eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
976 دنبال‌کننده
127 عکس
28 ویدیو
6 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم علیه‌السلام 🔹بوی گل🔹 چون باد در حرارت دشت و دمن دوید چون بوی گل بلند شد و در چمن دوید وارونه است شیوۀ صحرای ابتلا رو به شکارگاه، غزال ختن دوید می‌خواست ایستاده نسوزد شبیه شمع خورشید‌وار با همۀ سوختن دوید مردان، زره به قامت مردانه بسته‌اند این نوجنونِ کیست که با پیرهن دوید؟ با اشتیاق رفت به آغوش قتلگاه غربت‌کشیده بود و به سوی وطن دوید تیغ برهنه منتظر دست‌بوسی‌اش با سر به پای‌بوس تن بی‌کفن دوید آغشته شد به خون خدا خون پاک او وانگاه در رگان عقیق یمن دوید یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟ زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید 📝 @ShereHeyat
آن شوق تمام را چرا سوزاندند؟ تصویر خیام را چرا سوزاندند؟ این نخل ستایشگر سیصد ساله، این پیرغلام را چرا سوزاندند؟ پ. ن: حریق عمدی نخل با قدمت ۳۰۰ ساله در محله کوشک (اردستان) و اهانت به اعتقادات مردم، موجب جریحه‌دارشدن دل عزاداران حسینی گردید.
(٧) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم نیزه‌ها هلهله کردند به روی بدنت تا به بالا نرود ناله و فریاد حسین نعل‌ها روی تنت نقش ضریحی زده‌اند تا شود سینه‌ی تو پنجره‌فولاد حسین
(٨) شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم در بین این غبار به سوی تو آمدم از روی ردّ خون به صحرا چکیده‌ات خون گریه می‌کنند چرا نعل اسبها؟ سخت است روضه‌ي تن د‏ر خون تپیده‌ات
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد! زرهش پیرهن است... دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد سیزده سال، به دنبال حسینی‌شدن است! جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی... تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است! نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد راز این تشنه که آماده‌ی دریا شدن است... 📝
از قرآن سوخته نور بلند می‌شود... @telkalayyam
او رفت که بی‌تاب کند لشکر را از شرم عطش آب کند لشکر را؟ او در پی تشنۀ حقیقت می‌گشت می‌رفت که سیراب کند لشکر را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سفینة النجات🔹 ای تیر مرا به آرزویم برسان! یعنی به برادر و عمویم برسان حالا که پدر، تشنۀ لبیک من است بی‌تاب، خودت را به گلویم برسان لبیک به اوست آرزویم؛ لبیک! می‌گویم با خون گلویم لبیک تفسیر عظیم «یتلظّی عطشا»ست لب باز نمودم که بگویم: «لبیک» من نیز یکی از آن همه مردانت قابل شده این جان، که شود قربانت؟ حالا که بلا دور سرت می‌گردد بگذار علی شود بلاگردانت باید که به روی دست، قرآن ببرم شش آیه از آن سورۀ انسان ببرم تا قرآن باز، روی نیزه نرود باید که تو را نیز به میدان ببرم شش‌ماهۀ خود را که به میدان آورد گفتند حسین، تیغ برّان آورد سوگند به قرآن! که پی معجزه است... این بار به جای تیغ، قرآن آورد! غوغای عطش بود و فراتی می‌خواست از خضر نجات، آب حیاتی می‌خواست طوفان بلا ساحل امنی می‌جُست این قوم، سفینة النجاتی می‌خواست طفل است؟ نه! این کمال خود را دارد در یاری تو، مجال خود را دارد این نیست تلظی و رجزخواندن اوست! این شیر، زبان حال خود را دارد این گریه، نه! زخم بر تن احساس است! طفل است و تلظی... رجزش هم خاص است! با تیر سه‌شعبه گفت دشمن، این طفل هم قاسم، هم اکبر، هم عباس است می‌دید غریبی پدر را و... گریست مادر را و سوز جگر را و... گریست جز تیر، کسی حرف دلش را نشنید بر حنجر او گذاشت سر را و گریست هستی شما حرام شد ای مردم آلوده به ننگ و نام شد ای مردم «کیف یتلظی عطشا» یعنی که حجت به شما تمام شد ای مردم! شد گندم ری طعم هواخواهی‌شان دیدی که چه بود اوج خداخواهی‌شان! دیدی که چگونه اصغرم را کشتند با نیت قربةً الی اللهی‌شان! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4147@ShereHeyat
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم تنها اگر ماندم ندارم غم، علی دارم حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم شکر خدا که پرچمم در دست عباس است از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم آری عصای دست دارم، قامتم روزی از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم با خویش می‌گفتم اگر روزی نباشم هم زن‌ها نمی‌مانند بی‌محرم، علی دارم دور و برم کم‌کم شد از اصحاب هم خالی اما دلم خوش بود می‌گفتم علی دارم می‌خواستم عالم پر از نام علی باشد حالا به روی خاک یک عالم علی دارم @ShereHeyat
(٩) زیباتر از علی، کسی از اهل‌بیت وحی جان در ره امام زمانش نمی‌دهد...
