# در مکتب حقایق پیش ادیب عشق...
#یادی_از_مرحوم_اکبرزاده
حق بزرگی که مرحوم اکبرزاده بر گردن من دارد
باعث شده، همواره به یاد ایشان باشم.
و اکنون که مصیبت فقدان او بر جان ما سنگینی می کند،
مرور خاطره ای از ایشان،
شاید اندکی از این ثلمه را بکاهد و یاد ایشان را در قلب من ماندگارتر می کند...
اوایل دهه هفتاد بود
(دقیق یادم نیست چه سالی؟)
آن سالها اوج برو-بیای من در عرصه شعر بود
و حضور من درجلسات جمعه شب انجمن ادبی محیط.
در آن ایام
جلسه استاد مجاهدی بهترین مأمن و ماوای شاعران جوان بود.
عنایت خاص استاد مجاهدی
-که خداسایه اش را بر سر ما مستدام بدارد-
و حوصله ایشان در شنیدن شعر
و تحمل رفتار شاعران جوان،
هنوز هم مثال زدنی و درس آموزست.
روحیه ایشان در تشویق و دل دادن به مضامین شعر ولایی شاعران جوان
از نکاتی است که باید در جای خود تحلیل شود
که درس های فراوانی در پی دارد.....
از دیگر جاذبه های جلسه،
حضور شاعران و مداحان برجسته کشوری در انجمن ادبی محیط بود.
یکی از باشکوه ترین و خاطره انگیزترین جلسات در آن روزها در ذهن من،
حضور آقای «محموداکبرزاده» در آن انجمن بود.
من آقای اکبرزاده را نمی شناختم.
استاد مجاهدی با تکریم تمام ایشان را معرفی نمودند
از ظاهر ایشان نمی توانستم حدس بزنم شاعر است یا مداح.
آنچه در نگاه اول توجه مرا به خود جلب کرد،
نگاه نافذ، دقیق و پرسش گرانه او هنگام شنیدن شعر بود
که از عطشی زایدالوصف حکایت داشت.
با نگاهش بخوبی می فهماند
که شعر شناس دقیقی است.
هنگام خوانش شعرم
با نگاهش به من فهماند که شعرم را پسندیده
و دارد تشویقم می کند.
اما تشویق را به همین رفتار بسنده نکرد
و بعد از جلسه باب رفاقت را با من گشود.
تصور کنید در دوره ای که بسیاری از شاعران و اساتید عینکی و سنت گرا
برای شاعر جوان و شعرش
محلی نمی شناسند،
حالا آدم پخته شعرشناس و میان سالی
دارد جوانی را تشویق می کند.
این تشویق و تحویل گرفتن،
بخاطر ولایی بودن شعرم بود
یا جذابیت و ارزش آن؟
نمیدانم...
به هرحال باز هم به ذره پروری و تشویق پرداخت
و از من نوپای ابجدخوان در شاعری دعوت کرد که
هروقت توفیق تشرف به مشهدالرضا یافتم
در جلسات ایشان شرکت کنم.
رفتار مشوقانه بزرگوارانی چون استاد مجاهدی و مرحوم اکبرزاده
برای من وامثال من درس های بزرگی در پی داشته است ...
اگرامروز می بینیم شاعران جوان
براحتی در جلسات حضور می یابند
و از نقد شعرشان هراسی ندارند،
قطعا به دلیل فرهنگ سازی
همین بزرگان و امثال ایشان بوده است...
@smahdihoseinir
نجوای سحر نوزدهم
(1)
ای صبح به سجده صلاتم برسان
مشتاق لقایم و براتم برسان
خضر رهم و تشنه میان ظلمات
ای تیغ، به چشمه حیاتم برسان
(2)
شد او همه «هو» فزت و رب الکعبه
گلگون شده رو، فزت و رب الکعبه
با بغض گلوگیر «وفی الحلق شجی»
شد نغمه او: فزت و رب الکعبه
(3)
منشق شده ماه از جبین در شب قدر
خورشید به خون نشسته بین در شب قدر
زخم است به سر گرفته جای قرآن
تقدیر علی است این چنین در شب قدر
رمضان 1381
#معرفی_جلسات_اینجانب
یکصدوپنجاهویکمین جلسه فرات
دوشنبه 26 خردادماه1399
ساعت 18تا20
تهران
خ وحدت اسلامی
کوچه خندان
حسینیه سادات.
