eitaa logo
تکه هایی از سیاهه
91 دنبال‌کننده
289 عکس
86 ویدیو
3 فایل
اینجا یک دفترچه یادداشت مجازی است برای انتشار تکه‌هایی از سیاهه‌ی کتاب ها با واگویه‌های بلندبلندِ گاه‌گاهی... تذکری بود اینجا درخدمتم: @Smmh1380
مشاهده در ایتا
دانلود
باز در نوشته هایش این بوده که حدیثی از امام باقر علیه السلام نوشته: از جمله اوقات شریف ما بین طلوع فجر تا طلوع صبح است. در بعضی اخبار از لسان امام باقر علیه السلام آمده است که ابلیس در این ساعت یعنی بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب لشکر خودشان را بسیج می کند که انسانها را منحرف کند، بعضی ها نماز نخوانند و در خواب بماند کتاب: (ص ۵۹) شهید: @siyahe
بزرگترین حادثه که در زندگی همه برادرها اثر نامطلوب گذاشته فوت مادر بود. علی ۱۶ سال داشت که بار همع کارهای خانه به دوش او افتاد. یک پسر دوم دبیرستان را تصور کنید که هم برای خانواده آشپزی می کند و به وضع خانه می‌رسد ، هم به لحاظ درسی به برادرهای کوچکتر می رسد ، هم شاگرد اول بهترین دبیرستان شهر است ، هم انجمن اسلامی دبیرستان را به خوبی اداره می‌کند ، هم قهرمان دومیدانی جوانان کشور است و در تمرین ها شرکت می کند... کتاب: (ص ۶۲) شهید: @siyahe
یکی از دوستانش می گفت: علی‌عباس مجروح شده و از جبهه به خرم‌آباد برگشته بود. در میدان شهدا با ایشان برخورد کردیم و تا اواخر خیابان مطهری با هم رفتیم. در طول مسیر احساس کردم ایشان ابهت خاص عرفانی پیدا کرده و کم حرف شده بود. از عظمت شخصیت او ما به خودمان اجازه نمی‌دادیم که صحبت کنیم و وارد بحث‌های حاشیه‌ای شویم. در این بیست دقیقه ای که در طول مسیر با هم بودیم یک کلام عادی و لغو و بیهوده از علی عباس نشنیدیم. واقعا از لحاظ اخلاقی الگو بود. بار معنوی خاصی در حرکات و حتی سکوتش بود. کتاب: (ص ۷۰) شهید: @siyahe
همیشه مرا می‌بوسید و به من می‌گفت: خیلی از شما خوشم می آید چون از رئیس‌جمهور که در خط امام هست دفاع می‌کنی. رئیس جمهور در آن زمان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود.ایشان به او خیلی علاقه داشت.خیلی هم از او دفاع می‌کرد. به من و بسیاری از دوستان می‌گفت: چون انقلاب را دوست دارید دوستتان دارم. کتاب: (ص ۷۴) شهید: @siyahe
آقای اسلام‌دوست می‌گفت: نوبت علی‌عباس بود که در بیرون سنگر نگهبانی دهد. نگهبانی به این صورت بود که بچه ها تا صبح ، دوساعته و شیفتی نگهبانی می‌دادند. ولی آن شب عباس و یکی دیگر از رزمنده‌ها تا موقع سحر خودشان نگهبانی ‌دادند و بچه هایی را که نوبتشان بود بیدار نکردند و از خوابشان گذاشتن. فردای همان شب تقریباً ساعت سه بعد از ظهر کمک‌های مردمی رسید و آن‌ها را تقسیم کردند. علی‌عباس و همان رزمنده که شب تا سحر گهبانی دادند چیزی از کمک‌ها نخوردند! آنجا فهمیدم که روزه گرفته‌اند. کتاب: (ص ۷۶) شهید: @siyahe
