بصیرت مصباح کجا و بیدرایتی بعضی کجا؟!
به خاطر دارم که مرحوم علامه مصباح میفرمودند:
در اوایل دهه هفتاد، برخی از مراکز فرهنگی و علمی غرب پیشنهاد دادند که همایشی بزرگ در موضوع «حقوق اقلیتهای دینی» در شهر قم برگزار شود. میفرمودند حتی حاضر بودند هزینه ساخت یک مرکز بزرگ، و هزینه تأسیس دانشگاهی با موضوع ادیان را هم در اختیار بگذارند!
تا جایی که به خاطر دارم فرمودند افرادی از وزارت خارجه و بعضی از مسئولان فرهنگی نیز مدافع این کار بودند و آن را فرصتی بزرگ برای فعالیتهای بینالمللی در قم میدانستند!
میفرمودند به این همه دست و دل بازی شک کردم و قدری با تفصیل بیشتر، برنامهها و خواستههای آنها را دنبال کردم دیدم تنها خواسته جدی آنان از ما این است که «نماینده بهائیت» نیز به عنوان نماینده یکی از «اقلیتهای دینی» در آن کنفرانس حضور داشته باشد، حتی اگر سخنرانی هم نکند!
مصباح بصیرت و درایت، آن حکیم فرزانه میفرمودند: دشمنان ما اینگونه حسابشده و هدفمند دنبال تحقق اهداف پلید خود هستند، باید هوشیار بود.
🔻بصیرت مصباحی کجا و بیدرایتی و ... برخی دیگر از مدعیان کجا!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
روزنه، احمد حسین شریفی
https://eitaa.com/sirefarzanegan
باید شرایط زمانی و مکانی صدور روایت را دقت کرد!
استاد سیدمصطفی محقق داماد:
خدا همهی بزرگان گذشته را رحمت کند. یادم میآید همراه مرحوم والدمان- مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد- در یک مهمانی بودیم. دیدم که خربزه آوردند، پذیرایی میکردند. شیخی در مجلس بود، خربزه میخورد و به پشت دستش نگاه میکرد. دوباره یک قاچ دیگر میخورد و به پشت دستش، نگاه میکرد!
مرحوم والد ما به آن شیخ گفت که: من میفهمم برای چه این کار را میکنی! بعد {والد ما} خندید و گفت: تو چقدر سادهای آ شیخ! تو به آن روایتی عمل میکنی که یک روزی پیغمبر داشتند خربزه میخوردند، یکی دو تا قاچ خوردند دیگر نخوردند. سپس پیغمبر به شوخی گفتند هرکسی خربزه میخورد به پشت دستش نگاه کند. تو خیال میکنی این کار مستحب است؟! پیغمبر میخواهد این را بگوید که آدم زیاد بخورد چاق میشود. تو حالا یک قاچ میخوری هی نگاه میکنی پشت دستت، این چه جور روایت فهمیدن است؟!
🔹 باید روی خبر استنباط کرد که این برای چه صادرشده و کجا صادرشده؟ چگونه صادر شده؟ چرا گفتهشده؟ در مقدمه چه بوده؟ مؤخرهاش چه بوده است؟ این را «استنباط» میگویند. شرایط زمانی و مکانی را ببیند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال نردبان فقاهت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من مرد این کار نیستم!
استاد حسن رمضانی:
استاد علامه حسن زاده آملی نقل میفرمودند:
استاد ایشان، مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی زمانی که میخواستند از نجف به ایران بیایند، استاد ایشان که گمان میکنم مرحوم کمپانی باشند، برای ایشان اجازه اجتهاد نوشتند و تصدیق کردند که ایشان مجتهدند و تقلید برای ایشان جایز نیست. ایشان حیا کرده و خجالت کشیدند که دست ایشان را پس بزنند و علیرغم میل باطنیشان آن را گرفتند. پس از آنکه به خانه آمدند، در حالی که اجازه نامه را در دست داشتند، خطاب به خود گفتند: اینکه این اجازه نامه را نوشتهاند، از سه حال خارج نیست؛ اگر برای من نوشتهاند که من خودم را میشناسم و اگر مجتهد باشم نیازی به آن ندارم! اگر برای مردم نوشتهاند که بدانند که به چه کسی مراجعه کنند، پس چرا به من دادهاند؟! و اگر به من دادهاند که آن را به مردم نشان دهم و به آنها بگویم که آی مردم من اینم و به من مراجعه کنید و مردم مرا حلوا حلوا کنند، من مرد این کار نیستم و این عمل هیچ فائده معقولی ندارد. لذا اجازه نامه را پاره کرده و دور ریختند! فرد مخلص اینچنین است!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری شفقنا، ۱۴۰۲/۷/۱۹
https://eitaa.com/sirefarzanegan
الان فقه و اصول اهم است!