(١٠) از میان تمام اهل جهان، عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد عشق می‌داند و ادب که چقدر شوق پابوسی پدر داری
(١١) وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای خوش به‌حال لب اصغر که تو سقا شده‌ای!
(١٢) ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت سر می‌‏زند هنوز به سنگ ندامت، آب‏... زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! @ShereHeyat
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم بین غم آسمان و حسرت صحرا ماه دمیده‌ست و رود، غرق تماشا جنگلی از نیزه را شکافته تا رود بیرقی از خون رسانده تا به ثریا حال خوشی دست داده است به هر موج شانه به مویش کشیده پنجۀ سقا آنچه که از دست ماه در کف شط ریخت بارش باران نریخته‌ست به هرجا آن سخنی را که مشک گفت به امواج حضرت طوفان نگفته است به دریا! بیشتر از هر کسی شبیه علی بود سوخته دشمن از این شباهت زیبا قلب کمان تیر می‌کشید ز یک سوی سوی دگر تیغ، آستین زده بالا نیزه و سنگ و عمود بود و حرامی پیکر عباس بود و یک‌تنه غوغا... ماه گر از روی زین به خاک بیفتد می‌شکند پشت آفتاب، خدایا گفت: که بنشین درون چشم من ای تیر چشم بپوش از گلوی مشک من اما ذره‌ای از داغ خویش داد به خورشید جرعه‌ای از خون خود سپرد به دنیا وه چه مراعات بی‌نظیری از او ماند: دست و علم، مشک و تیر، پیکر و صحرا...
شعر‌خوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم ای بزرگ خاندان آب‌ها آشنای مهربان آب‌ها در مقام شامخ سقایی‌ات بند می‌آید زبان آب‌ها... بر ضریح دست تو پیچیده‌اند التماس گیسوان آب‌ها می‌رسید از دور بر اهل حرم جملۀ «سقّا بمانِ» آب‌ها... بعد لب‌های تبسم‌ریز تو گریه افتاده به جان آب‌ها از وداع تو حکایت می‌کند دست‌های پرتکانِ آب‌ها...
(١٣) علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2958@ShereHeyat
شعرخوب‌به‌هم‌هدیه‌دهیم می‌نویسند جهان چهرۀ شادابی داشت هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت سجده می‌کرد به پیشانی او مهر نماز نزد او سجده برای خودش آدابی داشت موج‌ها پشت سر او همه صف می‌بستند سر سجاده که دریا، دل بی‌تابی داشت اشک بر گونۀ او بود و دعا روی لبش آری او نیز برای خودش اصحابی داشت اشک در محضر او ذکر مصیبت می‌کرد تا که می‌دید کسی ظرف پر از آبی داشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5696@ShereHeyat
باحضور شاعران‌ولایی‌تهران‌و‌قم جلسه۲۲۰ سه شنبه ۱۰مرداد۱۴۰۲ ساعت ۱۷ تهران، خیابان وحدت اسلامی کوچه خندان حسينيه سادات 🔸حلقه‌شعر‌ولایی‌فرات
جلسه ۲۲۱ حلقه‌ی ادبی فرات آخرین جلسه قبل از اربعین حسینی با حضور شاعران‌ ولایی‌سرا زمان: دوشنبه ۲۳مرداد۱۴۰۲ ساعت ۱۷ مکان: تهران، خیابان وحدت اسلامی کوچه خندان حسينيه سادات
از عطر دل‌انگیر خدا پُر شد باغ از لاله‌ی تازه‌اش بگیرید سراغ یک‌بار دگر شهید،... یعنی باز است یک باب بهشت از درِ شاهچراغ
✍️ روایت‌نویسی جای خودش را باید پیدا کند چقدر روایت! چقدر عالی! چقدر خوب و صمیمی! چقدر زوایای مختلف و متفاوت! دم همه بچه های حسینیه هنر کشور گرم! ببینید بچه های حسینیه هنر شیراز با سرعت خوب، چه تعداد روایتهای متنوع و نابی از حادثه دیشب تولید و منتشر کردن: @hafezeh_shz کاش برای همه حوادث ریز و درشت همین قدر راوی فعال داشتیم... روایتها را ببینید و منتشر کنید. @HOWZAVIAN @de_rang
💠 کارگاه شعر آئینی 🗣️باحضور: سیدمهدی حسینی رکن‌آبادی 📌با موضوع: تخیل، تصویر و ایماژ در شعر آئینی 🗓️ زمان: چهارشنبه ۲۵ مردادماه. ساعت ۱۷ 🏛️ مکان: خیابان استانداری، گذر سعدی، عمارت تاریخی سعدی 🔰شبکه اطلاع رسانی حوزه هنری اصفهان ℹ️Instagram.com/artesfahan.ir 🌐www.artesfahan.ir 🔘eitaa.com/art_esfahanble.ir/artesfahan حوزه هنری قلب تپنده فرهنگ و هنر نصف جهان
