eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبر آنلاین 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ریزش مو درمان دارد...😍💯 اهمیت مو در زیبایی چهره واقعا بی نظیره... 🔝رفع ریزش مو به صورت #دائمی👌 یک دقیقه وقت بزار کلیپو حتما ببین....🙏 محصولا بگیر راضی نبودی برگشت بزن پولتو پس بگیر🤗 ✨دارای مجوز از وزارت بهداشت ❇️پرداخت درب منزل و ارسال #رایگان جهت مشاوره رایگان: 👇👇 ✉️عدد 3 رو به 10004322 ارسال کن... ☎️☎️☎️ تا رفع کامل ریزش موهای خود تنها یک پیامک فاصله دارید....🌹🌹
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #137 رمان سجاده صبر🌸🌿 سهیل به فاطمه که در حال گریه کردن بود نگاه کرد، خوشحال بود از اینکه باال
قسمت رمان سجاده صبر🌺💞 ساعت زنگ خورد، موبایلش رو نگاه کرد، ساعت 7 بود، باید کم کم بیدار میشد و میرفت سر کار، چشمهاش رو مالید و از جاش بلند شد، نگاهی به فاطمه انداخت، انگار خوا ب بود . از جاش بلند شد و مشغول لباس پوشیدن شد که فاطمه از جاش بلند شد، متعجب نگاهی بهش کرد و گفت: سالم خانوم خودم ... چه عجب؟ زوده ها، ساعت تازه هفته فاطمه سرد سالمی کرد و مالفه رو از روی پاش برداشت، سهیل نگران نگاهش کرد، هنوز پاهای فاطمه اونقدر قوی نشده بود که تنهایی بتونه از جاش بلند شه، فورا به سمتش رفت و گفت: دستتو بده به من. -خودم میتونم -بر منکرش لعنت، اما حاال افتخار بده دست ما رو بگیر فاطمه بدون توجه به سهیل پاهاش رو از تخت آویزوون کرد، دستش رو به لبه میز گرفت و سعی کرد بلند شه، اما انگار سخت تر از چیزی بود که فکرش رو میکرد، پایی که یک ماه توی گچ بوده و از چند جا شکسته بود، توانی نداشت که بتونه فاطمه رو تحمل کنه. سهیل بی تاب نگاهش میکرد، فاطمه عصبانی گفت: دیرت شد، به سالمت... -یعنی برم دیگه خوش مرام؟ فاطمه چیزی نگفت، اما سهیل از جاش تکون نخورد، میدونست فاطمه تنهایی شاید بتونه راه بره، اما بلند شدن خیلی سخت بود. فاطمه که میدید سهیل قصد رفتن نداره، دوباره سعی کرد، این دفعه تا حدودی تونست روی پاهاش بایسته، آخیشی گفت و سعی کرد قدم برداره که انگار پای راستش قفل شده بود و تعادلش رو از دست داد، سهیل فورا بغلش کرد و نذاشت بخوره زمین، عصا رو داد دستش و گفت: یکهو که نمیشه عزیز من، کم کم باید تالش کنی ... فاطمه که توی این مدت به شدت دل نازک شده بود، بغض کرد اما به زور بغضش رو فرو خورد و گفت: خودم میتونم برم لرزش صداش نشون میداد که بغض سنگینی داره، سهیل هم اینو فهمیده بود، نفسی کشید و چند لحظه با خودش کلنجار رفت و بعدش گفت: بفرمایید ... بعد هم از سر راهش کنار رفت و به سمت کیفش رفت، وسایلش رو جمع کرد و در حالی که از در اتاق میرفت بیرون گفت: ناهار میام درست میکنم، سر گاز نرو... مواظب خودت هم باش ... خدافظ فاطمه به رفتن سهیل نگاه میکرد، خودش هم نمیدونست چرا اینقدر لج باز شده، چرا دلش میخواد با همه چیز و همه کس لج کنه ... لنگان لنگان به سمت آشپزخونه رفت ...