آیت الله العظمی شبیری زنجانی (دام ظله):
زمانی من خواستم نزد آقای خمینی فلسفه بخوانم. ایشان اول رفیق مرحوم آقای والد ما بود و خیلی هم از نظر رفاقت فوق العاده بودند و لطف ایشان به من هم محرز بود. من رفتم و از ایشان خواهش کردم. ایشان در جواب فرمودند: معمولا اشخاصی که استعداد دارند، به علوم مختلف دست اندازی میکنند ولی این کار صلاح نیست. شیخ بهایی اگر ذی فن واحد بود، بیش از این به علم خدمت میکرد. ما باید در میان علوم، اهم را انتخاب کنیم. بعد فرمودند:
«الان فقه و اصول اهم است»
و حاضر نشدند به من فلسفه درس بدهند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
جلسه علمی معظم له، شب جمعه (۱۴۰۲/۷/۱۳)، نقل خاطره از سید حسین کشفی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله العظمی جوادی آملی:
استاد ما مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره) میفرمودند:
در خواب دیدم دشمنی سخت به من حمله کرد و من هیچ چاره نداشتم. دیدم جانم در خطر است. دستش را گاز گرفتم که از دستش نجات پیدا کنم، از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خودم است. به من گفتند مواظب باش در این عالم هیچ کسی با تو کار ندارد، مگر خودت. أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتی بَينَ جَنبَيكَ...
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
دفتر آیت الله العظمی جوادی آملی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
کار برادرت را حمل بر صحت کن!
به ياد دارم هنگامى كه مقام معظم رهبرى
در چندين سال پيش در سفر مشهور خود به شهر قم، با همه شخصيتها و مراجع ديدار نمودند، حضرت آية الله العظمی وحيد خراسانى به خارج از قم رفته و فرزند خويش را به نيابت به ديدار معظم له فرستادند.
كه در اين راستا مطالبى از سوى برخى از فرهيختگان!! و روحانيون عنوان شد و قضاوت هاى نابجايى به زبان آوردند كه در محافل قم به گوش رسيد.
حجة الاسلام و المسلمين صالحى- كه دورانى استاندار قم هم بودند- براى من نقل نمودند بنده معمولا حامل هرگونه پيام و يا مطلبى از سوى حضرت آية الله به بيت رهبرى بودم و بالعكس،
در اين باره پس از مراجعت آية الله وحيد به قم و بازگشت رهبرى به تهران ، خدمت آية الله العظمی وحيد خراسانى رسيده و از سوى خود و برخى فضلاى حوزه از ايشان گله نمودم كه چرا دست به چنين اقدامى زده و با رهبرى شخصا ديدار نفرموديد؟
ايشان فرمودند:
آقاى صالحى! به فرمايش معصوم عليه السلام پس حمل بر صحًت شما كجا رفت؟
لحظهاى درنگ نمودم و منتظر ادامه فرمايش ايشان شدم.
سپس معظم له ادامه دادند:
شرايط پروستات بنده به گونهاى است كه نمىتوانم در چنين جلساتى كه حتما نياز به زمان دارد، شركت داشته باشم( البته قريب به اين مضامين بود و نفس جمله را منتقل ننمودم )
آقاى صالحى گفتند پاسخ ايشان موجب آرامش بنده و بسيارى كه قضاوتها و تعابيرى كرده بودند، شد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
دكتر هادى انصارى
چهارشنبه ١٩ مهر ١٤٠٢
https://eitaa.com/sirefarzanegan
در جمع باش، اما با جمع نباش!
روزی از عارف زاهد، مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی( پهلوانی) قدس سره که حق حیات معنوی بر این فقیر محض دارد، سؤال کردم:
شما چه صلاح میدانید، دعای عرفه را در خلوت بخوانم و یا در جمع؟!
فرمودند:
در جمع باش،اما با جمع نباش!
و در این پاسخ کوتاه و مختصر، اسرار و رازهایی وجود دارد که بر اَهلش پوشیده نیست.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
بالاترین نذر،ص ۱۱۰،جعفر صالحان، نشر تراث
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این کیفر کسی است که زبان خود را نگه نمیدارد!
