آرام از سواحل بیروت رد شدی
بیاختیار باعث این جزر و مد شدی
دریا نداشت طاقت دیدار با تو را
رودی که رو به سوی فلک میرود، شدی
آنسان در انفجار شکفتی، که گفتهاند
خورشیدهای شعلهور بیعدد شدی
سرخوش میان خیل شهیدان نشستهای
اما دلیل این غم بیحصر و حد شدی
از ما هم ای طنین گل سرخ! یاد کن
در نزد او که عاشقیاش را بلد شدی
#اعظم_سعادتمند
#شعر_پایداری
#مقاومت_اسلامی
#سیدحسن_نصرالله
هم غزه، هم لبنان، هم شام، هم ایران
یک آرمان داریم*، یک روح، یک پیمان
در جاده بیروت، همراه «مُغنیّه»
پای جبل عامل، همگام با «چمران»
تنها سلاح ماست مردانه جنگیدن
بی خُود، بی جوشن، در شام بمباران
تا بر زمین خون «سید حسن» جاریاست
فریاد میجوشد از قلب این میدان
«سید حسن» یعنی از پا نیفتادن
وقتی تبرزار است دنیای دژخیمان
لب باز کن ای مرد، ای واژه واژه درد!
همسایه «میثم»، هم مسلک «سلمان
دریایی و زندهاست، قلب پر آشوبت
ای گونههایت سرخ، از سیلی طوفان!
ظهر است و عاشوراست، در علقمه غوغاست
کرب و بلای ماست: هم غزه، هم لبنان
#فائزه_زرافشان
* قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکیست
(سیدمحمدصادق آتشی)
با حذف یک بیت:
رزم شبانگاهت، نصرُ من اللّهت
خاریست در چشمِ خونبار جلادان
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#شعر_پایداری
#مقاومت_اسلامی
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم
چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟
صدای شیون بیروت در جهان پیچید
شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم
چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع
چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم
دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه
دوباره خیره به یک اسب بیسوار شدیم
آهای سیبِ سر نیزه! یاد ما هم باش
ببین چطور به خون جگر انار شدیم
نگاه تو همه را برد سمت سرچشمه
تو رفتی و همه با اشک، آبشار شدیم
اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود
که گرم خواندن آیات سجدهدار شدیم
قسم به ماه که ما پیشمرگ حضرت صبح…
قسم به سرو که قربانی بهار شدیم
#فاطمه_عارفنژاد
#لبنان | #فلسطین | #مقاومت
@fatemeh_arefnejad
نمیفهمند ما را عقلهای بیجنون هرگز
بگو سید نباشد راه ما بی فتح خون هرگز
نشستن را نمیدانیم در سوگت به پا خیزیم
که طوفان نسبتی هرگز ندارد با سکون هرگز
درنگ و جنگ ما در فتنهها موقوف فرمان است
نباشد سربلندیهای ما بیآزمون هرگز
اَلا إنَّ الدَّعِیَّ ابن الدّعی قَد رَکَّزَ... هیهات
که بیسر میشویم امروز اما سر نگون هرگز
متون را خواندهام، ما آنچنان پیروز فرداییم
که حتی نامشان باقی نماند در متون هرگز
چنان در خون نصرالله صهیون غرق خواهد شد
که از یادش نخواهد رفت نحن الغالبون هرگز
#محمدمهدی_خانمحمدی
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#مقاومت_اسلامی
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل
#غزل
#نسیم_زنده
بهار با تو هوای خزان نمیگیرد
و در طلوع دلت آسمان نمیگیرد
بیا که باز بپوشی عبای باران را
کنار تو دل رنگین کمان نمیگیرد
به عنکبوت فرودست رودخانه بگو
که تار تو دل ما را نشان نمیگیرد
نسیم زندهی ایمان، قدم بزن در شهر
که با عبور تو قلب زمان نمیگیرد
اگر چه ضاحیه جان داد و سرفه سرفه شکست
که گفته باز به دست تو جان نمیگیرد؟
تویی شهید اولوالعزم استقامت و خون
بتاب با تو دل بیکران نمیگیرد
به قدس جان بده ای صبحِ «جاء نصر الله»
بگو که مرگ، تو را از جهان نمیگیرد
#علی_گلی_حسین_آبادی
#شهید_قدس
#سید_حسن_نصرالله
آسمان در هیچ جای این جهان یکرنگ نیست
پاسخ ما به کلوخ انداز غیر از سنگ نیست
سنگها، قافیههای شعرِ فریاد منند
در جهان بی تپش، این حسّ و ضرباهنگ نیست
موجِ ما با خویش خواهد برد این خاشاک را
ساحل ما عرصه جولان این خرچنگ نیست!
سروهای استقامت! صخرههای باشکوه!
بارها مردن برای ایستادن ننگ نیست
کودک من پاسخ هربمب باشد با خدا
آن خدایی که خدای عاملان جنگ نیست
این جهانِ مملوء از خشم و فریب و اضطراب
مثل دفترهای نقاشی که رنگارنگ نیست
مرگ حق و، زندگی ناحقترین تقدیر ماست
میروم جایی که قلب مردمانش سنگ نیست
میروم در جستجوی یک جهانِ بی دروغ
میروم جایی که رسمش حقه و نیرنگ نیست
هیچکس داغ عزیزی را نمیبیند به چشم
هیچکس آنجا برای خانهاش دلتنگ نیست
آرزو دور است، اما نیست دور از دسترس
خانه دور، اما کمیت آرزویم لنگ نیست
میروم این بغض اما در گلویم مانده است
کودک معصوم من که با کسی درجنگ نیست...
#سایه_رحیمیان
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#مقاومت_اسلامی
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#طوفان_الاحرار؛ #تنبیه_متجاوز؛ #وعده_صادق
زیر پر و بالم آسمان گُم شده است
دریا شدهام، وقت تلاطُم شده است
ای کودک مظلوم #فلسطین! امشب
لبخند بزن! وقت تبسُم شده است
✍ #علی_گلی_حسین_آبادی
↳ @hosseinieh_net
بسمالله
شب با گلوله تا لب ایوان رسیده است
برخیز باز موسم طوفان رسیده است
آتش دمیده است به دامان دشت ها
فصل نزول سورهی باران رسیده است
آه ای درخت سرو! اذان شد قیام کن
صبح تبر زدن به خدایان رسیده است
در امتداد باور خورشید ای وطن
برخیز! وقت مرگ زمستان رسیده است
آیا زمان وعدهی صادق نیامده است؟
حالا که پای کذب به میدان رسیده است
در صفحهی سیاه و سفیدی که چیده اند
هنگام خودنمایی ایران رسیده است
یک صبح جمعه ما همه بیدار میشویم
لبخند میزنیم که مهمان رسیده است
#وعده_صادق_دو
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#مقاومت_اسلامی
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل
✍️ طاهره سادات ملکی
این غزل مثنوی از آتش سخنان شهید سید حسن نصرالله شعله ور است:
نمی ارزی به آب بینی بز آه ای دنیا
که در تو می شود تقدیم رقاصه سر یحیی
و در تو می شکافد فرق إبن الکعبه را ملجم
سر سجده به شمشیری که آغشته است با صد سم
حسين ابن علی غلطیده در خون، در تو در گودال
و شمر و خولی و امثالهم از قتل او خوشحال
و در تو بمب می بارند بر بیروت غیرت، آه!
و می خندد لبی شیطان صفت از قتل نصرالله
بخند ابلیس، عمر خنده ات بسیار کوتاه است
و فصل ناگزیر گریه هایی تلخ در راه است
اگرچه دم به دم از زخم هایی تازه می سوزیم
نه می ترسم نه غمگینم خدا با ماست پیروزیم
خدا با ماست یعنی دست حق در آستین داریم
خدا با ماست یعنی تکیه بر حبل المتین داریم
خدا با ماست یعنی راه و رسم این جهان با ماست
زمین با ماست، دریا، کوه و جنگل، آسمان با ماست
خدا فرمان دهد با یک مگس ته می کشد نمرود
و آهن می شود مومی میان پنجه داوود
خدا فرمان دهد آماده رزمند طوفان ها
و مامور خدا گردند شن ها در دل صحرا
چه می بافید در سر از خیال خام صهیون ها
که بیت العنکبوت اصلا ندارد تاب طوفان را
دوباره داستان جنگ با اعوان جالوت است
ننوشد آب بی رخصت، کسی که جلد طالوت است
که مشتی آب هم از رود دنیا، می برد دل را
و مهمان می کند در باورت تردید و دل دل را
کسی که پیش روی ماست شیطان است، مردم نیست
میان ما و شیطان صحبت از سوء تفاهم نیست
ننوش آب و ببین باند جنایتکار قاتل را
میان ما و اسرائیل جنگ حق و باطل را
اگرچه رود دنیا پیش روی ماست اغواگر
ولی سیراب ایمانند بسیاری از این لشگر
قسم بر خون پاک هرچه مظلوم است تا هابیل
برادر نیستم تا عمر دارم با بنی قابیل
قسم بر خواب سرخ کودک معصوم غزاوی
ابابیلانه می باریم بر هذیانتان سجیل
خدا با ماست یعنی معجزه با ماست همسنگر
و می بلعد شما را رود اردن مثل رود نیل
چه نزدیک است روزی که نه یک کشور، نه یک قریه
که نام یک طویله در جهان هم نیست اسرائیل
فلسطین عاقبت از لوث صهیون پاک خواهد شد
در أقصی آیه إنا فتحنا می شود ترتیل
#فاطمه_موسی
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#مقاومت_اسلامی
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل
نگاهم به عکست.. فرو میخورم بغضها را
ندارم جوابی ... کجا؟ کی؟ چگونه ؟ چرا ؟ را
چه میشد خبرها همه کذب باشد؟ چه میشد؟
کسی جور دیگر روایت کند ماجرا را؟
چه سنگین خبر، حیرت آور خبر، داغ دیگر
خدا با غمت امتحان میکند صبر ما را
جهان بیوفا، بیتفاوت که راضی به این شد
نباشی، نبیند تو را، نشنود آن صدا را
گلویی که فریاد مستضعفان جهان بود
گلویی که دائم صدا میزد از جان، خدا را
صدایت پر از غم، خروش غدیر و محرم
در عالم مجسم کند غیرت کربلا را
غیورا! به من یاد دادی که ساکت نباشم
ببینم که ظالم ز حد بگذراند جفا را
الا شیر لبنان و فرزند پیر جماران
دمیدی به جسم جهانی تو روح خدا را
تو را کشت اما به کوری دشمن، نگاهت
درخشید و نورت گرفت از کجا تا کجا را
تو افتادی، اما قرار از شیاطین گرفتی
تو گویی که موسی رها کرده باشد عصا را
به جز محو صهیون از عالم ندارم دعایی
تو رفتی که خونت اجابت کند این دعا را
سیاهی به تن، سرخی پرچمی روی شانه
تقاصت مبدل به شادی کند این عزا را
#هادی_ملک_پور
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#مقاومت_اسلامی
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل
#پیکار
چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن
چه سخت است در اوج غوغای صفین
علی را عزادار عمار دیدن
به بیتابی موجهای فراتیم
به هنگامهی چشم خونبار دیدن
نمیدید در خواب هم دیدهی ما
به خون خفته آن چشم بیدار دیدن
ز یوسف به یک پیرهن خیره ماندن
ز یحیی سری دست اغیار دیدن
به گفتن نیاید، به باور نگنجد
چُنان کوه را زیر آوار دیدن
همین است تقدیر مردان میدان
به پیکارها پیکر یار دیدن
تنی را به میدانِ مین ارباً اربا
تنی را پر از خون به رگبار دیدن
ولی نیست هرگز به قاموس مردان
هراسی از این راه دشوار دیدن
هراس است بر جان خیبرنشینان
سَنابرق شمشیر کرّار دیدن
مَهیب است فریاد یا حیدر ما
مهیب است هان! قهر قهار دیدن
همه هیبت گنبد آهنین را
بر این عنکبوتان چنان تار دیدن
مهیب است در بارش «رعد» و «سجیل»
زمین و زمان تیره و تار دیدن
بهناگاه «فتاح» و «خیبرشکن» را
بر این قلعهی کهنه آوار دیدن
جسدهای مشئوم دیوانهدیوان
به هر کوی و بازار بر دار دیدن
«بعثنا علیکم عباداً لنا» را
به سربند گُردان احرار دیدن!
زمان «فجاثوا خلالالدیار» است
شرر بر سراپای اشرار دیدن
#محمد_مهدی_سیار
#مقاومت
#سیدحسن_نصرالله
#یک_نکته_از_این_معنی
«آنانکه در جنگ احد پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تنها گذاشتند و از میدان گریختند، در حقیقت جان خود را برتر از جان پیامبر میدانستند که میدان را ترک کردند... اما مولا امیرالمومنین (صلوات الله علیه) جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را برتر از خود میدانست و به همینجهت، تا آخرین لحظه پای دفاع از مولای خویش ماند و جنگید...»
دیروز یکی از نمازگران در مسیر پر ترافیک خروج از مصلای نماز جمعه تهران، این عبارتها را داشت به دوست و همراهش میگفت و بعد این نتیجه را گرفت که:
«وقتی امام مسلمین، و رهبر جهان اسلام، از یکسو فتوا داده است که همه مسلمانان باید به مردم غزه و لبنان کمک کنند؛ و از سوی دیگر، در اوج تهدیدهای نظامی دشمن، در معرض عموم و در نماز جمعه حاضر میشود، از خودم پرسیدم، جان ما مهمتر است یا جان امام و رهبرم؟ وقتی او به میدان آمده است یعنی همه باید به میدان بیاییم...
خدا را شکر که مردم ما از این امتحان بزرگ سرفراز بیرون آمدند و به دنبال امامشان در برابر دشمن، خط و نشان کشیدند و ثابت کردند، برای دفاع از حقیقت در مسیر امام خود حرکت میکنند.
خدا را شکر، مردم ما نگذاشتند حرف امام روی زمین بماند... خدا را شکر سرفرازانه این آزمون را پشت سر گذاشتیم...
نمیدانم آنان که نیامدند چه عذری داشتند؟»