فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_36 تکونهای شدید فاطمه باعث شد سهیل به سمتش برگرده، مستقیم توی چشمهاش ن
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_37
سهیل که در مقابل ضربات فاطمه ساکت ایستاده بود، ناگهان دست فاطمه رو که میومد تا مشت بعدی رو بزنه، محکم
گرفت توی دستش و لحظه ای نگهش داشت، به چشمهای فاطمه نگاهی کرد و گفت: من زیر قولم نزدم...
بعد هم دست هاش رو بوسید و ولشون کرد و بدون هیچ حرفی رفت توی پذیرایی.
فاطمه که انگار تمام انرژیش تموم شده بود، دوباره روی صندلی نشست و اجازه داد قطرات اشکش کمی از سنگینی
قلبش رو تخلیه کنند.
سهیل توی پذیرایی شیدا و سها رو دید که غرق صحبتند، اخمی کرد و به سمت سها رفت و گفت میشه بری به فاطمه
کمک کنی؟ سها که میدونست اوضاع کمی خرابه چشمی گفت و فورا رفت.
سهیل هم با چشمایی که ازش خشم و نفرت میبارید رو به روی شیدا ایستاد و گفت: اینجا چیکار میکنی؟
- هیچی عزیزم، اومدم تولد دخترت
- تو غلط کردی، پاشو گمشو بیرون
#با من اینجوری حرف نزن عزیزم
-من با آدمی مثل تو هر جوری که دلم می خواد حرف میزنم ... بیرون.
-اما ...
-بیرووون
صدای داد سهیل باعث شد لحظه ای سکوت در مهمونی حاکم بشه، بچه ها که از صدای داد مردونه سهیل ترسیده
بودند، مضطرب به شیدا و سهیل نگاه میکردند، سها هم سرش رو از آشپزخونه بیرون آورده بود و نگران به صحنه
نگاه میکرد، تنها فاطمه بود که هیچ علاقه ای نداشت اون صحنه رو ببینه، آروم سرش رو بین دستانش قرار داد و
گوشهاش رو محکم گرفت، دلش نمیخواست هیچ صدایی رو بشنوه.
شیدا که چشمهای خونی و خشمگین سهیل رو دید گفت: عاشق این جذبتم، باشه عزیزم، میرم، اما امشب منتظرتم،
میدونی که اگه نیای میتونم چیکار کنم و اون وقت چقدر برات بد میشه.
بعدم بلند شد و به سمت لباسهاش رفت و بعد از پوشیدنشون در خونه رو محکم بست و رفت. سهیل همچنان سرش
پایین بود،سهیل یادش نرفته بود که مدتی که شیدا رو صیغه کرده بود، اون افریته تا می تونست از روابطشون پنهانی
عکس و فیلم تهییه کرده بود و تهدیدش میکرد که با اون مدارک آبروشو همه جا میبره.
ادامه دارد...
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 تنها شدم؛ چون ایمان ندارم به مهربانی تو!
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬👆 آیا برای امام زمان عج تا به حال هزینه کردی؟؟
💭 #استاد_رائفی_پور
🎥 #کلیپ_مهدویت
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
⛔️ #فخـــر
📜 قال أمير المؤمنين ع مسكين ابن آدم مكتوم الأجل مكنون الحلل محفوظ العمل تؤلمه البقة وتقتله الشرقة وتنتنه العرقة مالابن آد والفخر أوله نطفة وآخره جيفة لايرزق نفسه و لايدفع حتفه
☀️امير المؤمنين على علیه السلام:
💢 اى بيچاره و درمانده آدمیزاده كه مرگش پوشيده و بيماريها و دردهايش نهان است. و كردارش در نامه عملش جمع و حفظ مى شود.
👈 پشه آزارش مى دهد
👈و از قطره يى آب كه در گلويش بگيرد، كشته مى شود
👈و عرق بدنش او رابوناك مى سازد.
⚠️ آدمى زاده را با #فخر چه كار است، آغازش #نطفه و پايانش #مردار است. نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند مرگ خويش را از خود براند.
📙روضه الواعظین ج۲ ص۴۱۳
🌸 روزي حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) از #شيطان پرسيدند :
🔸 ای ملعون چرا مانع از #صدقه دادن می شوی؟
شيطان گفت: ای رسول خدا
🔸اگر اره ای بر سرم گذارند و مانند درخت اره ام كنند برايم راحت تر است از تحمل صدقه دادن اشخاص!