🌹﷽🌹 از امروز و فردا كردن بپرهيز؛ زيرا آن دريايى است كه هلاک شوندگان در آن غرق می‌شوند... "امام محمد باقر(ع)" @besoye_zohor
✍امام صادق علیه السلام فرمودند: آزاری که قائم به هنگام رستاخیز خویش از جاهلان آخرالزمان می بیند، بسی سخت تر است از آن همه آزار که پیامبر (ص) از مردم جاهلیت دید. راوی می گوید: گفتم این چگونه می شود؟ امام فرمود: پیامبر به میان مردم آمد در حالی که ایشان سنگ و صخره و چوب و تخته های تراشیده را می پرستیدند و قائم ما که قیام کند مردمان همه از کتاب خدا برای وی دلیل می آورند و آیه قرآن را تأویل و توجیه می کنند. 📚الغیبه،نعمانی،ص۲۹۷ ⏰ @besoye_zohor
✨﷽✨ ✅صله رحم ✍هيچ كس، غربت و تنهايى و ناتوانى و بى كسى را دوست ندارد. همه خواستار قدرت و موقعيت و نفوذ و اعتبارند. اين بال و پر «پرواز» و بازوى «توانايى» براى انسان، اقوام و خويشاوندانند كه بودنشان قوّت قلب مى آورد و حمايتشان دلگرم مى سازد. هر چه به تحكيم رابطه هاى فاميلى بپردازيم و «صله رحم» و رفت و آمد و حرمت نهادن و نيكى كردن و بال و پر دادن به يكديگر در ميان مجموعه يك خانواده و فاميل بيشتر باشد، اعتبار و قدرت و شوكت آنان افزوده مى شود. نيكى به بستگان، جاى دورى نمى رود. ثمره احسان و اكرام نسبت به اقوام و عشيره، به خود انسان برمى گردد و آنان را بعنوان يك «پشتوانه» و «تكيه گاه» در هنگامه خطر و مواقع نياز براى ما نگاه مى دارد. اگر از «خويشان»، خير به همديگر نرسد و همه بازوى يكديگر نباشند، از بيگانگان و «اغيار» چه انتظارى است؟!... بال پرواز هم باشيم، نه قيچى بريدن و چيدن بال و پر! 📚راه زندگی ، جواد محدثی 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⏰ @besoye_zohor
Panahian-Clip-EbadatJozKhedmatBeKhanevadeNist.mp3
1.96M
🎵عبادت به جز خدمت به خانواده نیست! 🔻این تیپ را چرا توی خونه نمی‌زنی؟!
❁﷽❁ یادت خوشے حال همہ منتظران پــروازِ پر و بالِ همہ منتظران آمـاده شـدن بخاطرِ آمدنٺـــ شد افضل اعمالِ همہ منتظران 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ⏰ @besoye_zohor
✨﷽✨ ✅ مُنـور شدن منازل : خانه های خود را با تلاوت قرآن نورانی كند خانه ای كه زیاد در آن قرآن تلاوت شود. خیر و بركتش فزونی یابد ، به اهلش فراخی رسد و نورش به اهل آسمان روشنایی دهد؛ بدان سان كه ستاره های آسمان به اهل زمین، روشنایی دهند. 📚اصول كافی، ج۲، ص۶۱۰ چه بسیار افرادی هستند كه در زندگی خود نورانیت آشكاری با تلاوت قرآن احساس كرده اند و روزی و بركت خود را مدیون قرآن هستند. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خانه‌هایتان را با تلاوت ‌قرآن نورانى كنید و آن‌ها را همچون یهود و نصارا كه نماز و عبادت را در خانه‌ها تعطیل كرده، تنها در كنیسه و كلیسا انجام مى‌دهند به گورستان تبدیل نكنید. هنگامى‌كه در خانه‌اى زیاد قرآن خوانده شود، خیر و بركت آن فزونى یابد و اهل خانه مدت‌ها از آن لذت خواهند برد و همانگونه كه ستارگان براى. زمینیان مى‌درخشند، [این خانه] نیز براى آسمانیان مى‌درخشد.» 📚بحارالانوار، ج۸۹، ص‌۲۰۴ 【 السلام علیڪ یا اباعبدالله】
