مصیبت از زمانی شروع میشود که این لباس را میپوشیم!
حجت الاسلام زائری میگفتند:
رفته بودیم برای دیدن علامه حسن زاده آملی. چند نفر طلبه جوان بودیم و یک نفر استادِ عمامه به سر.
عرض کردیم:
موعظه و نصیحتی بفرمایید. نگاهی به ما چند نفر کردند و به روحانی همراهمان فرمودند:
اینها که هنوز آخوند نشدهاند، نصیحت نمیخواهند. مصیبتها از وقتی شروع میشود که آدم این لباس را میپوشد!
بعد چند حکایت از عمامه به سرهایی که شیطان بازیشان داده بود تا دین مردم را غارت کنند، برای ما گفتند.
دلشان پر بود و چیزهایی گفتند که آن روزهای نوجوانی، برای ما خیلی عجیب و تکان دهنده بود.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال میراث علمی سلف.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اهمیت مسأله فلسطین نزد آیت الله العظمی بروجردی!
مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی- اعلی الله مقامه- همانند استاد اعظم خودشان نسبت به مسأله فلسطین بسیار حساس بودند.
ایشان تعریف می کردند زمانی که مشهور شده بود ایران، اسرائیل را به رسمیت شناخته است، سران بعضی كشورهای اسلامی، ازجمله شخص عبدالناصر (جمال) و شیخ الازهر، رسماً شاه را محكوم کرده؛ تلگرافاتی به محضر آیت الله العظمی آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه ارسال نموده و خواستار تقبیح و تنبیه شاه شده بودند.
مرحوم آقا فرمودند که آیت الله العظمی بروجردی ایشان را در جریان تلگرافات قرارداده و همه آن پیام ها را دیده بودند.
به هر حال آقای بروجردی که از آن اقدام، بسیار آزرده خاطر و متأسف شده بودند، فوراً دستور دادند دولت، از مسلمانان بهواسطه اشتباه بزرگی كه كرده عذرخواهی کند و به رسمیت شناختن اسرائیل را پس بگیرد.
آنها هم سریع عذرخواهی کردند و این واقعه به نفع فلسطین خاتمه یافت.
آقا به حقیر فرمودند مرحوم استاد بزرگوارشان- که همواره فكرشان به مسأله فلسطین مشغول بود- با جوابهایی كه بهطور شفاف به رییسجمهوری مصر و دیگران دادند، عمل شاه را شدیداً محكوم و خودشان و شیعه را در كنار سایر مسلمانان با صهیونیستها، درگیر و در جهاد شمردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
محضر آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر آیت الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی- بهکوشش محسن اکبری شاهرودی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اهمیت مباحثه علمی در شب های قدر!
1⃣ حضرت آیت الله العظمی سید محمد صادق روحانی قدس سره الشریف از معدود مراجعی بودند که در ماه مبارک رمضان نیز درس فقه و اصول خود را تعطیل نمیکردند. این رویه در تمامی سالها، حتی در تابستانهای فوق العاده گرم قم، ادامه داشت .
2⃣ رسم مرجع مجاهد بر این بود که برای ماه مبارک رمضان مبحثی خاص را معین کرده و شبها به تدریس آن میپرداختند. جلسه درس هر شب ساعت ۱۱ آغاز و بعد از پایان درس نیز ایشان با حضور در حسینیه امام صادق (علیه السلام) به اشکالات طلاب پاسخ گفته و با اقشار مختلف مردم دیدار و به مسائل آنها رسیدگی مینمودند. این برنامه در بسیاری از اوقات تا ساعت یک شب به طول میانجامید.
3⃣ نکته جالب توجه این که حضرت آیت الله العظمی روحانی قدس سره حتی در شبهای قدر نیز درس خود را تعطیل نکرده و برگزاری مراسم سخنرانی و عزاداری و انجام اعمال مخصوص این شبها را به بعد از اتمام جلسه درس موکول مینمودند.
4⃣ آیت الله العظمی روحانی در رابطه با اینکه چرا جلسات علمی را تعطیل نمیکردند، چنین میفرمودند:
جماعتی از علما فرمودهاند که مذاکره علم از افضل اعمال است، بنده نیز درس و مباحثه علمی را بهترین اعمال میدانم.
