eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
✅حدیــــث قدســی ✍خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ای كسی كه وصال ما را ترك كرده‌ای، برگرد،و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خورده‌ای، سوگند خود را بشكن، ما ابليس را برای اين از خود را نديم كه بر تو سجده نكرد، پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفته‌ای و ما را ترك كرده‌ای... 📚بحرألمعارف، جلد ۲، فصل ۶۲ 💠: @besoye_zohor
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #‭143‬ رمان سجاده صبر 🌷🍀 به سمت ماشین میرفت که دستی قدرتمند بازوشو گرفت. انقدر قدرت اون دست زی
قسمت رمان سجاده صبر 🌸💐 از امتحان ... بعدم شروع کرد به فریاد زدن: از امتحان، امتحان، امتحان ... سهیل دستهای فاطمه رو ول کرد و بعد هم از همون پشت در آغوشش گرفت و سرش رو گذاشت روی سر فاطمه و گفت: خیالم راحت شد. پس تو هنوز فاطمه منی... خدایا شکرت ... اون روز باالی کوه فاطمه و سهیل تا دم غروب نشستند و گریه کردند و حرف زدند ... و به غروب آفتاب نگاه کردند ... انگار حرف زدن خیلی چیزها رو حل کرده بود، گرچه هنوز هم برای فاطمه کنار اومدن با مرگ پسرش سخت بود اما سهیل که یک روزی معلمی مثل فاطمه داشت خوب میدونست چی باید بگه، از خدا بگه، از صبر، از مصیبتهایی خیلی بدتر از مرگ علی، از امتحان و ... حرفهایی که یک روزهایی فاطمه گویندش بود و سهیل شنونده، اما این بار برعکس بود ... بازی روزگاره ... شاید اون روزها خودشون هم نمیدونستند یک روز سهیل همون حرفها رو به خود فاطمه میزنه .... فاطمه آروم شده بود ... به خاطر جیغ زدنهاش ... به خاطر اطمینان از اینکه سهیل همیشه کنارش هست یا از همه اینها مهمتر به خاطر اینکه اون باال و با توجه به حرفهای سهیل، دوباره یادش اومده بود با وجود خدایی به اون بزرگی همه چیز حل شدنی و کوچیک به نظر می اومد ... از سهیل زمان خواست و بهش اطمینان داد تمام تالشش رو میکنه... +++ سر میز غذا نشسته بودند، سها و کامران سعی میکردند با حرف زدن فضا رو عوض کنند، تن ناز خانم و آقا کمال هم توی بحثهاشون شرکت میکردند، تنها کسی که حرفی نمیزد فاطمه بود که بی سر و صدا مشغول غذا دادن به ریحانه بود... سها با ناراحتی گفت: سهیل میدونستی سهند و مژگان دارن از هم جدا میشن؟ سهیل با تعجب به سها نگاه کرد و گفت: چی؟ چرا؟ -چند شب پیش سهند از آلمان زنگ زد، حالش خراب بود، میگفت دیگه طاقت نیاورده و می خوان از هم جدا بشن، ماه دیگه هم بر میگرده ایران... تن ناز خانم با ناراحتی آهی کشید و گفت: این دختر آخر پسر منو بدبخت کرد ... از اولشم میدونستم سهیل خندید و گفت: شما که طرفدار پرو پا قرص مژگان بودی که! تن ناز خانم سری تکون داد و گفت: چه میدونستم این چه مارمولکیه .
💚 خدا ڪند ڪہ رضایم فقط رضاے تو باشد هواے نفس نباشد،همہ هواے تو باشد خدا ڪند ڪہ گذارت فتد بہ منظر چشمم ڪہ سجده گاه نمازم،جاے پاے تو باشد... ❤️سلام گل همیشہ بهارم💚 @besoye_zohor
مداحی آنلاین - از امام رضا علیه السلام چه بخواهیم؟ - حجت الاسلام حیدریان.mp3
3.63M
♨️از امام رضا علیه السلام چه بخواهیم؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @besoye_zohor
10.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️ آمریکایی کُشی 🎥 مجموعه #موشن_گرافیک «آمریکای زیبا» در چند قسمت به بررسی وضعیت اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، امنیتی و ... در درون جامعه آمریکا می پردازد.