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹🔻امام زمان یار حکومتی لازم داره! شرایط با زمان امام حسین (ع) فرق داره! 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @besoye_zohor
【شرط اجابت دعا】 ✍امام رضا علیه لسلام : هرگاه میخواهی دعایت به عرش برسد و مستجاب گردد، اول در حق پدر و مادرت دعا کن. 📚بحار الانوار ج‌ ۶۱ ص‌ ۳۸۱ 💠: @besoye_zohor
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #138 رمان سجاده صبر🌺💞 ساعت زنگ خورد، موبایلش رو نگاه کرد، ساعت 7 بود، باید کم کم بیدار میشد و
قسمت رمان سجاده صبر🌸🌹 ریحانه رو از پیش دبستانی گرفت و به سمت خونه رفت .در خونه رو که باز کرد بوی سوختنی بدی می اومد، در حالی که به سمت آشپزخونه میرفت صدا زد: فاطمه. اما صدایی نمی اومد، به آشپزخونه که رسید، دود غلیظی همه جا رو گرفته بود، فورا گاز رو خاموش کرد و پنجره رو باز کرد و رو به ریحان گفت: بابا برو ببین مامان کجاست. ریحانه سریع به سمت اتاقها رفت، خبری نبود، سهیل فورا به سمت دستشویی رفت، کسی نبود، در حمام رو باز کرد که با دیدن فاطمه که روی زمین افتاده قلبش ایستاد: فاطمه ... بعد هم فورا به سمتش رفت فاطمه که در حال گریه کردن بود، نگاهی به سهیل انداخت و گفت: در رو ببند... -آخه دختر خوب، تو چیزی به نام عقل هم داری؟! تنهایی اومدی حمام؟ ... پاشو ... زیر بغل فاطمه رو گرفت وبلندش کرد، فاطمه چیزی نمیگفت و بی صدا اشک میریخت. سهیل فاطمه رو روی صندلی ای که مخصوص فاطمه آورده بود توی حمام گذاشت و گفت: چرا گریه میکنی آخه؟ ... به خدا خوب میشی ... پس توکلت کجا رفته؟ ... پس صبرت کو؟ ... پس اون همه ایمانت کو؟ ... تو همون فاطمه ای که بزرگترین مشکالتم تکونت نمیداد؟ ... فاطمه گریه میکرد و چیزی نمی گفت... سهیل نگاه تاسف باری بهش انداخت و گفت: چرا حرف نمیزنی؟! ... میدونی سکوتت داره اذیتمون میکنه؟ ... صدات خونمون رو گرم میکرد ... داری از من و ریحانه دریغش میکنی فاطمه ... وقتی سکوت و گریه فاطمه رو دید، با دستهاش اشکاش رو پاک کرد، نفسی کشید و با مهربونی گفت: میتونی خودت لباسهات رو بپوشی؟ فاطمه با صدایی که از ته چاه می اومد گفت: آره -خیلی خوب، من بیرون ایستادم، پوشیدی صدام کن... داشت از جاش بلند میشد که فاطمه گفت: خودم میام سهیل برگشت و نگاهی به فاطمه کرد و گفت: بچه شدی فاطمه ... خیلی بچه شدی ... و از حمام بیرون رفت -پاهات هر روز قوی تر میشه، اما انگار زبونت رو جدی جدی موش خورده
🍀حضرت امام هادی (ع): اگر قبر عبدالعظيم حسنی را در ری زيارت كنی مانند آن است كه امام حسين (ع) را زيارت كرده باشی. ميلاد باسعادت سیدالکریم حضرت عبدالعظيم حسنی (ع) مبارک باد🌹 🌸اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌸 🆔 @besoye_zohor