ایشان نقل میکردند که در شب قدر عدهای از افراد خدمت حضرت آیت الله سید «ابوالحسن اصفهانی» رفتند جهت مراسم شب قدر. دیدند ایشان دو رکعت نماز و مقداری دعا خواندند و مشغول به مطالعه و مذاکره علمی شدند و هنگامی که از دلیل این کار سوال شد، گفتند این کاری که میکنم هم عبادت است و هم میتوان گفت از بهترین عبادات است.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال آیت الله العظمی سید محمدصادق روحانی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
قصه حضرت یوسف را هم برای حفظ عفت پسران، در کتاب درسی بیاورید!
جمله مواردی که چندینبار از نظرات مقام معظم رهبری استفاده کردم، تدوین چهار جلد کتاب «درسهایی از قرآن» بود که بعد از آنکه بنده این درس را در برنامه درس مدارس گنجاندم، آیاتی را انتخاب کرده بودم تا درباره آنها توضیح بدهم. هم در انتخاب آیات و هم در تنظیم مطالب، از نظرات ایشان استفاده کردیم.
در این چهار جلد کتاب چندین درس هست که مشخصاً بنا به توصیه ایشان در این کتابها گنجانده شده و به برخی از آنها اشاره میکنم. البته این دروس به صورتی که در دهه ۷۰ در درسهای مدارس بود، حالا دیگر در برنامه نیست و من آن چهار کتاب را یکجا به صورت کتابی به نام «درسهایی از قرآن» منتشر کردهام.
یکی از درسهایی که ایشان توصیه کردند در این مجموعه قرار دهیم، قصه طالوت و جالوت بود. ایشان فرمودند: در این قصه معیاری برای رهبری در جامعه دینی مطرح شده است. وقتی اشراف بنیاسرائیل از پیغمبرشان میخواستند برای آنها یک رهبر سیاسی تعیین کند و پیغمبرشان فردی را از جانب خدا تعیین کرد، بنیاسرائیل گفتند که پول ندارد، شهرت ندارد: «انالله قد بعث لکم طالوت ملکا...» (بقره - ۲۴). ایشان فرمودند:
این آیات را در کتابهای درسی بگذارید.
همچنین فرمودند:
برای سال آخر دبیرستان قصه یوسف را بگذارید. گفتم: «قصه مریم را گذاشتهایم.» ایشان فرمودند: «آن قصه برای حفظ عفت دخترهاست، قصه یوسف را برای حفظ عفت پسرها بگذارید.» گفتم: «این بچهها قصه یوسف نخوانده، خودشان مشکل دارند. شما میفرمایید قصه یوسف را هم بگذاریم؟» و این شعر را برایشان خواندم که: «به سرما خورده، لرزیدن میاموز». ایشان خندیدند و فرمودند:
«چه این قصه را بگذارید، چه نگذارید، این سن و سال این مشکلات را دارد. بگذارید این قصه قرآنی به عنوان نمونه بارز تقوا و عفت مردان مطرح شود.» و من دیدم که این توجه دقیقی است و این درس را در کتابهای درسی آوردم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجله پاسدار اسلام، گفتگو با دکتر حداد عادل، به نقل از: پاتوق کتاب فردا.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
بگذارید جدایی از ناحیه ما نباشد!
مرحوم دکتر شهیدی، آقای دکتر مهدی محقق، آقای دکتر ابوالقاسم گرجی- که این سه تن از نظر سنی بالاتر از بقیه بودند- آقای شیرازیان- که از زمان طلبگی در قم با مقام معظم رهبری آشنا بودند- آقای مهندس میرسلیم، آقای دکتر پورجوادی، آقای دکتر سروش، بنده و دکتر سروش تا همین چند سال پیش در این هیئت امنا بنیاد دائره المعارف بودند. حتی بعضیها با توجه به مواضع دکتر سروش به مقام معظم رهبری گفتند:
آیا ایشان در این هیئت باشد یا خیر؟ ایشان فرمودند:
این جدایی از ناحیه ما شروع نشود، بهتر است!
یعنی تا این حد مدارا میکردند که نیروها دفع نشوند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجله پاسدار اسلام، گفتگو با دکتر حداد عادل، به نقل از پاتوق کتاب فردا.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
عیبش این است که فقط برای من گفتهاید!
قبلاَ برای بعضی از بستگان خودم شعر گفته بودم و از خودم میپرسیدم چرا برای ایشان که اینقدر دوستشان دارم، شعر نگویم؟ به هیچ وجه هم نیت تبلیغات و سر و صدا کردن و این چیزها را نداشتم. کسی از امثال بنده که دانشگاهی هستیم و دستی به قلم داریم و سر و کارمان با تیپ جوان و دانشجوست، انتظار ندارد برای مقامات سیاسی شعر ستایش آمیز بگوییم. اگر نگوییم کسی تعجب نمیکند، ولی اگر بگوییم تعجب میکنند.
