#خاطرات
#اجتماعی
✅ همدیگر را بسازیم
حسن بهش گفته بود برود خط، ولی تازه بیدار شده بود و خواب آلود حرف می زد. از دستش عصبانی بود. می گفت «چی بهت بگم ؟ اعدامت کنم ؟ یا گوشت رو بگیرم بگم آقا برو گم شو؟ چه قدر بگم فلانی برو دنبال فلان کار ؟ وقتی نمی رید، خودم مجبورم برم. هی باید بگم آقای ایکس برو با آقای ایگرگ هماهنگی کن. تو رو به امام زمان باهم بسازید ! تو کوتاه بیا. بذار بگن فلانی کوتاه اومد. اصلا بابا ما به بهانه ی جنگ وگردان وخاکریز باهم رفیق شدیم تا هم دیگه رو بسازیم. »
📚یادگاران جلد چهار
❤️کتاب حسن باقری، ص 54
💠کانال سیره شهدا💠
🆔 @sirehyshohada
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆👆
🔴 آرام باشید....
🔹سخنان آرامش بخش مقام معظم رهبری درباره ی این روزهای کشور...
🔹دل نگران ها این کلیپ رو ببینید آروم میشید...
#سایهء_بر_سرم_عمرت_دراز_بادا
💠کانال سیره شهدا💠
🌸| @sirehyshohada
هدایت شده از .
میگن با هر کی #دوست بشی ، #شکل و #فرم اونو میگیری☺️🌸
فکرشو بکن با #خدا_دوست بشی...😌❣🍃🌾
کانالی پر از 👇
💟عکس
💟صوت
💟کلیپ و داستان های مذهبی
💟سخنان تاثیر گذار
💟پاسخگویی به سوالات🌸
اگه به خدا اعتقاد داری💯
باید بهش اعتماد هم داشته باشی✅⚜
#پیشنهادعضویت 👇👇👇
eitaa.com/joinchat/2471428100C37c31cf7b3
هدایت شده از .
🌹 #جامع.ترین.کانال.تخصصی.مهدویت🌹
🌷چقدر امام زمان (عج) رو میشناسی؟
🌷میدونی چرا تا الان ظهور نکرده....؟ 😔
🌷
تو حاضری برای امام زمان (عج) چیکار کنی⁉️
🌷میدونی وظیفت چیه ❗️
🌷از آخرالزمان چی میدونی ؟
👈میخام یه کانال بهت معرفی کنم که کلی بهت کمک کنه که هم امام زمان (عج) رو بهتر بشناسی و هم باهاش دوست بشی❤️بفرمایید❤️
http://eitaa.com/joinchat/862715904Cd86057137d
4_5769452289093796214.mp3
2.25M
🎙 مـیزبـان
جریان شنیدنی از پسر بچه ای که به زیارت امام رضا(ع) رفت و ..
▫️ #آمدم_ای_شاه_پناهم_بده
💠کانال سیره شهدا💠
🆔 @sirehyshohada
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❂◆◈○•--------------------
❂○° بچه هیئتی ناب °○❂
💠 هفت هشت سالش بیش تر نبود، ولی راهش نمی دادند، چادر مشکی سرش کرده بود، رویش را سفت گرفته بود، رفت تو ، یک گوشه نشست. روضه بود ، روضه ی حضرت زهرا. مادر جلوتر رفته بود ، سفت و سخت سفارش کرده بود :«پا نشی بیای دنبال من، دیگه مرد شدی،زشته،از دم در برت می گردونند.» روضه که تمام شد، همان دم در چادر را برداشت، زد زیر بغلش و دِ بدو.
🔸 گفتم: « بذار لباسات رو هم با خودمون ببریم، بشوریم تمیز تر بشه برای برگشتن. » گفت: « نه لازم نیست.» با خودم گفتم:« داره تعارف میکنه.» رفتم سراغ بغچه ی لباس هایش . همه شان خاکی و گچی بودند. گفتم :« چرا لباسات گچیه ؟» دستم را گرفت ، برد یک گوشه . گفت :«بهت نگفتم که نگران نشی. کوره ی آجر پزی بیرون شهر رو می شناسی؟ فقط پنج شنبه جمعه ها می ریم. با عبدالله دوتایی می ریم. نمی خوام مادر خبردار شه. دلش شور می افته.»
🌷 بمانسبت سالروز شهادت مصطفی ردانی پور فرمانده قرارگاه فتح
------------------------•○◈❂
🆔 @sirehyshohada