یکی از دوستانش بعدها گفت: در زمان دانشجویی ، اتاق خوابگاه علی‌عباس رو به گنبد امام رضا بود. او هر شب رو به گنبد، با امام خودش صحبت می‌کرد. و ما هم خوشحال از اینکه علی‌عباس بالاخره مشغول به تحصیل شد و دیگر فرصتی برای آمدن به جبهه نخواهد داشت. اما زهی خیال باطل! کتاب: (ص ۷۹) شهید: @siyahe
کارنامه ترم اول دانشگاه و آزمون‌های نیمسال اول حوزه برای معرفی عباس کافی می‌باشد و با معدل ۱۸/۳۱ ترم اول دانشگاه و معدل ۱۶/۲۵ ترم اول حوزه را سپری کرد. این در حالی بود که علی عباس در کنار تحصیل در حوزه و دانشگاه برنامه‌های مطالعاتی دیگر نیز داشت. کتاب: (ص ۸۱) شهید: @siyahe
این اواخر کمتر با رزمندگان لرستان دیده می‌شد. نمی‌دانم. شاید می خواست جایی برود که کمتر او را بشناسند. بیشتر بچه‌های سپاه خرم آباد او را می‌شناختند و برای انجام مسائلی مانند نماز شب و... اذیت می‌شد. برای اینکه از ریا دور باشد ، هر بار یگان خود را عوض می‌کرد. کتاب: (ص ۸۲) شهید: @siyahe
روزهای آخر من دیده بودم که بیشتر شهدا در روزهای آخر حیات خود به گونه‌ای دیگر می‌شدند همین حالت را در علی عباس مشاهده کردم. مثل مسافری شده بود که می‌خواست به سرزمین خود برگردد. از حرف‌های دنیایی بیزار شده بود. آخرین دیداری که با ایشان داشتم در مسجد فاطمیه بود. من همیشه مسائل و اتفاقاتی را که در دبیرستان و بعد از دبیرستان رخ می‌داد ‌‌،دوست داشتم. شروع کردم برای ایشان تعریف کنم. خب در این شرایط از دیگران هم صحبت می‌شود و احتمال غیبت و... متعجب دیدم ایشان ناراحتی از شنیدن این حرف‌ها امتناع می‌کند! کتاب: (ص ۸۹) شهید: @siyahe
روزهای آخر مسائل روزمره ای که در جریان بود برای ما که به زمین تعلق داشتیم شاید جالب بود، اما این حرف‌ها علی عباس را آزار می‌داد. صحبتم را قطع کردم. احساس کردم از نظر معنوی خیلی از ایشان فاصله گرفته ام. علی‌عباس در مراحل بالای معنوی سیر می کرد و ما... بعدها یکی از دوستانش می‌گفت: علی عباس از این که بیشتر دوستانش شهید شده‌اند و خودش هنوز توفیق نیافته خیلی ناراحت بود. در سال ۱۳۶۴ قبل از آخرین اعزام چهل روز در مشهد روزه گرفت. به این امید که انشاءالله این‌ بار برات شهادت را از مولای خود بگیرد. کتاب: (ص ۹۰) شهید: @siyahe
جرعه‌ای از آخرین متن به جا مانده... خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله‌های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش در آورده‌اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است. مگر به لطف و رحمتت... کتاب: (ص ۹۲) شهید: @siyahe
کتاب: شهید طلبه مدافع حرم حضرت زینب "س" جاوید الاثر:
یاحسین مداحی کار همیشگی اش بود صبح که از خواب بیدار می‌شد یا خودش مداحی می‌کرد و یا مداحی گوش می‌داد. صبح‌ها با صدای مداحی و یا حسین یا حسین های محمد امین برای نماز بیدار میشدم. راوی:برادرشهید کتاب: (ص ۱۶) شهید: @siyahe