من میدانستم که ممکن است روشنفکران این کار را حمل بر مداهنه و تملق کنند ولی اعتقاد قلبی و باورم را در شعر گفتم. شعری گفتم که حکایت از عشق و علاقه من میکرد. وظیفه خود میدانستم که ایشان را تأیید کنم. هرکسی به وجهی باید انجام وظیفه کند، من هم این به ذهنم رسید. غزلی گفتم و در دیداری که برای کاری با ایشان داشتم، در پایان جلسه گفتم: «آقا! من یک غزل برای شخص شما گفتهام. قبل از اینکه آن را برای شما بخوانم، شرطی دارم. میدانم که خوشتان نمیآید که از شما تعریف کنند و خصوصاَ برایتان شعر بگویند، ولی میخواهم خواهش کنم حساب جنبههای اخلاقی و روحی و معنوی خودتان را از حساب معیارهای ادبی و شعری جدا کنید. اگر شعرم خوب بود،خدا وکیلی به خاطر روحیه معنوی و رعایت جنبههای اخلاقی که در شما هست، توی سر شعر نزنید! حتی یادم هست که دقیقاَ تعبیر «خدا وکیلی» را به کار بردم. ایشان قدری تعجب کردند که من برایشان شعر گفته بودم و خندیدند و گفتند: «باشد!» شعر را خواندم و ایشان گفتند: «نه، انصافاً شعر شعر خوبی است، ولی عیبش فقط این است که برای من گفتهاید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مجله پاسدار اسلام، گفتگو با دکتر حداد عادل، به نقل از: پاتوق کتاب فردا.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مظلومیت علامه طباطبائی!
استاد حسن رمضانی:
یکی از آقایان تفکیکی مشربِ مشهد، برای حقیر نقل کرد و گفت: من زمانی رانندۀ علاّمه طباطبایی بودم و ایشان را از مشهد به زُشک میبردم.
زُشک یکی از ییلاقات اطراف مشهد است و یکی از شاگردان علاّمه، یعنی حضرت آیتالله آقا عزالدین زنجانی در آنجا باغی را اجاره کرده بود و تابستان را در آنجا به سر میبرد و از آن رو که علاّمه به ایشان ارادت داشت، از آن آقای تفکیکی مشرب، که با آقا عزالدین رابطۀ نزدیکی داشت، خواسته بودند که ایشان را برای دیدن آقا عزالدین به زُشک ببرد.
آن آقا میگفت: من در میان راه به علاّمه عرض کردم آقا! آیا شما من را اهل نجات میدانید؟
علاّمه فرمودند: «شما که اهل ولایت هستید، اگر اهل نجات نباشید پس چه کسی اهل نجات است؟!» من متقابلاً به علاّمه گفتم: أمّا من، شما را برای گرایشهای فلسفی و عرفانی که دارید، اهل نجات نمیدانم!
من به آن آقا گفتم: علاّمه در برابر سخن شما چه واکنشی از خود نشان داد؟ گفت: فقط سکوت! فقط سکوت!
اینجا بود که من برای مظلومیّت حضرت علاّمه به شدّت متاثّر شده و اشک ریختم و تاثر بیشتر من، زمانی بود که بنا بر نقل و حکایت همین شخص، علاّمه به مدّت یک سال، در قم، در حرم مطهّر حضرت معصومه سلام الله علیها نایب الزیارة او بوده است!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حدیث سهر- بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی- ص ۲۳۷، نشر بوستان کتاب قم.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این ریش که جان ماست، متراش!
مرحوم آسید علی محمد وزیری- موسس کتابخانه وزیری یزد- کسی را دیدند که ریشش را تراشیده، او را بوسیده و این بیت شعر را برای او خوانده بودند:
این ریش که جان ماست متراش
بگذار که جان ما در آید
آن شخص دیگر ریشش را نتراشید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال سید حسین کشفی در ایتا، نقل خاطره از آقای محمد حسن معزالدینی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
با رفتار نسنجیدهاش او را در کار خود، مصر کرد!
آقای انتظاری- مدیر کتابخانه وزیری یزد- نقل میکرد:
یکی از دبیران بسیار با شخصیت یزدی- که در تهران معلم بود- با یکی از رفقای فرهنگیش به یزد و کتابخانه وزیری آمده و هر دو هم ریششان را تراشیده بودند. یکی از آقایان روحانی یزد- که نام نمی برم- هم آن روز در کتابخانه آمده بودند.