🔹شهید باش🔹 یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش حتی اگر تمام جهان غرق تیرگی‌ست چون ماه در سراسر شب روسفید باش.. یک لحظه از امید دلت را تهی مکن اما ز هرچه غیر خدا ناامید باش چون سرو، سرفراز میان ستمگران در خلوت و نماز ولی مثل بید باش.. بر دست اهل صدق بزن بوسه چون نسیم بر قامت نفاق چو توفان، شدید باش.. در ماتم حسین علی گریه کن ولی در فکر محو این همه شمر و یزید باش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4831@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹شبیه مادر...🔹 با سر رسیده‌ای! بگو از پیکری كه نیست از مصحف ورق‌ورق و پرپری كه نیست سر می‌نهم به سردی این خاک‌ها... کجاست دستان مهربان و نوازشگری که نیست؟ باید برای شستن گل‌زخم‌های تو باشد زلال زمزمی و کوثری که نیست قاری تشنه! تشت طلا و تنور نه! شایسته بود شأن تو را منبری که نیست آزاد شد شریعه همان عصر واقعه یادش به‌خیر ساقی آب‌آوری که نیست تشخیص چشم‌های تو در این شب کبود می‌خواست روشنایی چشم تری که نیست دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت: حالا شدی شبیه همان مادری که نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1596@ShereHeyat
هدایت شده از الی الحبیب
🔰مگه اونا واسه شمر و یزید میخونن! 🔸آقای بهمن عظیمی از نوحه سرایان اهلبیت علیهم‌السلام در پستی که در صفحه خودشان منتشر کردند، نکته مهمی را در موضوع تعامل شاعر با مداح اشاره کرده‌اند که از مسائل این روزهای ستایشگران می باشد. 🔹خطاب به کربلایی نریمان پناهی: قریب به 15 سال نوکری‌کردن در کنار شما باعث شده نگاهم به مقوله‌ی نوکری بالکل عوض بشه! 🔺دوستان جان! اگر دوست داشتید چند دقیقه‌ای وقت بگذارید و مطلب زیر را بخوانید: ▫️رفقایی که بنده رو از نزدیک می‌شناسند می دونند که من معمولا اشعار و نوحه‌هایی رو که مینویسم را بلافاصله در کانالم منتشر میکنم. 🔺از اونجایی که اکثر این کارها رو آقا نریمان میخونن، یادمه یه سالی دم دمای محرم یکی از رفقای قابل اعتمادم بهم گفت: 🔸دیشب فلان مداح توو فلان جا در جمع چند تا مداح و شاعر گفته که نریمان سبک‌هاش رو از رو من میخونه!!! ❓حالا موضوع چی بوده؟ موضوع این بوده که فلان مداح ظاهرا اشعار و سبک‌ها رو از داخل کانال برمیداشته و زودتر میخونده و معمولا فردای همون شبی که ایشون کار رو میخونده آقا نریمان هم کار رو میخونده (چون در ایام محرم مراسم هیأت آقا نریمان به روز هست و مثل دیگر هیئات شب نیست) این بوده که بعضی از اطرافیان اون بنده خدا باورشون شده که بله، دقیقاً کارهایی که ایشون شب میخونه بلافاصله فرداش آقا نریمان همون کار رو میخونه!! 🔺من وقتی این ماجرا رو شنیدم پیش خودم گفتم شاید من دارم کار اشتباهی انجام میدم که کارها رو زودتر منتشر میکنم و این کارم باعث شده کسی بتونه همچین ادعایی بکنه، لذا همون روز وقتی رفتم هیأت خدمت ایشون، بهشون عرض کردم که آقا! میخواستم یه مطلبی رو بگم خدمتتون: ✳️راستشو بخواهید من اشعار و سبک‌هایی که توو این ایام مینویسم رو قبل از اینکه شما بخونید توو کانالام منتشر میکنم و این باعث شده که یه بنده خدایی بگه که نریمان پناهی کارهاش رو از رو من میخونه! ⚠️به محض اینکه من این حرف رو به ایشون زدم یه دفعه دیدم حالت چهره شون کاملا برآشفته و عصبانی شد! ❇️پیش خودم گفتم آخ آخ، الانه که بگه تو بیخود میکنی فلان و فلان اما به یکباره دیدم که با همون حالت ناراحت و عصبی گفت: بهمن جان، دیگه این حرف رو نزنی‌ها! مگه اونا واسه شمر و یزید میخونن! 🔘اصلا از این به بعد شعرها رو ببر بده دویست نفر بخونن بعد بیار بده من! 🔻پی نوشت: یادمه یک سال قبل از این اتفاق به فلان مداح به ظاهر معروف گفتیم یه واحد برای دهه محرم نوشتیم که ان شاءالله آقا نریمان و جنابعالی بخونید: ایشونم گفت: نریمان بخونه من نمیخونم!!! 🆔 @elalhabib_ir