👈 حضرت فرمودند: چرا از صدقه دادن مردم ناراحتي ؟
⭕️شيطان جواب داد : در #صدقه پنج خصلت است :
1- مال را زياد مي كند
2- مريضان را شفا مي دهد
3- بلاها را دفع مي كند
4- صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور مي كنند
5- بدون حساب وارد بهشت مي شوندو عذابي برايشان نيست.
🔸 رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) پس از شنيدن اين سخنان از شيطان به او فرمودند: خدا عذابت را زياد کند..
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_36 تکونهای شدید فاطمه باعث شد سهیل به سمتش برگرده، مستقیم توی چشمهاش ن
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_37
سهیل که در مقابل ضربات فاطمه ساکت ایستاده بود، ناگهان دست فاطمه رو که میومد تا مشت بعدی رو بزنه، محکم
گرفت توی دستش و لحظه ای نگهش داشت، به چشمهای فاطمه نگاهی کرد و گفت: من زیر قولم نزدم...
بعد هم دست هاش رو بوسید و ولشون کرد و بدون هیچ حرفی رفت توی پذیرایی.
فاطمه که انگار تمام انرژیش تموم شده بود، دوباره روی صندلی نشست و اجازه داد قطرات اشکش کمی از سنگینی
قلبش رو تخلیه کنند.
سهیل توی پذیرایی شیدا و سها رو دید که غرق صحبتند، اخمی کرد و به سمت سها رفت و گفت میشه بری به فاطمه
کمک کنی؟ سها که میدونست اوضاع کمی خرابه چشمی گفت و فورا رفت.
سهیل هم با چشمایی که ازش خشم و نفرت میبارید رو به روی شیدا ایستاد و گفت: اینجا چیکار میکنی؟
- هیچی عزیزم، اومدم تولد دخترت
- تو غلط کردی، پاشو گمشو بیرون
#با من اینجوری حرف نزن عزیزم
-من با آدمی مثل تو هر جوری که دلم می خواد حرف میزنم ... بیرون.
-اما ...
-بیرووون
صدای داد سهیل باعث شد لحظه ای سکوت در مهمونی حاکم بشه، بچه ها که از صدای داد مردونه سهیل ترسیده
بودند، مضطرب به شیدا و سهیل نگاه میکردند، سها هم سرش رو از آشپزخونه بیرون آورده بود و نگران به صحنه
نگاه میکرد، تنها فاطمه بود که هیچ علاقه ای نداشت اون صحنه رو ببینه، آروم سرش رو بین دستانش قرار داد و
گوشهاش رو محکم گرفت، دلش نمیخواست هیچ صدایی رو بشنوه.
شیدا که چشمهای خونی و خشمگین سهیل رو دید گفت: عاشق این جذبتم، باشه عزیزم، میرم، اما امشب منتظرتم،
میدونی که اگه نیای میتونم چیکار کنم و اون وقت چقدر برات بد میشه.
بعدم بلند شد و به سمت لباسهاش رفت و بعد از پوشیدنشون در خونه رو محکم بست و رفت. سهیل همچنان سرش
پایین بود،سهیل یادش نرفته بود که مدتی که شیدا رو صیغه کرده بود، اون افریته تا می تونست از روابطشون پنهانی
عکس و فیلم تهییه کرده بود و تهدیدش میکرد که با اون مدارک آبروشو همه جا میبره.
ادامه دارد...
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✨﷽✨
✅شیطان با این پنج نفر مشکل دارد!🔥
✍امام صادق عليه السّلام می فرمایند:
ابليس گفت: پنج نفر هستند که هيچ چاره اي براي آنها ندارم اما ديگر مردمان در مشت من هستند:
1⃣ هر که با نيت درست به خدا پناه برد
و در همه کارهايش به او تکيه کند
2⃣ کسي که شبو روز بسيار تسبيح خدا گويد
3⃣ کسي که براي برادر مؤمنش آن پسندد
که براي خود مي پسندد
4⃣ کسي که هر گاه مصيبتي به او مي رسد،
بي تابي نمي کند
5⃣ و هر کسي که به آنچه خداوند قسمتش
کرده، خرسند است و غم روزيش را نمي خورد.