⛔️ جلوگیری از نفوذ افراد سواستفاده گر به مجلس... امام خامنه ای: حقّ مردم است كه شوراي نگهبان نگذارد بدخواهان اين ملت به قوّه مقنّنه راه پيدا كنند. ۱۴بهمن۷۴
4_6019203301621368309.mp3
5.76M
🌐 دو جریان در آخر الزمان 🔊حجت الاسلام رفیعی @besoye_zohor
🍃🌸 ✍ شیخ رجبعلی خیاط : انسان هر گاه توجهش از خدا قطع شود ، نفس و شیطان که دو کمین او هستند ، قلب او را تصرّف می کنند و کار خود را شروع می کنند . 📚کیمیای محبت ، ص ۱۸۴ ‌‌ @besoye_zohor
امام باقر عليه السلام : [امام زمان] با همراهى سيصد و سيزده مرد ، كه راهبان شب و شيران روزند ، ظهور مى كند . @besoye_zohor
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #144 رمان سجاده صبر 🌸💐 از امتحان ... بعدم شروع کرد به فریاد زدن: از امتحان، امتحان، امتحان ...
قسمت رمان سجاده صبر 🌼🌿 سهیل یادش اومد که سر ازدواج سهند و مژگان مادرش سر از پا نمیشناخت، عروسی گیرش اومده بود که به قول خودش کسی نمی تونست روش حرف بیاره، یک دختر زیبا و خوش پوش و پولدار و به قول خودشون های کالس ... اما سر خواستگاری رفتن برای خودش قشقلی به پا انداخته بود که نگو .... چون فاطمه هیچ سنخیتی با معیارهای مادرش نداشت... لبخندی روی لبش نشست و با خودش گفت: چقدر خوشحالم که سر ازدواج با فاطمه اینقدر پافشاری کردم ... هیچ دختری نمی تونست مثل فاطمه بهم آرامش بده ... اگه با معیارهای مامانم ازدواج میکردم االن من جای سهند بودم ... بعد هم رو کرد به سها وگفت: یعنی چی طاقت نیاورد؟ -چه میدونم، مثل اینکه قضیه ناموسیه کامران با حالت شاکی ای گفت: از اون زنی که اون داشت، هیچ بعید نبود قضیه ناموسی بشه، گرچه از همون اولم ناموسی بود، نمیدونم این سهند خان چرا تازه غیرتش گل کرده ... سهیل در حالی که برای فاطمه تیکه ای گوشت میذاشت گفت: نه که خود سهند خیلی آدم صاف و درستی بود... پدرش با اعتراض گفت: پسر من هیچ مشکلی نداشت، هر چی بود اون دختره از راه به درش کرد ... سهیل پوزخندی زد و زیر لب گفت : اون که بله ... بعد هم رو به فاطمه گفت: این دختر ما بزرگ شده دیگه، تو که نباید بهش غذا بدی، مگه نه بابا؟ ریحانه که از غذا خوردن از دست مادرش حسابی کیف میکرد با اعتراض گفت: بزرگام از دست مامانشون غذا میخورن فاطمه لبخندی زد و قاشق بعدی رو به سمت ریحانه گرفت، سها که میخندید گفت: گفتم آلمان یاد خانی افتادم، راستی فاطمه میدونی آقای خانی رفت خارج؟ با شنیدن اسم خانی انگار گردش خون فاطمه و سهیل با هم ایستاد، فاطمه زیرکی نگاهی به سهیل کرد و متوجه سرخ شدنش شد، در حالی که سعی میکرد خودش رو بی خیال نشون بده گفت: چه خوب ... -کارگاهش رو فروخت و رفت، ما که نفهمیدیم چرا، اما خوب خدارو شکر رفت، تو که خوش شانس بودی و رفتی، یه مدت بعدش سگ شده بود و پاچه میگرفت، نمیدونم چرا، مخصوصا از من ... شیطونه میگفت بزنم لهش کنم، اما چون حقوقش خوب بود بی خیال شدم و تحملش کردم ... خالصه دو سه ماه پیش خبر دادند یارو رفته خارج، یک آدم جدیدم اومد جاش
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 کار برای امام زمان 👈 کارهای خوب و خیری که انجام میدید به نیابت از امام زمان(عج) انجام بدید