یک روز بعد از نماز صبح همانگونه که در سجاده نشسته بودم و مشغول مناجات و ذکر پروردگار متعال بودم ،
مکاشفهای برای من اتفاق افتاد. در مکاشفه دیدم لبهای من را با نخ و سوزن میدوزند و بسیار هم درد و رنج دارد.
بعد به من گفتند این باطن عمل و سزای کسی است که زبانش را از حرفهای بیهوده نگه نمیدارد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
انسان در عرف عرفان، علامه حسن زاده آملی، نشر سروش.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من را نصیحت کن!
مرحوم استاد حاج شیخ عبدالحسین واعظ خراسانی خود را مجتهد مسلم میدانستند و درس بزرگانی از مراجع تقلید از جمله آیت الله العظمی خویی شرکت نموده و تقریرات آن را نیز ظاهرا نوشته بودند و مورد لطف و عنایت خاص ایشان قرار داشتند.
آقا شیخ عبدالحسین واعظ خراسانی برای مراجع نجف از جمله آقای خویی منبر میرفتند و سخنرانی میکردند.
ایشان نقل میکردند:
آقای خویی به من میفرمودند: من را نصیحت کن. اگر نقدی، نکتهای در گفتار و رفتار من میبینی، تذکر بده!
من بچه بودم، ولی آقای خویی، این گونه نقد پذیر بودند و میفرمودند:
من را نصیحت کن!
گاهی نقدهایی به ایشان میکردم، میفرمودند:
پاسخش را دارم ولی برای اینکه نقد و نکات خود را ادامه بدهی، پاسخی به شما نمیدهم.»
بعد فرمودند:
آقای خویی با آن عظمت علمی و معنوی و مرجعیت و... این گونه رفتار میکردند و به من میفرمودند: اگر اشتباهی از من دیدی، تذکر بده و از تذکرات من ناراحت که نمیشدند، خوشحال هم میشدند و استقبال مینمودند.
حالا اشتباهات برخی را تذکر میدهم که به نفع آنان است، نه تنها خوشحال نمیشوند و استقبال نمیکنند، بلکه ناراحت هم میشوند و برخورد میکنند و... نقد پذیر نیستند.
چه قدر فرق است بین آقای خویی با برخی آقایان دیگر!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال روحانیت شیعه، استاد حسن طالبیان شریف، ۱۴۰۲/۷/۲۲
https://eitaa.com/sirefarzanegan
توجه به همسر!
خانه میرزا جواد آقا تهرانی، بسیار جالب و دیدنی بود، وسائل و لوازم منزل به طور منظم چیده شده بود، مثلا رنگ پردهها خیلی ساده ولی متناسب با رنگ منزل بود. علت را از ایشان پرسیدند که چرا اینقدر مرتب و منظم است؟
ایشان فرمودند: موقعی که من ازدواج کردم همسرم از خانواده آبرومند و نسبتاً متمکّنی بود، و من گفتم که طلبه هستم و چیز زیادی ندارم و آنها بدین صورت قبول نمودند، ولی بعدها میدیدم هر وقت اقوام و خویشان همسرم به منزل ما میآمدند، خانه سر و سامان خوبی نداشت و باعث خجالت و شرمندگی همسرم میشد. لذا بخاطر احترام به همسرم و رضایت او منزل را به این صورت درآوردم که مشاهده میکنید و این موجب رضایت او شد.
زینت منزل فقط به خاطر رضایت او بوده نه برای تمایل خودم به تجملات و زرق و برق دنیوی.
البته خانه و فرش مربوط به یکی از اقوام آقا بود و بعضی از وسائل خانه هم توسط همسرشان که تمکنی داشتهاند تهیه شده بود.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
میرات فقاهت
https://eitaa.com/sirefarzanegan
ما شما را فراموش نمیکنیم!
مرحوم استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی عائلۀ بسیار کمی داشتند. فقط یک دختر و یک همسر داشتند و یک خانۀ خیلی محقر و خانۀ ایشان ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت. ولی زندگی بسیار منظم و مرتب و تمیزی داشتند. یک وقتی احساس میکنند که برای همین عائلۀ کوچک، پولی برای خرج کردن ندارند.