📚 الخصال، ج ۱، ص ۲۸۵
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
#شبتون_بخیر ✨
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
⛔️ #فخـــر
📜 قال أمير المؤمنين ع مسكين ابن آدم مكتوم الأجل مكنون الحلل محفوظ العمل تؤلمه البقة وتقتله الشرقة وتنتنه العرقة مالابن آد والفخر أوله نطفة وآخره جيفة لايرزق نفسه و لايدفع حتفه
☀️امير المؤمنين على علیه السلام:
💢 اى بيچاره و درمانده آدمیزاده كه مرگش پوشيده و بيماريها و دردهايش نهان است. و كردارش در نامه عملش جمع و حفظ مى شود.
👈 پشه آزارش مى دهد
👈و از قطره يى آب كه در گلويش بگيرد، كشته مى شود
👈و عرق بدنش او رابوناك مى سازد.
⚠️ آدمى زاده را با #فخر چه كار است، آغازش #نطفه و پايانش #مردار است. نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند مرگ خويش را از خود براند.
📙روضه الواعظین ج۲ ص۴۱۳
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #دو_وجه_شدن_مردم در آخرالزمان !
#استاد_پناهیان
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
⭕️#دانستنی_های_ظهور
⬅️ #قسمت_دوم ➡️
#مکان_ظهور
✅قیام شكوه مند امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از سرزمین حجاز و از مسجد الحرام، كنار كعبه معظمه آغاز خواهد شد و تعداد سیصد و سیزده تَن از اصحاب او كه فرماندهان لشكری و كشوری آن حضرت هستند، در میان ركن و مقام، با آن حضرت بیعت می كنند.
🔺 آن گاه، تعداد ده هزار نفر تكمیل می شود و وجود مقدس حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف با سپاه ده هزار نفری، از مكه حركت می كنند و به اصلاح جهان می پردازند.
✅در روایتی آمده است که مفضل از امام صادق علیه السلام پرسید: « ای آقای من! حضرت مهدی از كجا و چگونه ظهور می كند؟».
⭕️حضرت فرمودند: « ای مفضل! او به تنهایی ظهور می كند و به تنهایی كنار كعبه می آید و به تنهایی شب را در آن جا می گذراند».(6)
🔷در روایت دیگری می فرماید: « چون مهدی به در آید، به مسجدالحرام رود. رو به كعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد. دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فریاد برآورد: "ای مردمان! منم یادگار امام و یادگار نوح و یادگار ابراهیم و یادگار اسماعیل. منم یادگار موسی و عیسی و محمد ... منم صاحب قرآن و زنده كننده سنت"».(7)
🔰#چگونگی_اطلاع_مردم_از_ظهور
🔸در روایاتی که از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام وارد شده است، علامت ها و نشانه هایی برای ظهور آن حضرت ذكر شده است كه مردم با دیدن آن علائم و نشانه ها، از ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باخبر می شوند.
🔺 این #علائم را دو دسته اند:
🔸بنابراین مشخص كردن دقیق سال ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف امری محال است؛ زیرا احادیثی كه علائم حتمی ظهور را متذكر می شوند، ظهور آن علائم را به ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در همان سال نزدیك می دانند.
📚#پی نوشت ها:
6. بحارالأنوار، ج 53، ص 7.
7. همان، ص 9.
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✅ #تحولات_بعد_از_ظهور
❇️ امام صادق علیه السلام تحول جهان را در زمان ظهور حضرت صاحب الامر والزمان در پرتو آیه شریفه « وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا » (۱) چنین بیان می فرماید:
هنگامی که قائم ما قیام کند:
🔰 زمین با نور پروردگارش روشن می شود.
🔰 تاریکی از بین می رود.
🔰عمر انسان ها طولانی میگردد.
🔰 خزاین نهفته زمین بر مردم ظاهر می شود ودر برابر دیدگان آنها قرار می گیرد.
🔰 مردم به دنبال کسی می روند که از آنها زکات وصدقات بپذیرد ونمی یابند.
🔰مردم به فضل پروردگارشان بی نیاز می شوند.
🔰تقسیم ثروت به طور مساوی
🔰رضایت و خشنودی عمومی
🔰امنیت در تمام آفرینش
🔰نزول برکات آسمانی و خروج نعمات زمینی
🔰آبادانی جهان
🔰رفاه همگانی
🔰فزونی دام ها
🔰اصلاح مزاحمت ها و رفع نقصان ها
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
💢حضرت امام صادق علیه السلام، درباره شدت فتنههای زمان غیبت میفرماید:
✍به خدا سوگند شما خالص می شوید؛ به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا میشوید؛ به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ تا اینکه از شما شیعیان باقی نمیماند جز گروه بسیار کم و نادر .