آن معلم یزدی به دوستش گفت: یکی از علمای یزد اینجا هست بیا به دیدنش برویم. وقتی به دیدار ایشان میروند، تا آن آقا اینها را دیده، یک تعبیر بسیار تند و تیزی درباره ریش تراشی کرده بودند!
آن معلم یزدی هم از خجالت سرخ شده و خیلی از این برخورد بدش آمده و با همان لهجه یزدی میگوید:
حاج آقا من امروز ریشم را تیغ زدم، با اجازتون الان میرم یتا دیگه(=یک بار دیگر) تیغ روش میکشم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال سید حسین کشفی در ایتا، نقل خاطره از آقای محمد حسن معزالدینی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
از وقتهای مُرده استفاده کردند و قرآن را روی کفن خود نوشتند!
آیتالله العظمی شبیری زنجانی میفرمودند:
مرحوم والدِ ما- آیت الله سید احمد زنجانی- بعد از اقامه نماز وقتی به منزل میآمدند، تا صبحانه و چای فراهم شود، حدود ۱۰ دقیقه طول میکشید و چون در این مدت کوتاه نمیتوانستند کار علمی جدّی انجام دهند، لذا تصمیم گرفتند که در این فاصله قرآن کریم را روی کفنی که برای خود آماده کرده بودند، بنویسند و توانستند در مدت يک سال، تمام قرآن را بر کفن خود بنویسند.
البته قرآنی که ایشان نوشته بودند، بدون نقطه بود. اخویمان- مرحوم سید ابراهيم- تازه متولد شده بود. گاهی هم به من میگفتند که بیا ببینیم چند تا «موسی» در قرآن هست؟ و با این روش دوبار قرآن نوشته شده را مقابله کردیم!
ایشان علاوه بر قرآن، دعای جوشن کبیر و برخی از اشعار مثل «وفدتُ على الكريم بغیر زاد...» را نیز روی کفن خود نوشتند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
جرعهای از دریا، ج ۱، ص۶۰۲، سید موسی شبیری زنجانی، موسسه کتاب شناسی شیعه.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
با این کارها دل امام زمان به درد خواهد آمد!
مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی سعی داشتند تا زندگی شخصیشان، کاملا با مردم عادی و جامعه یکی باشد، حتی وسیله ایاب و ذهاب ایشان در قم، ماشینی کاملا ساده- یک آردی مدل پایین- بود!
در سفرهای مشهد و گرگان نیز، مقیّد بودند که با ماشین، به مسافرت و تبلیغ بروند.
یک بار هم که آخرین سفرشان به مشهد بود، با قطار به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شدند. وقتی پیشنهاد مسافرت با هواپیما به آقا داده میشد، میفرمودند: آقای فولادی! وقتی مردم با این وسیلهها جابهجا میشوند، چرا ما باید با هواپیما یا ماشینهای آنچنانی این کار را بکنیم؟! دل امام زمان به درد خواهد آمد!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
آیت علم و عمل- یادنامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد علی علوی گرگانی- به کوشش سید حسین کشفی، نشر فقیه اهل بیت، گفتگو با علی فولادی- سرتیم حفاظت حضرت آقا-
https://eitaa.com/sirefarzanegan
موضوع پیش آمده را سربسته به من گفتند و ارشادم کردند!
این بنده حقیر واقعاً نور خدا و امام زمان(عج) را، در وجود مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی حس میکردم و اعتقادم این بود، که در محضر نایب امام زمان(عج) خدمت میکنم و جلوههایی از التفات آن حضرت، در شخص و دفتر ایشان وجود داشت.
شواهد زیادی از این موضوع برای بنده به وقوع پیوست که یکی از آنها را نقل میکنم:
یک بار در منزل با مادرم درباره موضوعی صحبت میکردم، زمانی که به محضر آقا رسیدم، ایشان کاملا سربسته، درباره بعضی از موضوعات از جمله همان مسئله، بنده را ارشاد نمودند!
اول فکر کردم که مادرم با ایشان تماس گرفته و مطلبی گفتهاند. مطلب را که از مادرم پرسیدم:
مادرم قسَم خوردند و گفتند:
من چیزی به ایشان نگفتهام!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
آیت علم و عمل- یادنامه مرحوم آیت الله العظمی سید محمد علی علوی گرگانی- به کوشش سید حسین کشفی، نشر فقیه اهل بیت، گفتگو با علی فولادی- سرتیم حفاظت حضرت آقا-
https://eitaa.com/sirefarzanegan