«دکتر محسن نوری» یکی از دوستان شهید بود که از دوران کودکی با او همراه بوده و خاطرات مشترکی با این شهید والامقام و عارف مسلک داشته است. او در مورد نحوه تحول این شهید که با وجود سن کمش اما مراتب عرفانی زیادی را طی کرده بود به ذکر خاطرهای از زبان خود شهید اشاره میکند. این خاطره در کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» نقل شده است که در ادامه میآید:
رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آنها بود با آنها میخندید با آنها حرف میزد و... احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمیدانست. در حالی که همه میدانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونهای دیگر میشناسد و بندگی میکند! ما نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا میدیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا لذت میبرد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه میکند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه میگفت و میخندید. من فقط میدیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام میداد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر میداد. احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمیکرد. فقط زمانی برافروخته میشد که میدید کسی در یک جمعی غیبت میکند و پشت سر دیگران صحبت میکرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمیکرد با قاطعیت از شخص غیبت کننده میخواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
#ترک_گناه
🆔@sireshohada
[Forwarded from حدیث اشک]
مردِ دعا
سویِ مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقایی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جایی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوایی هست
شبِ عید است بیائید حنا بگذاریم
سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد
پَرِ گَهوارهیِ تو روحِ مسیحا دارد
وَ حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوهیِ حضرت زهراست تماشا دارد
جلوهیِ نامِ علی بر تو مبارک بادا
سومین نامِ علی بر تو مبارک بادا
فطرسی آمده و از تو پَری میخواهد
از تو عیسیٰ نفسِ ناب تری میخواهد
یوسف از دستِ تو مژگانِ تری میخواهد
که غبارِ قدمت رُفتِگَری میخواهد
یا کریمیم و سرِ جادهیِ تو شیعه شدیم
ما کنارِ پرِ سجادهیِ تو شیعه شدیم
عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد
تازه شاید که سَرَش بر کفِ پایَت برسد
چشمِ جبریل اگر سویِ عبایت برسد
نه محال است مقامش به گِدایَت برسد
نه فقط پهنهیِ افلاک نمک گیرِ تو اند
تو از این کشور و این خاک نمک گیرِ تو اند
مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد
مثلِ اَبری که سرِ خاکِ بیابان آمد
صاحبِ خانهیِ خود جانبِ ایران آمد
خانهی مادریاش شاهِ خراسان آمد
خاکِ ما خانهی تو سایهی مطلق داری
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری
عشقِ ایرانیِ ما کارِ بنایت با ماست
حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست
طاقِ گلدسته ، رواق ، آینههایَت با ماست
خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست
طرحِ زیباتری از باغِ جنان میسازیم
وَ ضریحِ نویی با فرشچیان میسازیم
مصلحت بود اگر شیرِ خدا میگشتی
تو علی هستی و شمشیرِ خدا میگشتی
مست از جلوهیِ تکبیرِ خدا میگشتی
تکسوارِ عرب و تیرِ خدا میگشتی
بازویِ هاشمیات تیغِ دو دَم گَر میداشت
کربلا زیرِ قدمهات تَرَک بَر میداشت
رُخصَتَت بود اگر یک تنه لشکر بودی
میمنه ، میسره بودی و مکرّر بودی
ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی
رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی
کربلا دید پدر را نَفَست یاری کرد
وَه که با نامِ تو عباس علمداری کرد
واژهات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد
خطبهات شورِ علی در دلِ پیکار آورد
چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد
شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد
با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است
که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است
حسن لطفی
@sireshohada
تیراندازی در اطراف کاخ پادشاهی سعودی
🔹شبکه خبر از تیراندازی «شدید» در نزدیکی کاخ پادشاهی عربستان خبر داده است.
🔹این شبکه تلویزیونی اعلام کرده:گفته میشود پادشاه سعودی با یک کامیون از کاخ فراری داده شده است.
🔹به نوشته این شبکه برخی از احتمال کودتا در این کشور خبر میدهند.
🆔 @sireshohada
🚨 ملک سلمان به پناهگاه منتقل شد
براساس برخی گزارش های تایید نشده، ملک سلمان به پناهگاهی امن در نزدیکی پایگاه نیروی هوایی منتقل شده است.
🆔 @sireshohada
می گفت: پاسدار یعنی کسی که کار کنه ، بجنگه ، خسته نشه
کسی که نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره...
... یه بار توی جلسه ی فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد ؛
یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد .
از خستگی خوابش برده بود .
دلمون نیومد بیدارش کنیم .
چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد ، عذرخواهی کرد ؛
گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیده ام...