📚بحار الأنوار ، ج ۵ ،ص۲۱۶
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
♦️آیا چشم زخم واقعیت دارد؟
👁
اصل چشم زخم از نظر عرفي و نزد بسياري از مردم، اين گونه مطرح است كه در بعضي از چشم ها اثر مخصوصي است كه وقتي از روي اعجاب به چيزي بنگرند، ممكن است آن را از بين ببرد و يا معيوب كنند و يا بيمار نمايد و ...
اين مسأله از نظر عقلي امر محالي نيست چه اين كه، بسياري از دانشمندان امروز ـ معتقدند كه در بعضي از چشم ها نيروي مغناطيسي خاصي نهفته شده كه كارايي زيادي دارد.
علامه طباطبایی در المیزان مینویسد: چشم زخم نوعی از حسد نفسانی است که هنگام مشاهده چیزی که در نظر شور چشم، زیاد و تعجب انگیز است محقق میشود.⇦ (المیزان ج۲۰ ، ص۳۹۳). در قرآن آيه ۵۱ سوره قلم است كه به آن اشاره دارد. بهترين راه براي علاج آن توجه به معارف و دستورات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است که شامل:
❶ سه مرتبه بگوييد: «ماشاءالله لاحول ولا قوه الا بالله العلي العظيم.» ⇦ (بحار الانوار، ج۹۲، ص ۱۲۸)
❷ خواندن آیه ۵۱ سوره قلم: وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ⇦ (بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۲۸)
❸ دست ها را مقابل صورت بگيرد و سوره حمد و توحيد و سوره های معوذتین را بخواند و دست به صورت بكشد.⇦ (بحار الانوار، ج۹۲، ص ۱۲۸)
❹ دعايي كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي امام حسن ـ عليه السلام ـ و امام حسين ـ عليه السلام ـ خواندند و به اصحاب نيز توصيه فرمودند: «اللهم يا ذا السلطان العظيم و المن القديم و الوجه الكريم ذالكلمات التامات و الدعوات المستجابات عاف فلانا من انفس الجن و اعين الانس.»
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_37 سهیل که در مقابل ضربات فاطمه ساکت ایستاده بود، ناگهان دست فاطمه رو
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_38
بعد از رفتن شیدا، سهیل به سمت بچه ها برگشت، تعجب بچه ها و چهره گرفته ریحانه تازه بهش فهموند که
بدجوری داد زده، خواست هر جور که شده جو رو عوض کنه برای همین به سختی لبخندی زد و گفت: خوب بچه ها
با یک رقص حسابی چطورین؟ هان؟ بعد هم به سمت ضبط رفت و آهنگ شادی گذاشت.
بچه ها که حالا کمی احساس آرامش کرده بودند، شروع کردند به دست زدن، سهیل به سها اشاره کرد که هر جور
شده مجلس رو گرم کنه و بعد از این که مطمئن شد همه چیز رو به راهه، نگاهی به داخل آشپزخونه انداخت.
فاطمه رو دید که روی میز نشسته. دلش می خواست بره تو، اما چیزی برای گفتن نداشت، چی می خواست به فاطمه
بگه؟ عذرخواهی کنه؟ بگه مقصر نبوده؟ بگه فراموش کن؟ هر سوالی که میپرسید مسخره بود. سردرگم بود، دلش
نمی خواست فاطمه رو این طور درمونده رها کنه، برای همین داخل شد و صندلی آشپزخونه رو کشید عقب و رو به
روی فاطمه نشست.
دستهای فاطمه همچنان روی گوشش بود، انگار زمان ایستاده بود و هیچ صدایی نمیشنید، دلش میخواست همون طور
بمونه، برای همیشه، دلش نمیخواست به خانم فدایی زاده و سهیل فکر کنه، به اتفاقات چند لحظه پیش،
دلش نمیخواست چیزی بشنوه، چیزی حس کنه، آرامش میخواست حتی شده برای چند لحظه.
سهیل منتظر به فاطمه نگاه میکرد، دلشوره بدی داشت، اشکهای فاطمه بدجور آزارش میداد ... فاطمه عشقش بود، در
این حرفی نبود، اما کی می تونست بفهمه وقتی از کسی بخوان چیزی باشه که نیست، چه در خواست بزرگی کردن...
