💢 مرحوم آیت الله #سیدعلی_قاضی در دهه اول و دوم #ماه_رمضان مجالس تعلیم و اُنسش در شبها بود. حدود چهار ساعت از شب گذشته شاگردان به محضر ایشان می رفتند و دو ساعت مجلس طول می کشید.
🔺 ولی در دهه سوم مجلس تعطیل بود و مرحوم قاضی تا آخر ماه رمضان دیده نمی شدند و هر چه شاگردان به دنبال ایشان می گشتند، در نجف، در کوفه، در مسجد سهله و یا در کربلا، ابداً اثری از ایشان نبود.
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۱۰۰ ثانیه با یکی از بزرگترین مراجع تقلید تاریخ تشیع
آیت الله #سیدحسین_بروجردی
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
💢 آیت الله میرباقری:
🔹 مرحوم آيتالله العظمي بهجت از قول استادشان میفرمودند: يکموقعی در حرم حضرت اميرالمؤمنین(ع) دهها نفر بودند که در قنوتِ نمازشبشان #ابوحمزه میخواندند.
🔹 در احوالات مرحوم آیتالله العظمی #سید_نورالدین_حسینی_شیرازی (که حدود شصت سال قبل رحلت کردهاند) شنیدم که هر سی شبِ #ماه_رمضان در مجلسی شرکت میکرد و وقتی شب از نیمه میگذشت، وارد نماز شب میشد و در قنوت نماز وَتر، #دعای_ابوحمزه را از حفظ، در سه ساعت، ایستاده و با اشک میخوانْد.
🔹 اگر كسی ۳۰ شب دعاي ابوحمزه را خواند، كمكم آن احساس #درماندگی كه در اين دعا موج میزند، در روحش پيدا میشود.
🔹 اگر انسان مداومت کند، اين حالات، آرام آرام در او شکل میگيرد که از مناجات و دعا #لذت ببرد و آن چيزي را که معصومين(ع) میخواستند به انسان بفهمانند، کمکم بفهمد و طعم دعا را بچشد.
🔹 اگر كسي بخواهد واقعا #ابوحمزهخوان بشود اين کار لازم است. و الا انسان متحوّل نمیشود و موجي در او ايجاد نمیشود و كِشتی آدم راه نمیافتد تا ديگران را سوار كند.
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
🔰 تلاوت قرآن و دوام روشنايى شمع
✅ (آیت الله #مولوی_قندهاری (ره) ) نقل فرمود:
▫️ مادرم به تلاوت قرآن مجيد علاقه زيادى داشت وغالباً در شبانهروز هفت جزو تلاوت مىنمود و شبهاى ماه رمضان را نمىخوابيد و مشغول تلاوت قرآن و دعا و نماز بود.
🌌 شبى در شمعدان به مقدار يك بند انگشت شمع باقيمانده بود و ما مىتوانستيم در خارج از منزل شمع تدارك كنيم، لكن چون از طرف حكومت قدغن شده بود كه كسى نبايد از خانهاش خارج شود و اگر كسى را در كوچه و بازار مىديدند او را به زندان مىبردند و جريمه مىكردند، مادرم به روشنائى همان مقدار از شمع مشغول تلاوت قرآن مجيد شد.
🕯 به خدا سوگند! كه تا آخر شب كه مادرم قرآن و دعا مىخواند شمع تمام نشد و از نمازش كه فارغ شد مشغول سحرى خوردن شديم؛ باز تمام نشد؛ همينكه صداى اذان صبح بلند گرديد رو به خاموشى رفت و تمام شد و خلاصه يك بند انگشت شمع به مقدار نه ساعت براى ما به بركت مادرم روشنايى داد.
⬅️ داستانهای شگفت (تالیف شهید محراب آیت الله دستغیب (ره))، جلد ۱، صفحه ۱۵۲
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
حاج آقا عالی - داستان آیت الله مولوی قندهاری و عاق والدین.mp3
1.15M
❇️ داستان آیت الله #مولوی_قندهاری و عاق والدین
🎤حجت الاسلام عالی
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯 ان شاء الله ظهور نزدیک است. منتها وقتی چیزی عرضه می شود که آن چیز مورد تقاضا باشد.
🎤 آیت الله ناصری (ره)
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
✅ بر تو باد به مواظبت بر قرائت #قرآن
🔰(تشرّف شیخ #محمّدحسن_مازندرانی_حائری)
☑️ شیخ محمّد حسن مازندرانی حایری میفرماید:
▫️ بعد از ازدواج، به مرض سل شدیدی مبتلا شدم و ضعف بر من غلبه کرد؛ بحدّی که قادر به بیرون رفتن از خانه نبودم، مگر آنکه روزی یک مرتبه وقت عصر به حرم مطهّر مشرّف میشدم و بهخاطر شدّت ضعفی که داشتم، فورا مراجعت مینمودم. عادت من این بود که فرشی پشتبام انداخته بودند و به مجرّد رسیدن از حرم مطهّر، دراز میکشیدم.
یک روز از حرم برگشته و دراز کشیده بودم.
✨ ناگاه دیدم سیّدی، که به مرحوم سیّد مهدی قزوینی حلّی در ایّام کهولتش شباهت داشت، بدون آنکه کسی را خبر دهد روی بام آمد. تعجّب کردم و خواستم به احترام ایشان برخاسته و زنها را خبر کنم که بالا نیایند. با دست اشاره کرد که ساکن و ساکت باش و دستش را بر پیشانی من مالید و فرمود:
🔸 حالت چطور است؟
▫️ بعد فرمود:
🔸 بر تو باد به مواظبت بر قرائت قرآن.
❇️ فورا احساس کردم مرضم رفع شد و آن سیّد هم غایب گردید. (۱)
📚 برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۳۶
🏷 #امام_زمان
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
🔷پای سؤال جوانها
🔺#شهید_سیدمحمدباقر_صدر
💠در این روزها [در کاظمین] در مسجد هاشمی نماز میخواند و به منبر میرفت. بسیاری از اوقات منبرش مجال پاسخ به سؤالات جوانانی بود که پای حرفهایش مینشستند. انگار کلاس درسی بود که اغلب با پرسشوپاسخ میگذشت.
🔸در یکی از شبها درباره شراب میگفت. جوانی اجازه خواست. خودش را دانشجوی سال دوم داروسازی معرفی کرد و درباره تفاوت اتانول و متانول گفت و ارتباط آنها را با شراب توضیح داد. محمدباقر از او، که چنین اطلاعاتی را در اختیارشان قرار داد، با عنوان استادِ فاضل تشکر کرد.
🔷رفتارهای او روزبهروز جوانان و طلبههای بیشتری را به این مسجد میکشاند. هرکدامشان قصهای داشتند؛ جوانانی که سؤالهاشان از دغدغهای خبر میداد که محمدباقر عمرش را برای آن میگذاشت: «چه کنیم امت اسلام آگاه شوند؟» این سؤالها حتی در زمان خستگی او را به وجد میآوردند و زمان را از کفش میربودند.
کتاب نا، ص۱۱۱