eitaa logo
سیره علما
3.4هزار دنبال‌کننده
755 عکس
293 ویدیو
26 فایل
(ببخشید تبادل نداریم)ارتباط با ما @salehps سایت www.kelasdari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
...سرمای تبریز 🔶خاطره ای از حضرت علامه جعفری رحمة الله علیه فرزند علامه جعفری: پدر ميفرمودند كه: وضعيت مالي مناسبي نداشتيم و يخبندان زياد بود. كفشهايمان سوراخ بود و لباسهايمان نامناسب، اما عشق در دلمان جوشان بود و ما همچنان به دبستان ميرفتيم. . 🔶يك روز پليس جلويمان را گرفت و گفت: توي اين سرما با اين سر و وضع نامناسب كجا ميروي؟ گفتيم: ميرويم درس بخوانيم. او دست من و برادرم را گرفت و آورد در خانه و به مادرم گفت: اينها را توي سرما كجا ميفرستيد؟ . 🔶اين بچه ها يخ ميزنند! مادرم گفت: چه كار كنم؟ علاقه دارند. درس را دوست دارند و با جديت دنبال ميكنند. پليس چيزي نگفت و رفت و ما از دَرز خانه نگاه كرديم وقتي كاملاً دور شد، راهي دبستان شديم. کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویر رنگی شده از آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
‍ ...تُشکی کوچک 🔶آیت الله سید مرتضی نجومی(ره) درباره آیت الله شیخ آقا بزرگ طهرانی(ره) میفرماید: به راستی مجسمه انسانیت،آرامش، سکون، ایمان و تقوا بود. هیچ گاه بدون کار نمی ماند. اگر از مطالعه، کتاب نوشتن و تحقیق خسته می شد، آهسته آهسته به ذکر زبانی مشغول می گشت و به راستی که به فرموده علامه امینی بقیه السلف الصالح بود. . 🔶حاج شیخ بی اندازه طالب حق و حقیقت بود و هیچ گونه ابایی و منیتی از قبول حق و مطلب درست نداشت. ولو آنکه از یک طلبه بوده باشد.بویی از تعنت، نفس پرستی و خودپسندی در نوشته و تحقیق خود از ایشان استشمام نمی شد. . 🔶حاج شیخ از ارشاد و افاده دیگران نه تنها بدش نمی آمد، بلکه بسیار خوشحال می شد و واقعا خالصانه دعای خیر می فرمود، ولی بعضی ها جهت فضل فروشی و ابراز شخصیت تحقیقی خود که از صاحب ذریعه نکته و اشکالی گرفته اند، گه گاه کتابی دورافتاده یا در بیغوله خانواده ای را بیرون کشیده، می نوشتند که نام این کتاب از نظر صاحب ذریعه دور مانده است. . 🔶حاج شیخ هم بعضی وقت ها این نوادر را می دید و حجب و حیا و سلوک خدایی مانع بود که حتی نسبت به این اشخاص به پرخاش و یا سرزنش بپردازند. . 🔶با حیایی خاص و حجبی مخصوص می فرمود: من که در وظیفه ام قصور نکرده ام، تا آنجا که توان داشته ام، تفحص و تتبع خود را انجام داده ام. در زوایا چیزی بوده که من مدرکی بر وجود آن نداشته ام، دیگر مقصر نیستم. . 🔶بسیاری از محققین عربی و حتی دول اسلامی و عربی خیال می کردند که ایشان دم و دستگاه و منشی وکمک کار دارند. وقتی به اتاق ایشان که مفروش از زیلو و فرش رنگ و رو رفته بود می آمدند،واقعا مبهوت می شدند، زیرا می دیدند با تن تنها و یک مشت استخوان برای دستیابی و فهرست کردن کتب شیعه، این همه پژوهش و کوشش نموده است و اگر تابستان بر او وارد می شدند،در حیاط بیرونی منزل او را به روی تشکی کوچک که به روی حصیری افتاده بود، به همراه کتاب و قلم و اوراق و نوشته ها می دیدند، این رسم علمای بزرگوار ماست. . . 