ادب و احترامش فقط نسبت به من و پدرش نبود نسبت به دیگران هم همین طور بود. برای یک مراسمی قرار بود امین مداحی کند. یادم هست از شب تا صبح تمرین کرد و آنها را نوشت. صبح هم با چفیه و سربند آماده شد برای رفتن به مجلس. وقتی به مجلس رفته بود یکی از اهالی بلندگو را از امین گرفته بود و گفته بود: "من خودم مداح آوردم. شما نباید مداحی کنی". هر کسی جای امین بود یا قهر می‌کرد یا اعتراض می‌کرد و جوابی می‌داد. ولی آن روز امین نه اعتراض کرده بود و نه مجلس را ترک کرده بود. مثل بقیه مردم نشسته بود پای مجلس عزاداری بدون کوچکترین اعتراض یا بی احترامی. کتاب: (ص ۱۶) شهید: @siyahe
مثل بچه های دیگر نبود که به چیزی علاقه زیاد داشته باشد. بعضی وقتها به مادرش می گفتم:<این بچه چرا اینجوریه؟ نه به لباس خاصی علاقه داره ، نه به ماشین خاصی ، نه به هیچ وسیله دیگه...>. اصلا نگاهش به این مسائل دنیایی نبود. فقط به معنویات علاقه نشان می‌داد. مادرش به زور این بچه را می‌برد برای خرید لباس. وقتی هم می رفت، داخل مغازه می شد و از بین مثلاً ۵ مدل لباسی که وجود داشت، ارزانترین را انتخاب می‌کرد. کتاب: (ص ۲۰) شهید: 📚 @siyahe
وقتی از قم می آمد خانه، به محض تمام شدن غذا، مشغول جمع و جور کردن سفره می شد، ظرف‌ها را می‌شست، خانه را جارو می‌زد و پله ها را تمیز می‌کرد. می‌گفتم:<امین جان شما این‌کارهارو نکن، خودم انجام میدم.> می‌گفت:< نه مامان این‌ها وظیفه منه.> حتی حاضر بود سرویس بهداشتی را تمیز کند؛ یک بار به او گفتم:<عزیزم شما سرباز امام زمانی، خوب نیست این کارها را انجام بدی.>گفت:<چرا مادر من توی مدرسه این وظیفه را به عهده گرفتم. مشکلی نداره.> از این حرف ناراحت شدم گفتم این همه کار هست شما چرا این کار را به عهده گرفتی؟ گفت:<این افتخار من که هرجوری شده به سربازای امام زمان خدمت کنم.> کتاب: (ص ۳۰) شهید: @siyahe
می خواست برایم از بهترین کسی که دوست دارد بگوید. من فکر کردم حالا من یا پدرش را اسم ‌می‌برد ولی گفت:<مامان!من امام حسین رو خیلی دوست دارم.> راست میگفت وقتی از تلویزیون روضه امام حسین پخش می‌شد زار زار گریه می‌کرد. آن‌قدر زیاد که من دیگر طاقت نمی‌آوردم اشک‌هایش را ببینم و سریع تلویزیون را خاموش می‌کردم. توی هیئت و مجالس روضه هم همین‌طور بود. کتاب: (ص ۳۳) شهید: @siyahe
من می توانم بگویم تمام فکر و ذکر و الگوی محمدامین شهدا بودند. این را می‌شود از فضایی که در حجره‌اش درست کرده بود فهمید. جملات شهید آوینی و شهید چمران را نوشته بود و بالای سرش روی دیوار نصب کرده بود؛ و این به معنای این است که من می‌خواهم به این حرف‌ها عمل کنم. توی اتاقش که وارد می‌شدی رنگ و بوی شهدا را حس می کردی؛ پلاک، چفیه تزیینات حجره و کتاب‌هایی که در حجره داشت ، این حس را ایجاد می‌کرد. کتاب: (ص۳۴) شهید: @siyahe