#معرفی_جلسات_اینجانب
یکصدوپنجاهودومین جلسه فرات
دوشنبه نهم تیرماه1399
ساعت 18تا20
تهران
خ وحدت اسلامی
کوچه خندان
حسینیه سادات.
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
این بیت حافظ برای بسیاری از مردم آشناست؛
حتی برای کسانی که چندان با اشعار او انس ندارند:
فقیروخسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
این بیت را اهل ذوق
با انتخاب متناسب با فضای معنوی حرم امام علی بن موسی الرضا
پیش روی زائران ان حضرت گذاشته اند
تا هرکسی دلش خواست با این بیان حسی
با آن امام رئوف، نجوا کند..
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
در مرور این بیت
به نکات ادبی فراوانی می رسیم؛
از جمله:
1
"فقیر" و "خسته" دو واژه مترادف نیست.
"فقیر"،تهی دست است
"خسته، مجروح و آسیب دیده...
پس هیچیک از وازه ها زاید و حشو نیست.
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
2
این دو واژه
هم معنی ظاهری دارد و هم باطنی
فقیر:
(هر کسی به میزان ظرفیتش از فقر خود با امام سخن می گوید؛ عده ای از فقر مادی و عده ای از فقر معنوی شان)
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
خسته:
معنی آن مجروح ،آسیب دیده و بی رمق است
اما مفهوم باطنی و معنوی ان بسیار وسیع است
کسی است که تواناست و فقر مادی ندارد حتی بظاهر قدرت دارد
اما به کمک خاص نیاز دارد
یا در مقطعی به مددی خاص نیازمندست
مثلاً افتاده است و باید دستش را باید گرفت
مثل واژه «مسکین» که مفهومی متفاوتی با واژه «فقیر» دارد.
چیزیی شبیه به مفهوم شکست خورده و از همه جا رانده و از همه چیز مانده!
و نیز مفهوم از همه چیز بریده...
تصور کنید فردی احساس فقر مادی یا معنوی داشته باشد
و احساس کند همه درها به رویش بسته شده
و از همه چیز بریده...
وقتی در برار امام رئوف قرار می گیرد به چه حسی این عبارت شاعرانه را با حضرت مطرح می کند...
فقیر و خسته به درگاهت آمدم ...
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
3
این بیت، سه نوع التماس دارد:
"فقیر" و"خسته" به درگاهت آمدم..
وصف حال فرد نیازمند که با لحن نیاز و التماس بیان می شود
"فقیر" و"خسته" به درگاهت آمدم رحمی!
بعد از لحن التماس
بیان و به زبان آوردن حاجت است؛
در نهایت عجز و التماس..
به نظر شما کدام انسان صاحب عزتی
جز به در خانه اهل بیت علیهم السلام
در کجا
چنین اظهار عجز و نیاز می کند؟
در مصراع دوم
علت عرض نیاز و این نوع التماس بیان می شود.
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
4
در بیت
بظاهر دو نشانه «اطناب» و زیاده گویی وجود دارد:
الف)
"فقیر" و "خسته" آمدم
که درواقع نوعی مترادف سازی است.
ب)
رحمی کن!
ارائه توضیح و تبیین بظاهر غیر ضروری.
این، «اطناب به اقتصای حال» است.
انسان در موقع نیاز
ناخوداگاه به بیان دلایل اظهار حاجت
می پردازد...
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
5
در کنار اطناب، نشانه ایجاز نیز هست:
به درگاهت امدم..
رحمی!
که در این عبارت اخیر
با حذف فعل به قرینه معنوی روبه روئیم.
رحمی!
(التماس می کنم به من رحم کن!)
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
6
مصراع دوم اطناب دارد:
«که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز»
به جهت تبیین مفهوم و فصای خلق شده در مصراع اول
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
7
از دیگر نکات جذاب بیت،
تنوع لحن در یک بیت است:
الف)
لحن گزارشی آن است با چاشنی لحن عاطفی
در فقیر و خسته...
"فقیر" و"خسته" به درگاهت آمدم رحمی
ب)
لحن التماس:
آمدم رحمی!
ج)
لحن تبین و تاکید استوارانه ای در مصراع دوم دارد:
که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز...
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
8
"فقیر" و"خسته" به درگاهت آمدم رحمی..
هنگام خوانش این مصراع
حالت "فرود سر هنگام تواضع و التماس"
تداعی می شود
بویژه در بخش پایانی مصراع:
"رحمی!"
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
9
"قصر" و "انحصار مفهوم"با کاربرد" جز" و"هیچ"
که "جز" ولای توام نیست "هیچ" دست آویز
یعنی هرگز جای دیگر التماس نمیکنم...
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
10
بیت، استدلال محورست؛
فقط «بیان حسی» و اظهار نیاز نیست!
چرا به شما اظهار نیاز می کنم؟
آیا دربرابر انسانها میتوان این همه با التماس حرف زد؟
بیت، تلویحا و تصریحا نفی می کند:
که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز...
یعنی
جز به درگاه و آستان شما نباید روی آورد...
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
11
که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز...
هم نشینی "نیست" و "هیچ"
هماهنگی موسیقایی ایجاد کرده است
و نوعی تاکید موسیقایی و زبانی را رقم زده است
تا لحن تاکید و استواری سخن و باور شاعر را مضاعف و بیشتر کند
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
12
در بیت، نوعی توازن مضمونی و مفهومی وجود دارد
هرچه قدر، مصراع اول، ملتمسانه است:
فقیروخسته به درگاهت آمدم رحمی!
به همان میزان،
مصراع دوم باورمدارانه و عزت محورست...
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
13
لحن"تاکید"در این بیت
دو نقش متفاوت گرفته است
در مصراع اول
بر فضای حسی تاکید می شود
فقیروخسته به درگاهت آمدم رحمی!
در مصراع دوم
تاکید می شود بر مفهوم و مضمون:
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
این کارکرد یک لحن در دو فضای کاملا متضاد،
جالب توجه است
و الگوبخش برای شاعران ولایی سرا.
@smahdihoseinir
#یک_نکته_ازین_معنی
درباره یک بیت لسان الغیب
14
دستاویز
چند معنی دارد
از جمله سند، شهادت نامه و...
و یکی از معانی آن که "دهخدا "آورده، عبارت است از:
« درآويختن و دست در چيزي زدن
و آن را پشت و پناه خود ساختن
و تکيه بر آن کردن»
شاعر احتمالاً در تبیین شعر
به تمام معانی مطرح شده
و بخصوص این معنی اخیر دقت داشته است تا تصویر التماس و نیاز او بهتر در ذهن تداعی شود...
@smahdihoseinir
15
درود بی پایان به روان حافظ
و نیز آن خادمان رضوی
که با حسن انتخاب خود،
راه گفتوگوی عاشقانه، ملتمسانه و عزت مدارانه با امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را
برای مشتاقان هموار کرده اند...
@smahdihoseinir
پیشکش به خاک پای امام الرئوف علیه علیه السلام
مشکل من با خودم مشکل تر از این حرفهاست
من شدم دیوانه او عاقل تر از این حرفهاست
عقل فتوا می دهد پرهیز از غم واجب است
عشق میگوید که او جاهل تر از این حرفهاست
روزگاری سنگ بود و حال مرغی عاشق است
التفاتی کن ببین بسمل تر از این حرفهاست
با نگاهی میکنی این سنگ را دریای نور
قلب من هرچند سنگین دل تر از این حرفهاست
پشت در ماندم اگرچه خوانده ام اذن دخول
خوب میدانم دلم غافل تر از این حرفهاست
محو در آینه کاری های ایوان مانده ام
مشکل من با خودم مشکل تر از این حرفهاست
سمت کشتی شما موجی پناه آورده است
آه این گرداب بی ساحل تر از این حرفهاست
شوق دریا دارد این چشمه میان سنگها
گرچه راه پیش رو حائل تر از این حرفهاست
آه ای باران رحمت بر دل زارم ببار
گرچه سنگستان و بی حاصل تر از این حرفهاست
لطف کن دست مرا... چشم مرا ....قلب مرا....
این گدای سامره سائل تر از این حرفهاست
در بهای بیت من بیتی بهشتی میدهی
ای کریم! این شعر ناقابل تر از این حرفهاست
آمدم یک بار دیدار و تو می آیی سه بار
با شما فردای من کامل تر از این حرفهاست...
ما کجا و عشق تو؟ خاک تو و عرش خدا
آشنای عشق تو بیدل تر از این حرفهاست
در طواف کعبه بودم قصد کویت کرده ام
حج من با یاد تو کامل تر از این حرفهاست
سفره بی منت احسان تو گسترده است
حیف آقا این گدا کاهل تر از این حرفهاست
#معرفی_جلسات_اینجانب
یکصدوپنجاهوسومین جلسه فرات
دوشنبه شانزدهم تیرماه1399
ساعت 18تا20
تهران
خ وحدت اسلامی
کوچه خندان
حسینیه سادات.