🔶آیت الله العظمی شبیری زنجانی حفظه الله تعالی درباره حسن خلق مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی(ره) میفرمایند: زمانی که در نجف بودم، ایشان کتاب ریاض العلماء اثر میرزا عبدلله افندی اصفهانی را با خط خودشان بازنویسی کرده بودند. این کتاب را از ایشان امانت گرفتم. باران روی کتاب ریخت و آن را خراب کرد. . 🔶وقتی کتاب را برای او بردم اصلا به روی خودش نیاورد و فقط گفت یادم نبود که نزد چه کسی است و از اینکه کتاب را برگردانده‌ام تشکر کرد. کانال سیره علما @sireolama
🔶تصویر علامه سید محمد حسین طباطبایی رضوان الله تعالی علیه @sireolama
...سقف آشپزخانه 🔶دختر علامه طباطبایی رحمه الله تعالی: علامه معتقد بود هر چه دارد از همسرش است. پدر تفسیر المیزان را مدیون مادرم می دانست. . 🔶استاد فاطمی نیا: «خانم علامه طباطبایی لقمه به دست علامه می‌داد تا به اندازه یک لقمه گرفتن هم وقت ایشان گرفته نشود و بتواند المیزان را بنویسد. . 🔶همسر استاد شهید مطهری رحمه الله تعالی: علامه وقتی به قم مشرف شدند مانند دوران نجف از نظر مالی تحت فشار بودند که این به دلیل نرسیدن عواید املاک و کتاب‌هایشان بود و برای همین، خانه کوچک و محقری گرفتند. همسر علامه خانم قمر السادات مهدوی با اینکه در خانواده متمولی بزرگ شده بود و ظاهراً دختر یکی از تجار تبریز بود بسیار زن فهیم و قانعی بود. . 🔶یادم هست همسر علامه که از بستگان ایشان هم بودند، برای من تعریف می‌کردند که ما در تبریز سالی چند مَن روغن حیوانی مصرف می‌کردیم. به قم که آمدیم در منزل کوچکی ساکن شدیم که امکانات زیادی هم نداشت. . 🔶حداکثر می‌توانستیم روزی پنج سیر گوشت بخریم. من دنبه‌های گوشت را جدا می‌کردم و داخل سبدی که از سقف آشپزخانه آویزان کرده بودم، می‌انداختم. هر چند روز یکبار دنبه‌ها را آب می‌کردم و از آن به عنوان روغن استفاده می‌کردم. هیچ وقت هم به علامه نمی‌گفتم ما روغن نداریم که ایشان ناراحت شود و از کار و مطالعه باز بماند. می‌خواستم فکرش آزاد باشد. دوستی با ایشان برای من درس آموز بود. . 🔶گاهی سه ماه تابستان ما به درکه می‌رفتیم و یک سال مرحوم علامه و همسرشان هم آنجا بودند و در این سه ماه منزل ما نزدیک هم بود. خیلی از اوقات خانم به منزل ما می‌آمد و گاهی وقت‌ها هم ما به منزل آن‌ها می‌رفتیم. . 🔶یک روز که منزل ما آمده بودند، چهار تا تخم مرغ کنار گذاشته بودم که می‌خواستم با آن کوکو درست کنم. خانم به آشپزخانه آمدند و دیدند من در حال شکستن تخم مرغ هستم. گفت این همه تخم مرغ را برای چند نفر می‌خواهی درست کنی؟ گفتم برای خودمان، گفتند خانم جان دو تا تخم مرغ هم زیاد است، من برای خودم، حاج آقا و دو پسرمان سه تا تخم مرغ می‌زنم، دو تا از تخم مرغ‌ها را نگه دار. در مدتی که من با ایشان آشنایی داشتم، همیشه به من درس زندگی می‌دادند. ایشان تمام لباس‌هایشان را خودشان می‌دوختند. . 