eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
398 ویدیو
61 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️برشی از کتاب: منصور با این مسخره‌بازی‌هایش همه را متوجه می‌کند. برای همین دیگر بقیه نامه را در دلم می‌خوانم. بابام گفته که من هنوز او را نشناخته‌ام وگرنه اگر بهش می‌فهماندم واقعا برای خدمت به جبهه می‌روم و به قول او نه برای هوا و هوس، دیگر لازم نبود قایم‌باشک بازی دربیاورم و این طوری فرار کنم.صفحه ۱۵۶ 🌐www.Eitaa.com/koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب محرمانه های زنانه ✅«رازهای زندگی زن موفق با رویکرد دینی و تربیتی» 👈در این کتاب به قلم تلاش شده است که چهل نکته از رازهای زندگی زن موفق، را با بهره گیری از آیات و روایات، بیان کند. 📖تعداد صفحات:۱۲۰ صفحه 💰قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان 🎁قیمت با تخفیف: ۳۰۰۰۰ تومان ........................................ 🛍خرید از طریق سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/3022792?ref=830y 📲خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 .................... @sn_shop
🔺تصاویری از داخل کتاب محرمانه های زنانه به قلم @sn_shop
📚 کتاب(رمان) احتناک 🔹 اولین رمان اقتباسی از زندگانی با ژانر رئالیسم جادویی ... 🔸‌احتناک داستانی است که تقابل را برای خواننده به تصویر می‌کِشد. نبرد میان و برای برپایی حکومت نهایی در زمین. 🔺داستان این نبردها تا آن­جا پیش می­‌رود که جنیان اقدام به تشکیل گروهی خون­‌ریز در زمین می­‌کنند که سلماف را محاصره می­‌کنند. انسانی که مهره‌ی اصلی عملیات فرشتگان است همراه سپاه مخصوص سرزمین سلماف، عازم نبرد با گروه خون­‌ریز می­‌شود. ✍نویسنده: تقی شجاعی 📖تعداد صفحات: ۱۸۴صفحه ▪️ناشر: نشر معارف 💰قیمت: ۴۰،۰۰۰تومان ......................................... 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام 👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/3211658?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا 👇 @Milad_m25 ❇️ کتاب را نخوانید که بدانید،کتاب را بخوانید تا بیدار شوید.🛎 🆔@sn_shop
فروشگاه کتاب جان
📚 کتاب(رمان) احتناک 🔹 اولین رمان اقتباسی از زندگانی #شهید_محسن_حججی با ژانر رئالیسم جادویی ... 🔸‌ا
✂️ برشی از کتاب(رمان) احتناک …...جمیله کاغذ را دست مردِ تنک‎ریش داد، عشوه‎ای کرد و با لبخندی حکاکی‎شده بر لب، خیره در چشمان مرد ماند. مرد که دهان خویش را نیز به یاری نگاه فراخوانده بود، با این ‌که نمی‎توانست از رخسار آتشین دخترک دل بکَند، ناگزیر چشم از او برگرفت، کاغذ را گشود و خواند. پس از خواندن فرمان، دستش را به نشانۀ اطاعت روی چشم گذاشت. سپس با لبخندی بر لب، دست راستش را سوی جمیله برد و با اضطرابی هویدا در چشمانش، دست او را گرفت. جمیله با صدای بلند خندید. بادی تند، لولای پنجره را به شدت حرکت داد و دو لنگۀ آن را بر هم کوبید. مردِ تنک‎ریش برخاست پنجره را بست، پرده را کشید و کورسوی نگاه خورشید به خانه‎اش را پوشاند. سوفیل که کنار پنجره بود، لوحش را گشود، نامی را خط زد و با قطره اشکی در چشم، سوی عرش پَر گشود. @sn_shop