آن وقتها متداول بود که در اطراف مسجد گوهرشاد و حرم حضرت رضا(ع)، افرادی مینشستند که کاغذهای مخصوصی داشتند و به اینها، عریضه نویس میگفتند. چون افراد با سواد کم بود، زائرینی که از حضرت رضا(ع) خواستهای داشتند، نزد این عریضه نویس میآمدند. او خواستههایشان را مینوشت و آن عریضه را داخل ضریح مقدس میانداختند و پولی هم به عریضهنویس میدادند.
مرحوم حاج شیخ هاشم، تصمیم میگیرد که از فردا صبح، روزی یکی دو ساعت برود آنجا بنشیند و عریضه برای زائران بنویسد و از این راه اجرتی تهیه کند و زندگی اش را تأمین کند و مشغول درسش شود. همانطور که عرض کردم، یکی از ابعاد شخصیت ایشان، آزادی ایشان بود. چقدر باید انسان آزاد باشد و به تعبیر من چقدر باید توحیدش کامل، و خالی از شرک به تمام معنا باشد، تا کار به مردم نداشته باشد که چه میگویند. وظیفهام این است که عریضه نویسی کنم و پول تهیه کنم، برای ادامۀ زندگی. و اینکه به طلبهها درس بدهد؛ و این دو مطلب را میرساند، اول آزادی ایشان و دوم اهمیت دادن ایشان به درس.
ممکن است کسی بگوید حالا که من نان ندارم بخورم، درس را رها کنم و بروم دنبال تأمین زندگی. ولی ایشان این تصمیم را میگیرند و به هیچکس نمیگوید. شب میخوابد. صبح زود در منزل کسی در میزند. وقتی در را باز میکند، یکی از علمای آن زمان مشهد که شاید خیلی هم مشهور نبودند، دستمالی حاوی مبلغی پول به ایشان میدهد و میگوید: این پولها را بگیر و خرج کن. عریضه نویسی برای شما حرام است و مشغول درست باش. ایشان به احدی آنچه را در ذهن داشته بود، نگفته بود. دستمال را میگیرد؛ میبیند داخل دستمال، بیست ریال و به تعبیر آن زمان، بیست قران پول است. پول را مصرف و به تدریس ادامه میدهند. آری حجت خدا، امام زمان(عج) در توقیع شریف فرمودهاند: «...و لا ناسین لذکرکم ...»
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
میراث فقاهت،نقل خاطره از آیت الله رجبعلی رضازاده.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
دلها خون گشت از این همه ظلم، مضطر شدیم و پریشان احوال...
﴾ اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ ، وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ ، وَ ثَبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الِاحْتِشَادِ عَلَيْهِمْ .
(10) خدایا! مشرکان را از دستیابی به سرزمین مسلمانان به دیگر مشرکان گرفتار ساز و آنان را با کاستن عددشان، از کاستن مسلمانان مورد مواخذه و سرزنش قرار نده و با پراکنده کردن آنان، از گردآمدنشان برضد مسلمانان بازدار.
﴿11﴾ اللَّهُمَّ أَخْلِ قُلُوبَهُمْ مِنَ الْأَمَنَةِ ، وَ أَبْدَانَهُمْ مِنَ الْقُوَّةِ ، وَ أَذْهِلْ قُلُوبَهُمْ عَنِ الِاحْتِيَالِ ، وَ أَوْهِنْ أَرْكَانَهُمْ عَنْ مُنَازَلَةِ الرِّجَالِ ، وَ جَبِّنْهُمْ عَنْ مُقَارَعَةِ الْأَبْطَالِ ، وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ جُنْداً مِنْ مَلَائِكَتِكَ بِبَأْسٍ مِنْ بَأْسِكَ كَفِعْلِكَ يَوْمَ بَدْرٍ ، تَقْطَعُ بِهِ دَابِرَهُمْ وَ تَحْصُدُ بِهِ شَوْكَتَهُمْ ، وَ تُفَرِّقُ بِهِ عَدَدَهُمْ .
(11) خدایا! دلهایشان را از آرامش تهی ساز و بدنهایشان را از توانایی بیبهره کن و قلوبشان را از چارهجویی غافل ساز و اندامشان را از ایستادن در برابر رجال اسلام سست کن. آنان را از کوبیدن دلیران بترسان و سپاهی از فرشتگانت با عذابی از عذابهایت را برضد آنان برانگیز؛ مانند کاری که روز جنگ بدر انجام دادی تا به این سبب بنیانشان را قطع کنی و نیرو و اسلحۀ تیزشان را از بیخ و بن درو کنی و نفراتشان را پراکنده سازی.