مکانی را انتخاب کرده بودیم برای خلوت کردن با شهدا و اسمش را <مقرالشهداء> گذاشته بودیم. نیاز به یک نمایشگر داشت. وسیله‌ای که بتوانیم با آن کلیپ و عکس های شهدا را پخش کنیم. چند نفر از بچه ها بسیج شدیم برای اینکه پول تهیه کنیم. به هر دری زدیم نشد. از دوست ، آشنا و مسئول هر کسی را به ذهنمان می‌رسید پیگیر شدیم ولی جور نشد. آخرین کاری که انجام دادیم این بود که رفتیم سراغ روزه استیجاری. سه سال روزه استیجاری گرفتیم و پخش کردیم بین بچه ها قرار شد هر کدام ۱۵ روز روزه بگیریم و پولش را برای خرید نمایشگر هزینه کنیم. کتاب: (ص۳۴) شهید: @siyahe
در نظام اندیشه توحیدی ، یک لشکر-حتی با فرماندهی کامل ترین انسان در عالم-ممکن است شکست بخورد. معصوم بودن و کامل بودن فرمانده لشکر، لزوماََ پیروزی در پی نخواهد داشت. آیات سوره آل عمران درباره شکست مسلمانان در جنگ احد، همین پیام را دارد. لشکری که کامل ترین انسان روی زمین در طول تاریخ فرمانده او بود شکست خورد. به دلیل{فَشِلتم}،{تَنَازَعتُم}و{عَصَیتُم}. اینها مشکلات جبهه حق است و بسیاری از مشکلات و بلکه غیبت امام ، ریشه در آن دارد. | ص۲۰ @siyahe
وقتی انسان هایی از جنس {سابقون} قیام می‌کنند و سپس صدا می‌زنند: {مَن أَنصَارِی إلَی الله} جریانی اجتماعی شکل می‌گیرد که نتیجه آن تغییر عموم مردم است. در این جا است که در پی اخلاص و مجاهدت این انسان‌ها به مرور تصمیم کل جامعه تغییر می‌کند و اراده‌اش عوض می‌شود. | ص ۲۲ @siyahe
در تبیین آیات قرآن در انتهای هر آیه اسم‌های خاصی از اسماء الهی مطرح می‌شوند که عمق واقعی هر اتفاقی را در نسبت با خدا نشان می‌دهد. همچنین در هر دعا که خدای متعال را به چه اسمی بخوانیم مشخص می‌کند که چه زاویه نگاهی را باید به آن درخواست داشته باشیم. | ص ۳۵ @siyahe
به عقیده نویسنده جمیع علوم عملی است حتی توحید.شاید از کلمه"توحید" که "تفعیل"است عملی بودن آن نیز استفاده شود. {چه که به سبب مناسبتِ اشتقاق ، توحید از کثرت رو به وحدت رفتن و جهات کثرت را در عینِ جمع مستهلک و مضمحل نمودن است.}امام‌خمینی،آداب الصلوة،ص۹۳ | ص۳۸ @siyahe
توجه تام و تمام به معشوق حقیقی توجه به او شبیه توجهی است که حین تعامل با دیگران به مخاطب می‌کنیم.وقتی باکسی سخن می‌گوییم، نه با صورت و اوصافش و نه با هیچ چیز دیگرش مستقلاََ رابطه نمی‌گیریم. بلکه پیش از توجه به همه رفتار و سکناتش متوجه خود اوییم. این احساس را کسی که متوجه معشوقی است ، پررنگ‌تر درمی‌یابد ، همه توجه عاشق اولاََ معطوف معشوق است. سپس کلمات ، جملات ، رفتارها ، اخلاق و... | ص۴۱ @siyahe
آثار رویکردتوحیدی | اول وسعت نگاه موحد بی نهایت است. او متوجه است که ابدیت را پیش رو دارد و با عالمی بی‌نهایت از همه جهات رو به رو است.همه جای عالم برای او مهم است و نسبت به تغییر همه عالم، احساس مسئولیت می‌‌کند. به کم قانع نمی‌شود.همه امور بلکه همه جهات یک امر نیز باید با او تفسیر شود. توجه او شامل مبدأ،مقصد،روح،کالبدا است و خلاصه موحد متوجه "هو" است که {هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن} و بلکه اساساََ {بکل شیء علیم} است.یعنی مسیطر و در بر گیرنده است. با این حساب باید بگوییم:انسان موحد رویکردی جامع دارد. | ص ۴۱ @siyahe