سهیل عاشق بود و به خاطر این عشقش حاضر شده بود سختی های زیادی رو تحمل کنه، و حالا وقتی دو سال تمام به
خاطر قولی که به فاطمه داده بود دست از پا خطا نکرده بود اما باز هم این طور فاطمه رو سردرگم میدید کلافه تر
میشد. دلش میخواست فاطمه حداقل به حرفش گوش بده، بهش فرصت بده تا براش توضیح بده... اما اشکهای
آشکار فاطمه، اخمش، دستهای روی گوشش همش خبر از چیزی میداد که خیلی سهیل رو میترسوند...
آروم دستهای یخ زده فاطمه رو توی دستهاش گرفت، میخواست حرفی بزنه، بگه که رابطش به شیدا خیلی وقته که
تموم شده، بگه که شیدا فقط اومده که فاطمه رو ازش بگیره، دلش میخواست توضیح بده، بگه که زیر قولش نزده، اما
شیدای شیطان صفت عهد بسته که با خاک یکسانش کنه،دلش میخواست مثل همیشه اون باشه که به دستهای فاطمه
گرمی میده، و فاطمه باشه که با صبرش به سهیل اطمینان می ده، اما فاطمه که انگار دوباره به زندگی برگشته بود
عصبانی از این حرکت سهیل با خشونت دستهای همسرش رو پس زد و از جاش بلند شد. چند لحظه ای ایستاد، به
سهیل نگاه نمیکرد، آرزو میکرد که ای کاش میشد نمیدیدش، ای کاش الان اینجا جلوی من نبود، ای کاش می
تونستم هیچ وقت نبینمش ....بالاخره تونست توانش رو دوباره جمع کنه و بدون توجه به سهیل رفت توی جمع بچه ها.
سهیل درمونده دستی به موهاش کشید، کلافه گی از وجودش میبارید، دائم با خودش میگفت، آخه این جونور چی از
جون من میخواد، چجوری به فاطمه ثابت کنم که من زیر قولایی که بهش دادم نزدم، ... نمی تونست تحلیل کنه،
ادامه دارد...
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
ـ✿﷽✿-
🍁در دوره ے آخر الزمان ؛ دوره ی درد
🍂در دوره ی خشڪسالے و قحطے مرد
👥او منتظر است جمعتان جمع شود
💠ای سيصد و سيزده نفر مرد نبرد!!
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✍پیامبر اکرم(ص)
هر كس روز جمعه صد بار
بر من صلوات بفرستد،
خداوند شصت حاجت او
را روا میكند سى حاجت
آن براى دنياو سى حاجت
براى آخرت است
📚ثواب الأعمال و عقاب
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چه چیز به #یهـود قدرت داده؟✡
حجت الاسلام #پناهیان
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ حتما ببینید ⛔️
⭕️تو کرج مهد کودک زدن، بچهها رو گرسنه نگه داشتن، بهشون گفتن منتظر باشید تا #مهدی براتون غذا بیاره.
بعد از چهار ساعت لباس زورو تنِ یکی از بچهها میکنن و با یه کیک میفرستنش داخل، میگن مهدی نیومد، به جاش زورو براتون غذا آورد‼️
⛔️وقتی مسئولین کشور خواب هستن، مسیحیها و #بهاییان میان مهد کودک میزنن و ذهن بچه شیعه رو اینطور که میخوان میسازن!!
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
✍آیتالله بهجت (ره) :
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
📚در محضر بهجت ج۲ ص۱۷۸
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_38 بعد از رفتن شیدا، سهیل به سمت بچه ها برگشت، تعجب بچه ها و چهره گرفته
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر
#قسمت_39
نمی تونست تصمیم بگیره، عصبانی از جاش بلند شد و دوری توی آشپزخونه زد، نگاهی به جمع بچه ها و فاطمه انداخت،
فاصله اونها از آشپزخونه زیاد نبود، اما احساس می کرد هزاران کیلومتر باهاشون فاصله داره، دلش اون فاصله رو
نمی خواست، آهی کشید و بعد از چند لحظه به جمع بچه ها پیوست.
اون شب پدر و مادر هر دو سعی کردند شب تولد دخترشون خراب نشه، عکس میگرفتند، دست میزدند،
میخندیدند، با علی و ریحانه و بقیه بچه ها شمع فوت کردند، اما کی میدونست تو دلشون چی میگذره؟ مخصوصا توی
دل فاطمه، کی میدونست خندیدن با دل پرخون چقدر سخته...
