خبر رحلت حجت الاسلام سیدعلی حسینی ایمنی
شاعر و پژوهشگر ولایی
برایم سهمگین بود.
خداوند ان شاءالله او را با اجداد مطهرش محشور فرماید...
با سیدعلی از اوایل دهه 80 آشنا بودم
و بعد شد همکارمان در نشریه دیدار آشنا.
بسیاری از شاعران و نویسندگان
که با نشریه اشارات همکاری داشته اند
مرهون عنایات اویند.
خدایش رحمت کناد.
#شعر_منتخب
بیگانه نیست با غم ایّام شهرمن
دریای پرتلاطم آلام شهرمن
شد منتشر میان نفسهای خسته اش
ویروسهای جاهل اوهام ، شهرمن
از شوکران طعنه ندارد هراس ، هیچ
نوشیده سالهاست از این جام شهرمن
در سایه ی کرامت بانوی آفتاب
کوتاه نیست دستش ازاین بام شهرمن
جاریست جویبار کرامت از این دیار
هرگز ندیده زائر ناکام شهرمن
حتی اگر زمین و زمان پیله میکنند
پروانه میشوی تو سرانجام شهرمن
نور شفاست میدمد از صحن آینه
رویت سپید و قلب تو آرام شهرمن
زینب غلامی
پیشکش به خاک قدوم مبارک حضرت جوادالائمه علیه السلام
دل را نفحات ایزدی پروردهست
عشق ازلی و ابدی گل کرده ست
ریحانة باغ ارتضا بهر «رضا»
نورسته گل محمدی آوردهست
ای کوی تو قبلة مراد، ادرکنی!
ما را که نبردهای ز یاد، ادرکنی!
من خاک نشین در گه جود توأم
مولایَ جواد بن جواد! ادرکنی!
گل در چمن از تو رنگ و بو یافته است
با روی تو عشق، آرزو یافته است
نام تو جواد و مشتق از جود خدا
جود و کرم از تو آبرو یافته است
با بحر وجودت گهر جود آمیخت
طوفان نیاز را به دلها انگیخت
بر ساحل امید همه مشتاقان،
بحر کرم تو کف به کف گوهر ریخت
از سروده های پیشین(1381)
فاصله میان شاعر و مخاطب
سرودن شعر امری دشوارست؛
و سرایش شعر طنز، که مخاطب اصلی آن مردمند، بسیار دشوارتر است.
طنزسرایی، از نمونه شیوه های بیانی بسیار دشوارست که شاعر باید اعتراض را با زبانی «لیّن»و نرم، اما هدفمند و اثرگذار ارائه کند.
در این راه باید شاعر، «بلاغت شعری» را بشناسد؛
وگرنه راه شعر به خطا می رود و بار سنگین اتهام بر دوش شاعر خواهد افتاد.
بلاغت شعری چیست؟
حتماً داستان آن خوابگزار را شنیده اید که در تعبیر خواب، به خاطر نوع بیانش چوب خورد!
بلاغت به ما«چگونه گفتن» با محوریت فهم و متناسب با حالات مخاطب را تذکر می دهد...
خلاصه بحث بلاغت، رعایت اقتضای حال و مقام خود(شاعر)، مخاطب و موضوع(سوژه) است.
رعایت اقتضای حال شاعر، ساده است؛
اما اقتضائات حال مخاطب و موضوع است که شاعر طنزسرا را وادار می کند به زبان دوپهلو، بیان رندانه و ایهام وار یا به کار بستن شگردهای دیگر بیانی دست یازد.
بسیاری از شاعران می توانند حال خود را در شعر بسنجند و بازسازی کنند و نهایتاً از شعر خود لذت ببرند؛ یعنی به اقتضای حال شعر بسرایند؛
ولی آیا می توان اطمینان داشت رضایت شاعر، و اشباع روحی او،
رضایت همه مخاطبان را نیز تضمین می کند؟
به عبارت دیگر شعر،
شرایط درک مخاطب، رضایت و نهایتا اشباع او را نیز درنظر گرفته است؟
در برخی موارد، بعیدست اقتضای حال مخاطب و شاعر یکی باشد؛
راز تفاوت تصور و برداشت مخاطب از کلام شاعر، در اکثر موارد در همین امر نهفته است.
واقعیت این است که برخی از شاعران
–با وجود سابقه شعری ممتد و طولانی-
در قبال مخاطب و نیز موضوع(سوژه) نمی توانند اقتضائات و شرایط مخاطب را به درستی در نظر بگیرند؛
و گاه باید خود به شعر الصاق شوند(!) تا ابهامات موجود درباره شعرشان را پاسخ دهند!
بهترست در خصوص بلاغت، پای مکتب حافظ زانو بزنیم:
حافظ می داند نقد علمای نااهل در نگاه مردم، مذموم است و عواقبی به همراه دارد؛
بنابراین وقتی قرارست به آنان متلک بگوید، تدابیری می اندیشد:
ابتدا -به قول معروف- یک سوزن به خودش می زند:
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است!
و ضمنا دوپهلو متلک می گوید:
«ملالت علما» موهم دو پیام و مضمون است:
علما ملامت می شوند؟
یا
علما ملامت می کنند؟
و گاه
در ظاهر کلام فخیم و قانع کننده(عالی مقام )، به فرد جاهل عالمنما نیش می زند!
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین رتبه نیست زاهد عالی مقام را!
و:
دوش ازین قصه نخفتم که فقیهی می گفت:
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
براستی حافظ از کدام وجه کلام ناراحت است؟
هنر ایهام این است که راه فرار را پیش روی شاعر باز می گذارد!
وقتی مردم از اثر طنز، برداشتی جدا از «المعنا فی بطن شاعر » دارند، به احتمال قریب به یقین،آن اثر، طنز موفقی نیست؛
به بیان دیگر با شیوه بلاغی مردم فاصله دارد؛
و اقتضای حال مخاطب یا موضوع درآن رعایت نشده است؛
و اثر، احتمالا «محل مظان» و «کژتابی مفهومی» است...
رعایت اقتضای موضوع نیز کار ساده ای نیست؛
کسی می تواند با تابوهای فرهنگی اجتماعی، دست به گریبان شود که «کاربلد» باشد!
مثلاً موضوع «معاد» شوخی برداری نیست
اما حافظ با زبان رندانه اش با این موضوع نیز، ور می رود!
برای اتهام زنی به ریاکاران، خودش را قربانی می کند
«گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد...»
و برای پرهیز از اتهام، به فرافکنی روی می آرد:
« این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می کفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی:
گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد...
وای اگر در پس امروز بود فردایی!»
و جالب این که خودش هم موضع موافق می گیرد:
«این حدیثم چه خوش آمد...!»
اما حرف اصلی را از زبان ترسا می گوید
تا قبح کار، بیشتر نشان داده شود.