eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
983 دنبال‌کننده
130 عکس
28 ویدیو
7 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بگذار که در معرکه بی‌سر گردیم با لشکر آفتاب برمی‌گردیم هنگام شهادت است آغاز حیات «ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم»@hosseinieh_net
وجدان جهانیان به هوش آمده است رودی شده است و در خروش آمده است از خون بنویس شاعر از خون شهید! خون کلمات هم به جوش آمده است شهید والامقام 🔸حلقه شعر ولایی فرات @foratpoem
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
ای چرخ کج‌‌نهاد که دلبسته‌ای به باد! ما راست پرچمی به گران‌سنگی حدید قائم به فرد نیست قیام مقاومت فرمانده‌ایست در پس فرماندۀ شهید ✍ @hosseinieh_net
هدایت شده از meidav
تقدیم به شهید مقاومت، سید‌حسن نصرالله... بر کران ساحل نزدیک می‌گریند یارانت می‌خروشد در مصاف صخره، موج‌ سوگوارانت ای شهادت را گرفته تنگ در آغوش،نوشت باد! لذت سیر و سفر در عرش سوی هم‌قطارانت وقت ایمان نیست فصل سرد را، ققنوس خواهی شد شعله شعله می‌شکوفد از میان خون، بهارانت مژده دادی فتح نزدیک است، صبحی زود بی‌تردید در دل خورشید می‌تازند بر ظلمت، سوارانت بر مژه آویخته فانوس اشک سرخ‌شان روشن! عهد خون بستند در شام غریبان، بی‌قرارانت شیرْآهنْ‌کوهْ‌مردا! در سکوت تشنه کامی‌ها می‌رسد از بی‌کران آسمان‌، فریادِ بارانت صبح جمعه، در رکاب مقتدایت باز می‌گردی خنده‌ات گل ‌می‌کند در دیده چشم انتظارانت
به آسایش جان و تن فکر کردم به آرامش خویشتن فکر کردم به دلبستگی های این زندگی آه چه خودخواه بودم به من فکر کردم اگر چه فلسطین و لبنان در آتش به امنیتم در وطن فکر کردم چرا جای اینکه بسوزم از این غم به با غصه ها ساختن فکر کردم ؟ پس از حاج قاسم ولی شب به شب من به آن ماه خونین بدن فکر کردم شدم‌ عاقبت غرق نصرمن الله ... به چشمان سیدحسن فکر کردم ... @masoome_sharif
باغ ما این است؛ طوفان شد، صنوبر ایستاد سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد روی نی می‌رفت بی سر آفتاب کربلا باغ شاهد بود از آن پس نخل، بی‌سر ایستاد حال ما را خوب می‌دانند عاشورائیان هر زمان اکبر زمین افتاد، اصغر ایستاد یک اُحد دردیم آری؛ حمزه رفت امّا چه باک! مصطفی هر وقت تنها ماند، حیدر ایستاد «قل هو الله أحد» را دست بستند و چه غم هر کجا قرآن در آتش رفت، کوثر ایستاد عین تسلیم و رضائیم؛ این تمام حرف ماست زیر خنجر رفت اسماعیل، و هاجر ایستاد أین نصرالله؟ نزدیک است اذان آمد، ببین! روی بام خانه با الله اکبر ایستاد
هدایت شده از شعر هیأت
🌷تقدیم به شهید والامقام در پیش روی ما خیابانی که باریک است پر می‌زنی اما جهان پشت ترافیک است اخبار صبح شنبه از خون تو می‌گوید خون تو یعنی جمعۀ دیدار نزدیک است اخبار می‌گوید تو را کشتند و در گوشم این جمله مثل آخرین دستور شلیک است خون تو چون انبار باروت است، خواهد زد آتش به سر تا پای دنیایی که تاریک است آری، شهادت عین آزادی‌ست مرد، ای مرد! این بیت‌ها تنها برای عرض تبریک است 📝 @ShereHeyat
آرام از سواحل بیروت رد شدی بی‌اختیار باعث این جزر و مد شدی دریا نداشت طاقت دیدار با تو را رودی که رو به سوی فلک می‌رود، شدی آن‌سان در انفجار شکفتی، که گفته‌اند خورشیدهای شعله‌ور بی‌عدد شدی سرخوش میان خیل شهیدان نشسته‌ای اما دلیل این غم بی‌حصر و حد شدی از ما هم ای طنین گل سرخ! یاد کن در نزد او که عاشقی‌اش را بلد شدی
هم غزه، هم لبنان، هم شام، هم ایران یک آرمان داریم*، یک روح، یک پیمان در جاده‌ بیروت، هم‌راه «مُغنیّه» پای جبل عامل، هم‌گام با «چمران» تنها سلاح ماست مردانه جنگیدن بی‌ خُود، بی جوشن، در شام بمباران تا بر زمین خون «سید حسن» جاری‌است فریاد می‌جوشد از قلب این میدان «سید حسن» یعنی از پا نیفتادن وقتی تبرزار است دنیای دژخیمان لب باز کن ای مرد، ای واژه واژه درد! همسایه‌ «میثم»، هم مسلک «سلمان دریایی و زندها‌ست، قلب پر آشوبت ای گونه‌هایت سرخ، از سیلی طوفان! ظهر است و عاشوراست، در علقمه غوغاست کرب و بلای ماست: هم غزه، هم لبنان * قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی‌ست (سیدمحمدصادق آتشی) با حذف یک بیت: رزم شبانگاهت، نصرُ من اللّهت خاری‌ست در چشمِ خونبار جلادان
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟ صدای شیون بیروت در جهان پیچید شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه دوباره خیره به یک اسب بی‌سوار شدیم آهای سیبِ سر نیزه! یاد ما هم باش ببین چطور به خون جگر انار شدیم نگاه تو همه را برد سمت سرچشمه تو رفتی و همه با اشک، آبشار شدیم اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود که گرم خواندن آیات سجده‌دار شدیم قسم به ماه که ما پیشمرگ حضرت صبح… قسم به سرو که قربانی بهار شدیم | | @fatemeh_arefnejad
نمی‌فهمند ما را عقل‌های بی‌جنون هرگز بگو سید نباشد راه ما بی فتح خون هرگز نشستن را نمی‌دانیم در سوگت به پا خیزیم که طوفان نسبتی هرگز ندارد با سکون هرگز درنگ و جنگ ما در فتنه‌ها موقوف فرمان‌ است نباشد سربلندی‌های‌ ما بی‌آزمون هرگز اَلا إنَّ الدَّعِیَّ ابن الدّعی قَد رَکَّزَ... هیهات که بی‌سر می‌‌شویم امروز اما سر نگون هرگز متون را خوانده‌ام، ما آنچنان پیروز فرداییم که حتی نامشان باقی نماند در متون هرگز چنان در خون نصرالله صهیون غرق خواهد شد که از یادش نخواهد رفت نحن الغالبون هرگز
بهار با تو هوای خزان نمی‌گیرد و در طلوع دلت آسمان نمی‌گیرد بیا که باز بپوشی عبای باران را کنار تو دل رنگین کمان نمی‌گیرد به عنکبوت فرودست رودخانه بگو که تار تو دل ما را نشان نمی‌گیرد نسیم زنده‌ی ایمان، قدم بزن در شهر که با عبور تو قلب زمان نمی‌گیرد اگر چه ضاحیه جان داد و سرفه سرفه شکست که گفته باز به دست تو جان نمی‌گیرد؟ تویی شهید اولوالعزم استقامت و خون بتاب با تو دل بیکران نمی‌گیرد به قدس جان بده ای صبحِ «جاء نصر الله» بگو که مرگ، تو را از جهان نمی‌گیرد