🔶به عمرم خانمی مثل ایشان ندیدم که اینقدر دغدغه همسرش را داشته باشد. می‌گفت: وقتی علامه در حال مطالعه است چای کمرنگ را به اتاق ایشان می‌برم و به علامه نگاه هم نمی‌کنم. چای را می‌گذارم و می‌آیم بیرون تا مبادا رشته افکارش پاره شود. . 🔶روزی مهمان خانم بودم. لباس‌هایشان خیلی مندرس و کهنه شده بود و ایشان نیاز داشت که لباسی برای خودش بدوزد. زمانی که علامه بیرون می‌رفت به ایشان گفت، از درس که بر می‌گردید در راه برای من پارچه بخرید. . 🔶علامه برای ایشان سه متر پارچه خرید. پارچه را که دیدم به نظرم پارچه خوبی نیامد و اساسا برای لباس مناسب نبود. به خانم گفتم که به نظر من این پارچه مناسب پیراهن نیست و حتما خود خانم هم فهمیدند که این پارچه، برای لباس مناسب نیست. . 🔶همسر علامه با لبخند و با تأکید خاصی به من گفت که «این را «حاج آقا» خریده‌اند و آنچه را که حاج آقا بخرند حتما خوب است. چرا به درد پیراهن نمی‌خورد؟!»‌‌ همان روز ایشان لباس ساده‌ای از آن پارچه دوختند و و بر تن کردند. این قدر ایشان به علامه با محبت و فداکاری برخورد می‌کردند و به خاطر محبتی که بینشان بود زندگی خوبی داشتند. . 🔶مزار همسر علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیهما در قبرستان نو در قم است.  کانال سیره علما @sireolama
🔶قرائت قرآن بر مزار آیت الله هاشمی رفسنجانی(ره) توسط رهبر معظم انقلاب در صبح چهارشنبه ۹۷/۱۱/۱۰ @sireolama
🔶تصویر آیت الله سید علی اکبر سجادی(ره) در محراب مسجد مقدس جمکران @sireolama
....من سجاده را برداشتم 🔶آیة‌الله العظمی آقا محمد باقر وحید بهبهانی(علامه وحید بهبهانی) رضوان الله تعالی علیه فرمودند: . 🔶اوایلی که به کربلای معلی وارد شدم، روی منبر مردم را موعظه می‌کردم. روزی حدیث شریفی که در کتاب خرائج راوندی نقل شده است، لابلای صحبت‌ها بر زبانم جاری شد. . 🔶مضمون حدیث این است که زیاد نگویید: چرا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور نمی‌کنند چون شما طاقت معاشرت با ایشان را ندارید؛ زیرا لباس حضرت خشن و درشت و خوراک ایشان، نان جو است. . 🔶بعد هم گفتم: از الطاف الهی نسبت به ما، غیبت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ زیرا ما طاقت اطاعت از ایشان را نداریم. . 🔶اهل مجلس به یکدیگر نگاهی کرده و شروع به نجوا کردند و می‌گفتند: این مرد راضی نیست که آن حضرت ظهور کند، تا مبادا ریاست از دستش برود! و به حدی زمزمه در بین مردم افتاد که من ترسیدم، لذا با سرعت از منبر فرود آمده و به خانه رفتم و در را بستم. . 🔶بعد از ساعتی درب خانه را زدند. پشت در آمدم و گفتم: تو کیستی؟ گفت: فلانی که سجاده بردار تو هستم. در را گشودم او سجاده را از همان جا به حیاط خانه پرت کرد و گفت: ای مرتد! سجاده‌ات را بردار؛ در این مدت بی‌خود به تو اقتدا کردیم و عبادت خود را باطل انجام دادیم! . 🔶من سجاده را برداشتم او هم رفت و از ترسی که داشتم در را محکم بستم و متحیر نشستم. پاسی از شب گذشت، ناگاه صدای در منزل بلند شد، من با وحشت هر چه تمامتر، پشت در رفتم و گفتم: کیستی؟ دیدم همان سجاده بردار است که با معذرت خواهی و اظهار عجز و بیچارگی آمده است و مرا قسمهای غلیظ می‌دهد که در را باز کنم! اما من از ترس در را باز نمی‌کردم. . 🔶آن قدر قسم خورد و اظهار عجز نمود که به راستی و صداقتش یقین کردم، و در را گشودم، ناگاه خود را بر پاهای من انداخت و آنها را می‌بوسید. به او گفتم: ای مسلمان! آن سجاده آوردن و مرتد گفتن تو به من چه بود و این پا بوسیدنت چیست؟ . 🔶گفت: مرا سرزنش نکن. وقتی از نزد شما رفتم و نماز مغرب و عشاء را به جای آوردم و خوابیدم، در عالم رؤیا دیدم که حضرت صاحب‌الزمان (عج) ظهور فرموده‌اند. خدمت ایشان مشرف شدم، حضرت به من فرمودند: فلانی! عبای تو از اموال فلان شخص است و تو ندانسته آن را از دیگری  گرفته‌ای، حال باید آن را به صاحبش بدهی! من هم عبا را به صاحب اصلیش دادم. . 🔶سپس فرمودند: قبایت نیز مربوط به فلان شخص است و تو آن را از دیگری خریده‌ای باید این را هم به صاحب اولش برگردانی! همین طور تمام لباسهایم را دستور دادند که به مردم بدهم. . 🔶بعد نوبت به خانه و ظروف و فرشها و چهارپایان زمینها و سایر چیزها رسید و برای هر یک مالکی معین کرده به او رد نمودند! . 🔶سپس فرمودند: همسری که داری خواهر رضاعی توست و تو ندانسته با او ازدواج کرده‌ای باید او را هم به خانواده‌اش رد کنی! این کار را هم کردم. . 🔶من پسری بنام قاسم علی دارم ناگاه در آن اثنا همان جا پیدا شد و همین که نظر حضرت، بر او افتاد فرمودند: این پسر هم از این زن متولد شده است؛ لذا فرزند حرام است، این شمشیر را بردار و گردنش را بزن! . 🔶در این جا من غضبناک شدم و گفتم: به خدا قسم که تو سید و ذریه پیغمبر نمی‌باشی، چه رسد به این که صاحب الزمان باشی! . 🔶همین که این سخن را گفتم، از خواب بیدار شدم و فهمیدم که ما طاقت اطاعت و فرمان برداری از آن حضرت را نداریم و صدق فرمایش شما بر من معلوم شد و از عمل خود پشیمانم. مرا عفو بفرمایید. کانال سیره علما @sireolama
🔻روزنامه ۱۱ بهمن ۵۷ امام صبح فردا در تهران است امام خمینی: من یک طلبه ام، تشریفات را کم کنید. @sireolama
....دروغ نمیگوید 🔶خاطره ایی جالب از امام موسی صدر: ابتدای صبح بود که کسی خدمت سید موسی آمد و فریاد میزد بخدا قسم که تو مهدی موعود هستی !!! . 🔶سید موسی بسیار خونسرد، با کلامی نافذ، بسیار ساده، منطقی و با لبخندی ملیح به آن مرد گفت که من مهدی موعود نیستم …. اما آن مرد دست بردار نبود! . 🔶سپس سید موسی رو به آن مرد کرد و گفت ای مرد عرب به تو میگویم که من صاحب الزمان عج نیستم و این از دو حالت خارج نیست: . 🔶یا راست میگویم؛ که در این صورت مهدی موعود عج نیستم … . 🔶یا دروغ میگویم؛ که امام زمان عج دروغ نمیگوید...و باز یعنی من مهدی موعود نیستم! . 🔶آن مرد عرب که کاملا جا خورده بود قانع شد و هیاهو و هیجانش خاموش شد و رفت. . کانال سیره علما @sireolama
🔺علت غیبت ۴ هفته‌ای امام‌جمعه خرمشهر مشخص شد! @sireolama
🔺حضور طلاب برای بازسازی سیل بند ها در خوزستان @sireolama