بعد از تموم شدن کارها و خوابیدن علی و ریحانه سهیل به بهونه رسوندن سها از خونه زد بیرون، تصمیم داشت اول
سها رو برسونه و بعد بره سراغ شیدا، خیلی از دستش عصبانی بود، به طوری که مطمئن بود بلایی سرش میاره، فاطمه
چیزی نگفت، در واقع دلش میخواست برای اولین بار توی عمرش سهیل رو نا دیده بگیره، سهیلی که زیر قولش زده
بود. برای همین نه چیزی ازش پرسید و نه خواست چیزی بشنوه.
توی ماشین سها خیلی خونسرد در مورد شیدا که با نام خانم فدایی زاده میشناختش سوالاتی از سهیل پرسید، ولی
وقتی با سکوت همراه با اخم سهیل روبه رو شد فهمید که اوضاع خیلی خرابتر از اون چیزیه که فکرش رو میکرد،
دلش میخواست هر جور شده از این ماجرا سر در بیاره، اما الان فرصت مناسبی نبود، برای همین بدون هیچ حرفی از
ماشین پیاده شد و خداحافظی کرد و رفت.سهیل هم ماشین رو سر و ته کرد و به سمت خونه شیدا حرکت کرد.
***
دست سهیل محکم روی زنگ بود و برنمیداشت، شیدا که مطمئن بود سهیل پشت دره، دامن و تاپی که پوشیده بود
رو مرتب کرد و برای آخرین بار خودش رو توی آیینه نگاه کرد تا مطمئن بشه آرایش غلیظش به اون لباسش میاد و
بعد از دست کشیدن به موهاش در رو باز کرد. تا سهیل بیاد تو عطری به موهاش زد و آماده و لبخند به لب جلوی
در ایستاد.
سهیل با دیدن شیدا در اون وضع لحظه ای مکث کرد، دختر بزک دوزک کرده ای که به طرز باورنکردنی ای به
نظرش چندش آور شده بود، میترسید وارد خونه این زن افریته بشه، خودش هم میدونست که گیر چه مار مولکی
افتاده. اما عصبانیتش بر عقلش حاکم شده بود. وارد خونه شد و در رو محکم پشت سرش بست، بعدم تمام قد رو به
روی شیدا ایستاد و با حالتی که عصبانیت ازش موج میزد گفت:
-تو امشب، توی خونه من چه غلطی میکردی؟ هان؟
با هر کلمه یک قدم به شیدا نزدیک تر میشد، ابهتش که خیلی شیدا رو ترسونده بود باعث میشد با هر قدم اون،
شیدا هم یک قدم عقبتر بره، سهیل ادامه داد:
ادامه دارد...
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️هفت گروه که مورد #لعن رسول الله (ص)هستند❗️
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
#هم_عهدیم
🔸با نیکوکاری یک #لبخند بساز😊
🔷طرح #جمع_آوری_کمک جهت #ساخت_خانه برای نیازمندی در منطقه محروم سیستان🌺
سلام علیکم🌹
✔️با کمک گروه جهادی #حضرت_رقیه سلام الله قصد داریم یک باب #خانه برای یک خانواده نیازمندی در منطقه محروم #سیستان بسازیم.👌
‼️ دوستان مراحل #ساخت_خانه تا یک قسمتی پیش رفته و چهار سال هست که این روند نیمه کاره مونده.🙏🌹
✅لطفاً در این طرح هم #مشارکت_کنید🙏
شماره کارت جهت واریز کمک ها 👇
6037_7012_0447_7472
به نام مهدی صادقی🌹
✅لطفاً پس از واریز کمک به شماره تلفن یا آیدی زیر اطلاع دهید👇👇
تلفن:09033530107
آیدی : @mahdisadgi4
‼️ گزارشات در همین کانال اعلام خواهد شد.🌹
خدا خیرتون بده🙏
اجرکم عندالله🌺
🌷ما رو در #نشر این پست یاری کنید🙏
#نشر_دهید
✅به کانال #نیکوکاری بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/1966014474Cffd9d8e440
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#هم_عهدیم 🔸با نیکوکاری یک #لبخند بساز😊 🔷طرح #جمع_آوری_کمک جهت #ساخت_خانه برای نیازمندی در منطقه مح
🌴از شما نیکوکاران گرامی تقاضا داریم هر چقدر که در توانتون هست کمک کنید و با نشر این پیام در گروه ها و کانالهایی که حضور دارید ما رو در برگزاری هر چه بهتر این طرح یاری نمایید.🙏
📌فاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ - بقره ۱۴۸
در کارهای خیر بریکدیگرسبقت گیرید👌