....یک لقمه مشروطه
🔸در محله ما در دوران کودکی ونوجوانی،منزل ومدرسه عالمی پرآوازه وجود داشت به نام آیت الله حاج شیخ یحیی نوری معرف به"علامه نوری".
.
🔸شهرت ایشان در تشرف دادن پیروان دیگر ادیان به اسلام بود وبرحسب آنچه خود می گفت،حدود دوازده هزار نفر در محضر او اسلام آورده بودند.
.
🔸القصه،این عالم فقید با آیت الله شیخ فضل الله نوری نسبت سببی ومهمتر از آن،از زندگی ومنش او،اطلاعاتی فامیلی وشنیدنی داشت.
.
🔸ایشان نقل می کرد: در دوران برگزاری تحصن های مشروطه در سفارت انگلستان،فردی از عوام نزد شیخ فضل الله آمده وگفته بود:"من از صبح تا عصر به باغ سفارت رفتم اما این خسیس ها،حتی یک لقمه مشروطه هم به من ندادند!
.
🔸"...بله،درجامعه آن روز، عوامی چون این فرد، تصور می کردند که"مشروطه"نام غذایی است که هر روزه در سفارت انگلستان طبخ وبین مردم توزیع می شود!...
متن از محمد رضا کائینی
کانال سیره علما @sireolama
🔸آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی: (٩٧/۵/١١)
بسیاری از مردم از طرق مختلف با ما تماس میگیرند و میگویند چرا مشکلات ما از طریق مراجع، به مسئولین تذکر داده نمیشود؟ ما بارها در جلسات خصوصی و عمومی این مشکلات را گوشزد کردهایم؛ باز هم عرض میکنیم. مردم از چند موضوع بهشدت از مسئولین شکایت دارند.
@sireolama
....زن دوم
🔸شخصی ناشناس از آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) استخاره میخواست اما آقا اعتنا نمیکرد. دنبال آقا راه افتاد که استخاره میخواهم، آقا برگشت و فرمود: میخواهی بروی بگویی با استخاره حاج آقا مجتبی زن دوم گرفتم؟ گفت: بر منکرت لعنت!
.
🔸آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی(ره) به کسی که خواست زن دوم بگیرد فرمود: قبول داری خدایی که میتواند از زن دوم بتو بچه بدهد از زن اول هم میتواند؟ گفت بله. فرمود بله یا سفت بله؟گفت سفت بله، فرمود پس زن نگیر من دعا میکنم. و دوقلو بچه دار شد.
کانال سیره علما @sireolama
...شربت سکنجبین
🔸حجت الاسلام سید احمد میرخانی(ره) امام جماعت مسجد خیابان آذربایجان نقل می کردند:
.
🔸من جوان بودم. منزل ما در محله ی پاچنار قرار داشت، و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین زاهد، در آن روزگاران به آقا شیخ حسین نفتی مشهور بود،و در محله ی ما مغازه نفت فروشی داشت. ما هر وقت نفت لازم داشتیم، از ایشان می خریدیم. و من بسیار دیده بودم که ایشان در وقتی که کار ندارد به مطالعه مشغول است.
.
🔸یک روز که به در مغازه ایشان رفته بودم، دیدم که مشغول جمع آوری اسباب و وسائل کار خودشان هستند. پرسیدم چه شده و چرا جمع می کنید؟ فرمود: دولت در صدد جمع کردن بساط دین و دیانت و از بین بردن علماست.
.
🔸تا بحال اگر درس و بحث مستحب بود، اکنون دیگر واجب است.
.
🔸بدین ترتیب ایشان مغازه را رها کرده و در مسجد جمعه ی تهران یک حجره گرفت، ودر آن به درس و بحث مشغول شد، و شاگرد داشت، و درس می داد. بعد از مدتی، من روی عشق و علاقه ای که به طلبگی داشتم، به ایشان مراجعه کردم، تا نزد شان درس بخوانم. از من پرسید زندگیت را چگونه اداره می کنی؟ جواب دادم: پدرم عهده دار زندگی من خواهد بود! فرمود : تو بدرد طلبگی نمی خوری برو.
.
🔸از خدمت ایشان مرخص شدم؛ اما مدتی بعد، در بازار کاری پیدا کرده و با صاحب کار قرار گذاشتم که بعد از ظهر ها برای درس وبحث بروم. آن وقت بار دیگر به حضور جناب شیخ رسیدم ، و ایشان بااطلاع از وضع تازه آن را پسندید،و مرا پذیرفت.
.
🔸در آن ایام من و آقای مصدقی و جناب شیخ هم غذا بودیم. هرکس دانگ ،یعنی پول غذای خود را می داد، و یک نفر مأمور می شد که غذا تهیه کند. نان بود، و پنیر و شربت سکنجبین. ایشان وقتی پول را می داد، می گفت: نان را از نانوایی تافتونی حاج کلبعلی بگیرید که نانوای مسلمانی بود، و شربت را از حاج ابوالقاسم قناد بگیرید، و اگر حاج ابوالقاسم نبود، و بسته بود یا شربت نداشت، لازم نیست شربت بگیرید.
.
🔸بعد که نان و پنیر و شربت را می آوردند، آنها را قسمت می کرد، و برای هرکدام از شرکاء سهم غذا ی او را می داد؛ اما برای خودش کمتر از همه سهم گذاشته بود ، و هر روز ناهار که تمام می شد، به همه شرکاي سفره می فرمود:
.
🔸همدیگر را حلال کنید، زیرا اگر کم و زیادی شده باشد، ما نمی توانیم جواب آخرت را بدهیم.
.
کانال سیره علما @sireolama
...در آخرین سفر
🔸حضرت آیت الله مروارید ( اعلی الله مقامه الشریف) در آخرین سفر زیارت عتبات عالیات در سال ۱۳۷۷ شمسی به همراه چند تن از نزدیکان برای دیدار با حضرت آیت الله العظمی سیستانی (دام ظله الشریف) به منزل ایشان رفتند.
.
🔸با ورود آقا،حضرت آیت الله العظمی سیستانی برای استقبال ایشان به صحن حیاط آمدند و بعد از عرض سلام دستِ حضرت آیت الله مروارید را بوسیدند و خودشان به جای یکی از جوانها زیر بغل ایشان را گرفتند.
.
🔸آیت الله مروارید که در آن ایام چشمشان نمی دید پرسیدند: ایشان کیست؟
.
🔸حضرت آیت الله العظمی سیستانی خود پاسخ دادند: منم علی!!!
.
کانال سیره علما @sireolama
....ظرف کوچکی
🔸احمد احمدی زاده فرزند مرحوم شیخ محمد حسن احمدی زاده می گوید:
مرحوم پدرم با علامه بهلول گنابادی در کوی طلاب مشهد و در جریان برگزاری مجالس مذهبی آشنا می شود.
.
🔸مرحوم علامه بهلول گنابادی(ره) در تمام طول سال به جز ایام حرام روزه بود و روزه داری اش با مردم عادی خیلی تفاوت داشت به گونه ای که هرگز برای سحری غذایی نمی خورد و در موقع افطار هم فقط به خوردن مقداری نان و ظرف کوچکی ماست بسنده می کرد.
.
🔸هرگز پولی را که بابت منبر و تبلیغ به وی می دادند را برای امور شخصی هزینه نمی کرد تا جایی که من خودم شاهد بودم روزی با مقدار قابل توجهی پول از اصفهان به خانه ما آمد و تمام پولها را به پدرم داد و از او خواست تا آنها را برای ازدواج جوانهای - شهر- جغتای هزینه کند تا جایی که برای برگشت کرایه راهش را از پدرم قرض کرد.
.
🔸در رثای اهل بیت (سلام الله علیهم) ۲۰۰ هزار بیت سروده بود و جالب این که همه آنها را از حفظ بود و گاهی اوقات که به خانه ما می آمد برخی از شعرهایش را که مربوط به شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیه) بود را برای پدرم و مادرم می خواند و هرسه گریه می کردند.
کانال سیره علما @sireolama