا کرامت شهید همت را بخوانید. اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگه‌های امتحانات میان‌ترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم  و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.  ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمه‌های شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم. چهره‌ی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را می‌دانستم. به امید دوباره‌ی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوباره‌ی چشمهایش! خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانه‌ای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم:  به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ هر کس اظهار نظری می‌کرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟  گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته  باید آنجا بروی!  دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم. همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده  گفت: بله کاری دارید؟! با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه  شروع به گریه کرد. شانه‌های نحیف و استخوانی‌اش می‌لرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشته‌اش می‌لغزید. حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم. در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه.  الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید. او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانه‌های او می‌لرزید و قلب مرا هم می‌لرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم می‌کرد اما دید باطنی‌ام را زیاد.  تا دیشب معنای آیه قرآن را که می‌فرماید: شهیدان زنده‌ هستند و عند ربّهم یرزقون‌اند را نمی‌فهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زنده‌اند. برداشتی از منبع:خاطره ۴۰ کتاب شهیدان زنده‌اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم ؛ اما شهیدی بود که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا ...! شهید از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک _زیر پیراهن_ راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و.. با سن کم سخت ترین کار جبهه یعنی *بیسیم چی* بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از شهادت رساندن وي ، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم سینه و شکمش رو شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ...! یادمان باشد روي سفره چه کسانی نشسته ایم و این نظام اسلامی امانت شهدای مظلوم است!!! 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✾••♥️🍃 -. -.💚🥀🕊 این‌جا‌که‌منم‌قیمت‌دل‌هر‌دو‌جهان‌است آن‌جا‌که‌تویی‌در‌چہ‌حساب‌است‌دل‌ما؟💔🖐🏻 -. 🥀🕊
17.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 ( مهمان بابا ) ♦️ پسر : راستی بابا خبر داری؟ فرداشب دارم میرم خواستگاری... ♦️ پدر: همه رو میدونم،اصلا نگران نباش... ♦️ پسر: اما تو که رفتی پیش خدا !!...نیستی تو این دنیا... ♦️ پدر: به جان بابا فرداشب یه کاری میکنم مراسم خواستگاریت تا آخر عمر زبانزد طایفه عروس باشه... صداپیشگان: علی حاجی پور/ مجید ساجدی/مریم میرزایی/کامران شریفی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی