#شعر_منتخب
🌷تقدیم به سردار شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
آرزوی موج چیزی نیست جز فانی شدن
هست این فانی شدن، آغاز عرفانی شدن
موج، کی یکجا نشستن را تحمل میکند؟
عشق اقیانوس آرام است، طوفانی شدن
پیله را بشکن اگر رؤیای تو پروانگیست
آزمون سخت یوسف چیست؟ زندانی شدن
هیچکس مثل شهیدان مدافع حس نکرد
حال اسماعیل را هنگام قربانی شدن...
در وصیتنامۀ پروانهها آوردهاند
مرگ یعنی صاحب یک عمر طولانی شدن...
ما کجا و آرزوی مرگ سرخی مثل او
ما کجا و تاری از موی سلیمانی شدن
میزبان وقتی حسین بن علی شد، واجب است
این چنین آمادۀ رفتن به مهمانی شدن
#احمد_حسینپور_علوی
#معرفی_جلسات_اینجانب
حلقه ادبی فرات
جلسه یکصد و پنجاهم
دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۸
ساعت ۱۸ تا ۲۰
تهران
خ
وحدت اسلامی.
ک خندان
حسینیه سادات.
سلام
به جهت رعایت مسائل بهداشتی
و
احترام به توصیه های ارائه شده
کلیه جلسات فعلا تعطیل است.
خبر رحلت حجت الاسلام سیدعلی حسینی ایمنی
شاعر و پژوهشگر ولایی
برایم سهمگین بود.
خداوند ان شاءالله او را با اجداد مطهرش محشور فرماید...
با سیدعلی از اوایل دهه 80 آشنا بودم
و بعد شد همکارمان در نشریه دیدار آشنا.
بسیاری از شاعران و نویسندگان
که با نشریه اشارات همکاری داشته اند
مرهون عنایات اویند.
خدایش رحمت کناد.
#شعر_منتخب
بیگانه نیست با غم ایّام شهرمن
دریای پرتلاطم آلام شهرمن
شد منتشر میان نفسهای خسته اش
ویروسهای جاهل اوهام ، شهرمن
از شوکران طعنه ندارد هراس ، هیچ
نوشیده سالهاست از این جام شهرمن
در سایه ی کرامت بانوی آفتاب
کوتاه نیست دستش ازاین بام شهرمن
جاریست جویبار کرامت از این دیار
هرگز ندیده زائر ناکام شهرمن
حتی اگر زمین و زمان پیله میکنند
پروانه میشوی تو سرانجام شهرمن
نور شفاست میدمد از صحن آینه
رویت سپید و قلب تو آرام شهرمن
زینب غلامی
پیشکش به خاک قدوم مبارک حضرت جوادالائمه علیه السلام
دل را نفحات ایزدی پروردهست
عشق ازلی و ابدی گل کرده ست
ریحانة باغ ارتضا بهر «رضا»
نورسته گل محمدی آوردهست
ای کوی تو قبلة مراد، ادرکنی!
ما را که نبردهای ز یاد، ادرکنی!
من خاک نشین در گه جود توأم
مولایَ جواد بن جواد! ادرکنی!
گل در چمن از تو رنگ و بو یافته است
با روی تو عشق، آرزو یافته است
نام تو جواد و مشتق از جود خدا
جود و کرم از تو آبرو یافته است
با بحر وجودت گهر جود آمیخت
طوفان نیاز را به دلها انگیخت
بر ساحل امید همه مشتاقان،
بحر کرم تو کف به کف گوهر ریخت
از سروده های پیشین(1381)
فاصله میان شاعر و مخاطب
سرودن شعر امری دشوارست؛
و سرایش شعر طنز، که مخاطب اصلی آن مردمند، بسیار دشوارتر است.
طنزسرایی، از نمونه شیوه های بیانی بسیار دشوارست که شاعر باید اعتراض را با زبانی «لیّن»و نرم، اما هدفمند و اثرگذار ارائه کند.
در این راه باید شاعر، «بلاغت شعری» را بشناسد؛
وگرنه راه شعر به خطا می رود و بار سنگین اتهام بر دوش شاعر خواهد افتاد.
بلاغت شعری چیست؟
حتماً داستان آن خوابگزار را شنیده اید که در تعبیر خواب، به خاطر نوع بیانش چوب خورد!
بلاغت به ما«چگونه گفتن» با محوریت فهم و متناسب با حالات مخاطب را تذکر می دهد...
خلاصه بحث بلاغت، رعایت اقتضای حال و مقام خود(شاعر)، مخاطب و موضوع(سوژه) است.
رعایت اقتضای حال شاعر، ساده است؛
اما اقتضائات حال مخاطب و موضوع است که شاعر طنزسرا را وادار می کند به زبان دوپهلو، بیان رندانه و ایهام وار یا به کار بستن شگردهای دیگر بیانی دست یازد.
بسیاری از شاعران می توانند حال خود را در شعر بسنجند و بازسازی کنند و نهایتاً از شعر خود لذت ببرند؛ یعنی به اقتضای حال شعر بسرایند؛
ولی آیا می توان اطمینان داشت رضایت شاعر، و اشباع روحی او،
رضایت همه مخاطبان را نیز تضمین می کند؟
به عبارت دیگر شعر،
شرایط درک مخاطب، رضایت و نهایتا اشباع او را نیز درنظر گرفته است؟
در برخی موارد، بعیدست اقتضای حال مخاطب و شاعر یکی باشد؛
راز تفاوت تصور و برداشت مخاطب از کلام شاعر، در اکثر موارد در همین امر نهفته است.
واقعیت این است که برخی از شاعران
–با وجود سابقه شعری ممتد و طولانی-
در قبال مخاطب و نیز موضوع(سوژه) نمی توانند اقتضائات و شرایط مخاطب را به درستی در نظر بگیرند؛
و گاه باید خود به شعر الصاق شوند(!) تا ابهامات موجود درباره شعرشان را پاسخ دهند!
بهترست در خصوص بلاغت، پای مکتب حافظ زانو بزنیم:
حافظ می داند نقد علمای نااهل در نگاه مردم، مذموم است و عواقبی به همراه دارد؛
بنابراین وقتی قرارست به آنان متلک بگوید، تدابیری می اندیشد:
ابتدا -به قول معروف- یک سوزن به خودش می زند:
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است!
و ضمنا دوپهلو متلک می گوید:
«ملالت علما» موهم دو پیام و مضمون است:
علما ملامت می شوند؟
یا
علما ملامت می کنند؟
و گاه
در ظاهر کلام فخیم و قانع کننده(عالی مقام )، به فرد جاهل عالمنما نیش می زند!
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین رتبه نیست زاهد عالی مقام را!
و:
دوش ازین قصه نخفتم که فقیهی می گفت:
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
براستی حافظ از کدام وجه کلام ناراحت است؟
هنر ایهام این است که راه فرار را پیش روی شاعر باز می گذارد!
وقتی مردم از اثر طنز، برداشتی جدا از «المعنا فی بطن شاعر » دارند، به احتمال قریب به یقین،آن اثر، طنز موفقی نیست؛
به بیان دیگر با شیوه بلاغی مردم فاصله دارد؛
و اقتضای حال مخاطب یا موضوع درآن رعایت نشده است؛
و اثر، احتمالا «محل مظان» و «کژتابی مفهومی» است...
رعایت اقتضای موضوع نیز کار ساده ای نیست؛
کسی می تواند با تابوهای فرهنگی اجتماعی، دست به گریبان شود که «کاربلد» باشد!
مثلاً موضوع «معاد» شوخی برداری نیست
اما حافظ با زبان رندانه اش با این موضوع نیز، ور می رود!
برای اتهام زنی به ریاکاران، خودش را قربانی می کند
«گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد...»
و برای پرهیز از اتهام، به فرافکنی روی می آرد:
« این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می کفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی:
گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد...
وای اگر در پس امروز بود فردایی!»
و جالب این که خودش هم موضع موافق می گیرد:
«این حدیثم چه خوش آمد...!»
اما حرف اصلی را از زبان ترسا می گوید
تا قبح کار، بیشتر نشان داده شود.
طنز ، ذاتاً سه رکن مهم دارد:
خنده آفرینی(که رویه کار است)،
اغراق(که حکم چاشنی و مکمل دارد)
تناقض(که پایه اساسی واکنش و اعتراض است)
و چند شرط مهم:
رعایت اخلاق و ادب
نگرش متعالی اصلاح گرایانه
بیان هنری(فصاحت و بلاغت)
در نوع نگرش است که میان طنز و غیر آن( هجو، هزل، فکاهی و مهمل گویی)می توان تفاوت قایل شد.
و شعر شاعر است که مشخص می کند نگرش او شخصی است یا اجتماعی؟ فردی است یا جهانی؟
طنز، حتماً در درون خود «جهان بینی» و «واکنش عاطفی» شاعر را جار می کشد؛
مثل عطر گل که در باطن گل مخفی است و مخفی نمی ماند!
در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل
هر که دارد میل دیدن، در سخن بیند مرا
یا:
هرکه خواهد دیدنم، گو در سخن بیند مرا
تاویلش همان واکنش های عاطفی و نگرش شاعرست که غیرقابل انکارست.
هرچند شاعر بیانیه بنویسد که من منظورم این نبود! آن است!
انکار مضامین شعر یا توجیه آن،
خود منشأا طنزآفرینی دیگران می شود!
مواجهه شاعر با یک موضوع اجتماعی وقتی میتواند اثر او را به طنز تبدیل کند که:
اولاً، تناقض آشکار در رفتار مردم جامعه ببیند؛
ثانیاً، با نگاهی فکورانه و متعالی با آن مواجه شود؛
ثالثاً، در نحوه بیان، وسواس شاعرانه داشته باشد؛
رابعاً، سلیقه و سطح درک دو نوع مخاطب عام وخاص را در نظر بگیرد و برای اقناع دوگروه، اقتضائات لازم را بسنجد.
غفلت از کشف تناقض، شعر را به سمت فکاهی و مهملات سوق می دهد؛
از سوی دیگر، روح طنز وقتی بر شعر حاکم می شود که نگاهی فکورانه و متعالی شاعر بر شعر حاکم باشد.
اگر نگاه شاعر به دنبال عیب جویی در فرد یا قشر خاص باشد، احتمالاً اثر او به سمت «هجوگویی» سوق داده خواهد شد؛ بخصوص اگر شاعر از آن فرد یا قشر اجتماعی، عقده ای نیز به دل داشته باشد!
معمولاً هجوها برگرفته از یک نگاه سخیف کم ارزش است و از جایی آغاز می شود که نگاه متعالی، سهمی در شعر نیافته باشد.
امروزه می بینیم برخی از شاعران حاضرند با هنجارشکنی و هنجارگریزی (و نه هنجار آفرینی) از خط قرمزها و مرزهای اخلاقی-اجتماعی - فرهنگی عبور کرده، کاری کنند تا به هر ترتیب دیده شوند! ولو به این قیمت که آرامش جامعه را به هم بریزند، متهم شوند و حتی زندان بروند!
خلاصه کلام این که، میل دیده شدن به هر شکل(به جای نگاه اصلاح گرایانه اجتماعی)، خنداندن به هر قیمت و عقده گشایی شخصی در کنار عدم توجه به شیوه بلاغی، موریانه هایی است که اساس و پایه شعر طنز امروز را دارد می جود.
گفتنی است، همه ما ممکن است به یکی از اقشار اجتماعی اعتراض داشته باشیم؛
ولی وقتی شرایط را می سنجیم، می بینیم نگفتنش یا درست گفتنش،
بهتر از به هرترتیب گفتن است!
بزرگان گفته اند: نشخوارکردن در سخن را یاد بگیرید و به کار بندید؛
براستی دلیل کم کاری شاعران برجسته،
جز این است می نویسند و می سرایند و قبل از انتشار، به عواقب آن می اندیشند...
حرف آخر را را اول بحث زدم!
مهم نیست شاعران در طنزهایشان چه گفته و چه خواسته اند بگویند!...
برداشت «مخاطب» مهم است!
وقتی دو قشر عموم و خواص (اهل شعر) در برابر شعر طنزی موضع می گیرند،
به مفهوم فاصله میان شاعر و مخاطب است؛
باید عیب آن را در «بلاغت کلام» و نیز نوع نگاه آن(متعالی یا سخیف) باید دید؛
طنز شده یا هجو؟
سالم است یا کژتابانه؟
برداشت مردم،
به ما ارزش و ضرورت توجه به «نگاه متعالی» و نیز «شیوه بلاغی» را هشدار می دهد و می آموزد...
بیاموزیم.
@smahdihoseinir
سلام
به نام خدا
به اقتضای شرایط پیش آمده در کشور
که باعث شده کلاسهای درسی برگزار نشود
کانالی را
برای دانش آموزان دبیرستانی
به ویژه کنکوری ها
راه اندازی کردهام
و در آن به طرح نکات کنکور می پردازم
در تلگرام و ایتا
می توانید به علاقه مندان معرفی کنید
گردون
گردونه رشد دانش و نگرش
https://eitaa.com/gardoon98
@smahdihoseinir
https://t.me/gardoon98
#شعرمنتخب
السلام علیک یا موسی الکاظم
السلام علی َالْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَظُلَمِ الْمَطَامِيرِ،
ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ...
عصر آشوب و بلا ...ولوله و بحرانها
جامعه از همه سو دستخوش توفانها
رویش معتزله... زیدیه و جنبش فخ
عصر سرکوب و فراوان شدن زندانها
ای امامی که دلت نرمتر از باران بود
یا ابا الصبر! شمارا چه به این زندانها
خاکپای تو چه بسیار هشام بن حکم
تربیتیافتهی مکتب تو صفوان ها
کاظمین است دل شیعه ...ز داغ غمتان
به فدای تن رنجور تو گردد جانها
عطری از پیرهن پاره تو در زندان
میکند باز دل و چشم همه کنعانها
ای عزیزی که خداوند فرومیریزد
از دعا و نفس گرم شما بارانها
زینت مجتهدان! لطف تو کاری کرده است
که مرید تو شدند آنهمه زندانبانها
پیکرت روی پل و...رافضیات میخواندند
از همان نسل که بر نیزه زده قرآنها
گرچه تشییع تو بسیار غریبانه گذشت
وای بر آن بدن دوخته با پیکانها...
چند دربان تن بیجان تو را چرخاندند
روی یکتختهی چوبی وسط میدانها
زیر تابوت تو رفتند ملائک تا عرش
ختم در نور شده با تو همه جریان ها
***
همه ی روضه...سلامی است به ساقی که شکست
خیس اشکند زداغ تو همه مژگان ها
مریم سقلاطونی
السلام علیک یا موسی الکاظم
السلام علی َالْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ
وَظُلَمِ الْمَطَامِيرِ،
ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ...
🔷
این زندانی که تیره شد اقبالش
صیاد! بیا و رحم کن بر حالش
این مرغ که پر بسته به کنج قفس است
از گلشن فاطمهست، مشکن بالش!
🔷
این زندانی که خسته باشد حالش
زندان شده است کعبهی آمالش
جز غربت و تازیانه، قوتی نبرَد
جز مرگ، کسی نکرده استقبالش
🔷
شب بود و حصار غم، صدای زنجیر
یک دل، دل خسته، آشنای زنجیر
این پیکر خستهای که در تابوت است
مدفون شده زیر پارههای زنجیر
🔷
در ساحت عشق دید جای زنجیر
خلقی خُفته به لای لای زنجیر
پیچید شبی به دست و پای زنجیر
خاموش کند مگر صدای زنجیر...
🔷
هم صحبت او بود صدای زنجیر
بر پیکر او بود ردای زنجیر
با زخم شکفت در هوای زنجیر
آن مرد که بود آشنای زنجیر
🔷
این روح حقیقت و قوام صبر است
چون تیغ حضور در نیام صبر است
بر موجی از اندوه و گُل و اشک، روان
تابوت غریبی امام صبر است...
سیدمهدی حسینی رکن ابادی
@smahdihoseinir