سردار شهید #مهدی_باکری
@sireshohada
📣آیت الله مکارم شیرازی: قم، واتیکان نیست / پیشنهاد تبدیل قم به کشور مستقل در زمان شاه مطرح شد و خیلی خطرناک بود
🔸 آیت الله العظمی مکارم شیرازی در ابتدای درس خارج امروز خود که در مسجد اعظم قم برگزار شد، گفتند: در زمان شاه هنگامى كه بحثهاى انقلابى اوج گرفت از سوى دولت به حوزه علميه پيشنهاد شد كه ما قم را به عنوان يك كشور مستقل مانند واتيكان در اختيار علما و مراجع مىگذاريم و آن را به رسميت مىشناسيم. براى خود مجلس قانونگذارى داشته باشد، پول آن مستقل و نماينده به تمام كشورهاى جهان بفرستد.
🔸ایشان افزودند: هدف آنها چه بود؟ اين بود كه مرجعيت و حوزه را به كلى منزوى كنند و لذا اين پيشنهاد شديداً رد شد.
🔸معظم له ادامه دادند: اگر چنين چيزى صورت مىگرفت، مفهومش اين بود كه علما و مراجع، حق ندارند درباره ايران نظرى بدهند، زيرا از قبيل دخالت يك كشور بيگانه در امور داخلى ايران است. آنها نمىتوانند از افراد خود كسى را به مجلس بفرستند يا علماى قم در خبرگان و شوراى نگهبان دخالت كنند، چراكه تعلق به يك كشور ديگر دارند نه كشور ايران و نيز ائمه جمعه و مسئولين سياسى عقيدتى و قضات و اساتيد دانشگاه هيچ كدام نمىتوانستند از حوزه علميه قم انتخاب شوند، چون جزء كشور ايران نبودند.
🔸اگر مردم قم مىخواستند به تهران و اصفهان و مشهد بروند بايد گذرنامه بگيرند و مردم قم نمىتوانستند از آب و برق و گاز سراسرى نمىتوانند استفاده كنند چون يك كشور بيگانهاند. عجب پيشنهاد خطرناكى بود.
🔸 آیت الله العظمی مکارم شیرازی اضافه کردند: متأسفانه اخيراً زمزمه اين سخن از سوى بعضى شنيده شد كه هرگز حمل بر اغراض و سوء نيت نمىكنيم، بلكه صرفاً ناآگاهى بوده است ولى در فضاى مجازى به آن دامن زدهاند.
🔸ایشان با اشاره به نقش مرجعیت در جهان اسلام، خاطرنشان کردند: ما برخلاف اينگونه حرفها مىگوييم مرجعيت تعلق به تمام جهان اسلام و شيعه دارد و مىتواند مصالح و منافع و خطرات آنها را گوشزد كند. هنگامى كه به ما مىگفتند چرا در امر بحرين و سوريه و يمن دخالت مىكنيد مىگفتيم مرجعيت مرز خاصى ندارد. مقلدين ما در تمام اين كشورها هستند و ما حق داريم مصالح آنها را تذكر دهيم و در نگرانىهاى آنها نگران باشيم. اين عقيده كجا و عقيده واتيكان شدن قم كجا!
🔸معظم له در پایان عنوان داشتند: ما به همين دليل بارها به مسئولين محترم تذكر دادهايم كه به قم به عنوان يك شهر معمولى نگاه نكنند، زيرا تعلق به تمام جهان اسلام دارد، آبروى آن آبروى جهان تشيع است. در سال پانزده ميليون نفر به زيارت كريمه اهلبيت(س) و مسجد جمكران مىآيند، حوزه علميه قم كه به تمام شهرهاى داخل كشور و مناطق زيادى از خارج كشور عالم و مبلّغ مىفرستد در جهان اسلام از نظر جمعيت و كيفيت بىنظير است. بايد به اين امور توجه داشت و إن شاء الله اين مركز اسلامى و شيعى هميشه آبرومند باشد نه يك كشور مستقل.
🆔@sireshohada
💢 امام خمینی: همان مقداری که فداکاری #سیدالشهدا در پیشبرد نهضت کمک کرده، خطبههای #حضرت_سجاد و #حضرت_زینب هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تاثیر داشته است. ۲۵مهر۶۱
✅ @sireshohada
#سیره_شهیدان
#سبک_زندگی_شهدا
از همان نوجوانی با همه فرق داشت.
گاهی اوقات التماس میکرد و میگفت:«مادر؛ یک تومان به من بده!». آن موقع یک تومان پول زیادی بود برای بچهها.
دو دوست داشت به نامهای مرتضی و رضا. به زور از من پول میگرفت و میرفت به آنها میداد! هنگام عید نوروز میخواستم برایش لباس بخرم، قبول نمیکرد. چون مرتضی دوستش پول نداشت لباس بخرد، او هم میگفت من نمیخواهم. به او گفتم من پول دارم برای دوستت هم لباس بخرم. بالاخره رفتم و یک دست پیراهن و شلوار برای مرتضی خریدم تا غلامعلی راضی شد برایش یک دست لباس بخرم.
🔗 #شهید_غلامعلی_مصطفایی
🆔 @sireshohada
◽️پوستر l صعود سراسری به ارتفاعات بازی دراز
🔸طراح: حسن جمکرانی
🔹به رسانه تخصصی راهیان نور بپیوندید
@sireshohada