.
.
از اینکه بین این آدمها زندگی میکردم، احساس خوشبختی میکردم. تناقض وسوسهکنندهای بود: اینکه در خاورمیانه، زن باشی و آزادیات در مقایسه با زنهای غرب خیلی کمتر باشد، ولی قدر و منزلتت بمراتب بیشتر باشد. دیگران از دفاع زنهای عرب از فرهنگ خودشان تعجب میکنند، زیرا تمرکزشان بر روی شیوههای تنبیه زنهایی است که قاعدهها را رعایت نمیکنند. آنها توجه نمیکنند زنهایی که قاعدهها را پاس میدارند، چه پاداشی میگیرند.
.
.
📚مسجد_پروانه/ جی ویلو ویلسون
سفر دختری آمریکایی به عشق و مسلمانی
.
.
@skybook
.
.
مرد با صدایی رسا گفت:
سلام بر تو ای امام عادل، ای ماه تمام، ای شیر شجاع میدان نبرد! درود خدا بر تو که از تمام مردم افضلی، درود و صلوات خدا بر تو و بر آل تو
ای علی، شهادت میدهم که تو به حق و صدق امیرالمؤمنینی، و همانا تو وصی رسول خدا و خلیفه پس از او و وارث علم او هستی.
ای علی، نفرین خدا بر آنکه حق تو را انکار و مقام بزرگت را انکار نماید
هر آینه عدالت تو جهان را پُر ساخته و چون باران، پی در پی رحمت و رأفتت بر همگان برکت آورده است
سپس در حالی که جمعیت از فصاحت و بلاغت مرد به تحسین آمده بود، چند قدم نزدیک شد و نامه حاکم یمن را به امام داد.
علی نامه را خواند و خرسند شد. مرد دوباره با صدایی رسا و جملاتی فصیح گفت: من به نمایندگی از تمام اهالی یمن، که جملگی از دوستداران تو هستند، با تو بیعت میکنم. پس هر جا میخواهی ما را بفرست که بیشک ما را مردانی شجاع و با تدبیر خواهی یافت.
علی لبخندی زد و گفت: خداوند شما را رحمت کند.
ما برای اطاعت از تو به جهان پای گذاشته و به فرمان تو از جهان خواهیم رفت. ما را در هر بلا و فتنهای آزمایش کن تا صدق ما بر تو آشکار گردد.
مالک به عمّار نگاه کرد که با لبخند تحسینبرانگیز و چشمان به شوقآمدهاش به نماینده یمنیان خیره شده بود.
امام سری به تأیید تکان داد و گفت:
نام تو چیست ای مرد؟
- #عبدالرحمن
- فرزند کدام یک از یمنیان هستی؟
- #فرزند_ملجم
سلیم به امام نگاه کرد که ناگهان در هم شده و لبخندش زایل گشته بود. .
- آیا تو #مرادی هستی؟
- بلی یا امیرالمؤمنین
.
.
📚پس از بیست سال/ سلمان کدیور
.
.
@skybook
.
.
آیا تمامت هستی و آفرینش از عشق است؟ جوابی برایش ندارم فقط میدانم اگر عشق خود هستی نباشد، هستی هم نمیتواند مفهومی خالی از عشق باشد، و کسی که عاشق نیست گویی هرگز وجود نداشته که اوج خواستن در عشق به ظهور میرسد...
.
.
📚صخور/ امید کورهچی
.
.
@skybook
.
.
شاید اگر شُریح همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد. اگر شُریح میرفت به مردم میگفت: مردم!بله، هانی زنده است، اما داخل زندان است و عبیدالله قصد دارد او را بکشد. آنها میریختند هانی را نجات میدادند؛ با نجات هانی قدرت پیدا میکردند... کوفه میشد برای امام حسین(ع) دیگر واقعه کربلا اصلا اتفاق نمیافتاد... اگر واقعه کربلا اتفاق نمیافتاد، یعنی امام حسین(ع) به حکومت میرسید...
یک حرکت بجا، یک وقت یک تاریخ را نجات میدهد،یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیا طلبی و حرص به زنده ماندن است، گاهی تاریخ را در ورطهی گمراهی میغلتاند. این نقش #خواص است، خواصِ ترجیح دهندهی دنیا بر دین....
.
.
📚انسان ۲۵۰ ساله | حلقهی سوم/ امام خامنهای
.
.
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. . #کتاب_هفته 📚به من گفتند تنها بیا/ سعاد مخنت 🔹️گزارشی جذاب و گاه تکان دهنده از قلب شبکههای تر
.
.
#کتاب_هفته
🔺️یادداشت تفصیلی محسن شهمیرزادی بر کتاب #به_من_گفتند_تنها_بیا در روزنامه وطن امروز
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=2712&pid=8&type=0
.
.
@skybook
.
.
از اردوگاه بیرون زدم. به دفتر حاج حمید خدادی رفتم و به او گفتم میخواهم برای افطار اسرا هندوانه تهیه کنم. حاج حمید موافقت کرد و بودجة لازم را در اختیارم گذاشت؛ هرچند ساز مخالف مدیریت کمپ و بازجویی کوک بود و میگفت این کار اسرا را پرتوقع میکند!
با دو وانت نیسان و دو سه پاسدار وظیفه به میدان بارفروشها رفتیم. هندوانهفروشها از اینکه کسی آمده بود و ته بارشان را یکجا میخرید، خوشحال بودند. به همین خاطر توانستم تخفیف خوبی از آنها بگیرم.
دمدمای غروب، با وانتهای هندوانه وارد حیاط کمپ شدیم. اسرا با تعجب و بعضیهایشان با چشمهای از حدقه درآمده به وانتهای پر از هندوانه نگاه میکردند. اطمینان داشتم فکرش را هم نمیکردند که هندوانهها برای آنها باشد!
مسئولان عراقی اردوگاه را صدا زدم و گفتم به اسرا بگویند هر کس هر چند تا هندوانه میخواهد بردارد. جالب اینکه وقتی اسرا آمدند پای وانتها تا هندوانه ببرند، مخالفان کنار وانتها ایستاده بودند و به اسرا میگفتند: «ببرید و به جان ما دعا کنید!»
کناری ایستادم و واکنش اسرا را زیر نظر گرفتم. اغلب راضی و خوشبین بودند و با شادی هندوانههای زیر بغلشان را به هم نشان میدادند. عدهای مثل جمیل احمد حسین البیاتی و مجید شندوخ جاسم، که وابستة رژیم بعثی بودند، با ناباوری به وانتها نگاه میکردند و به هم میگفتند: «معلوم نیست چه خوابی برای ما دیدهاند.»
.
.
📚پوتین قرمزها/ فاطمه بهبودی
.
.
@skybook
.
.
📗دلتنگ نباش/ زینب مولایی
📘عمار حلب/محمدعلی جعفری
📙قصه دلبری/محمدعلی جعفری
📓اسم تو مصطفاست/راضیه تجار
📔نیمه پنهان ماه ۱ (چمران به روایت همسر)/ حبیبه جعفریان
📕باغ طوطی/مسلم ناصری
📓پس از بیست سال/ سلمان کدیور
📘ماجرای فکر آوینی/ وحید یامین پور
📕ساکن خیابان ایران/ محسنحسام مظاهری
.
.
#شارژ_شد
.
.
@skybook