eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.4هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
410 ویدیو
62 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب مگر چشم تو دریاست! "روایت مادر شهیدان محمد، عبدالحمید، رضا و نصرالله جنیدی" نصرالله، نخستین شهید خانواده جنیدی در سال 1359 در جبهه آبادان به شهادت می رسد. نصرالله جنیدی عضو ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران بود. رضا، کوچک ترین پسر خانواده، از بسیج رودسر به جبهه غرب اعزام می شود و در همان اعزام اول به شهادت می رسد. ضد انقلاب با آگاهی از اینکه او فرزند امام جمعه است، بر سر تبادل پیکر او از نیروهای ایرانی طلب پول می کند، اما با مخالفت پدر و مادر شهید روبه رو می شود. محمد، سومین شهید و پسر ارشد خانواده، به عنوان بسیجی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در عملیات خیبر در حالی به شهادت می رسد که برادرش عبدالحمید، ناظر شهادتش است و نمی تواند پیکر برادرش را به عقب برگرداند. در نهایت، عبدالحمید هم پس از سال ها تحمل جراحت های جنگ، در سال 1379 به جمع برادران شهیدش می پیوندد. بخش هایی از متن این کتاب، به فعالیت های حاج آقا جنیدی، حاج خانم جنیدی، دامادها و عروس های این خانواده مجاهد در پشت جبهه می پردازد. همچنین، بخش هایی از متن کتاب نیز شامل روایت هایی از چهار بازدید مقام معظم رهبری از بیت شهیدان جنیدی است. 270صفحه|30,000 تومان قیمت با تخفیف: 28,000 تومان خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/190868?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب فی ظلال القرآن (به ترجمه رهبر معظم انقلاب) 🔺 این کتاب، بیش از آنکه یک کتاب تفسیری باشد، کتابی است که درباره نحوه ی بیان الهی و زیبایی های لفظی و معنوی قرآن، تناسب آیات با یکدیگر و برخی مصادیق معاصر آیات، بحث می کند کتاب حاضر به قلم سید قطب، از ابتدای قرآن کریم تا آیه ۱۸۲ سوره مبارکه بقره را در بردارد و توسط حضرت آیت الله خامنه ای ترجمه شده است. 410 صفحه|جلد سخت| 37000تومان قیمت با تخفیف: 34000 تومان خرید آنلاین از طریق لینک زیر: https://basalam.com/sahifehnoor/product/182951?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های تالیفی و تقریظی رهبر انقلاب👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
📖 کتاب عمار حلب 🔹 این کتاب از مجموعه کتاب های مدافع حرم با عنوان «عمار حلب» خاطراتی از گوشه های زندگی شهید محمدحسین محمدخانی را روایت می کند. 🔹 شهید محمد حسین محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. 🔺 محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید. 320صفحه| 27000 تومان قیمت با تخفیف: 25000 تومان خرید آنلاین از طریق لینک زیر👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/59490?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2298871821C19a27eb27d
کتاب بحران ساختگی داستان ناگفته هراس از ایران هسته ای 430صفحه|18500تومان قیمت با تخفیف:17000تومان نویسنده: گرت پورتر(محقق آمریکایی) کاری از انتشارات خبرگزاری فارس توضیحات بیشتر و خرید👇 http://basalam.ir/new/sahifehnoor/product/77405?ref=830y ارتباط با ما: @milad_m25 @sn_shop
.🔸عنوان: 🔸تعداد صفحات: 272 صفحه 🔸قیمت پشت جلد: ۳۰۰۰۰تومان / قیمت با ۱۰ درصد تخفیف: ۲۸۰۰۰ تومان . 📚ماه در آینه؛ نگاهی به سیره و سلوک فردی و اجتماعی رهبر معظم انقلاب شاید به جرأت بتوان گفت این کتاب یکی از بهترین، جذاب ترین و جوان پسندترین آثاری است که در خصوص زندگی مقام معظّم رهبری نگارش شده. از این حیث که در آن به ذکر وقایعی ناب و کمتر شنیده شده در خصوص زندگی فردی و اجتماعی ایشان پرداخته است. این کتاب به رغم حجم نسبتاً ناچیزش از حیث تنوع کم نظیر است. برخی از موضوعاتی که در کتاب به شکل بدیع به آن پرداخته شده عبارتند از: نظر امام (ره) در خصوص آقای خامنه ای (حفظه الله) و رهبری ایشان؛ مقام معظّم رهبری از منظر بزرگان؛ عملکرد حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) در دوران دفاع مقدس، زندگی شخصی و ساده زیستی ایشان؛ ارتباط ایشان با اقشار مختلف جامعه؛ کتاب ها دوستان تنهایی رهبری؛ نظر سیاست مداران بزرگ جهان در خصوص رهبری. خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/171963?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
🔰شهید شاهرخ ضرغام: خدا امام خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند 🔺زندگی ما در لجن بود، اما خدا دست ما را گرفت. #امام_خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند. البته بعدا هر چه پول در آوردم به جای آن پول‌ها صدقه دادم. 💢گذشته من اینقدر خراب بود که روز‌های اول، در کمیته برای من مامور گذاشته بودند، فکر می‌کردند که من نفوذی ساواکی‌ها هستم. 📅 به مناسبت شهادت شهید #شاهرخ_ضرغام در ۱۷ آذر ۱۳۵۹ کتاب و کتابخوانی👇 @sn_shop
کتاب شاهرخ ضرغام ( حر انقلاب اسلامی) خاطرات مربوط به سردار شهید مفقود الاثر، شاهرخ ضرغام از شهدای فدائیان اسلام معروف به حر انقلاب اسلامی روایت زندگینامه شهید، از تحولی روحی و معنویِ شهید ضرغام در جریان حوادث قبل از انقلاب تا انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی حکایت می کند در این رابطه در مقدمه کتاب با اشاره به آیات آخر سوره فرقان آمده است: «شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن(کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد. داستان زندگی او، ماجرای حُر در کربلا را تداعی می کند.» صبح عاشورای 57 میاندار دسته بود، از همان‌روز با صحبت‌های حاج‌آقا تهرانی متحول شد، رفت مشهد و توبه کرد و روی سینه‌اش خالکوبی کرد: «خمینی فدایت شوم». تاریخ نهضت اسلامی ما بسیاری از این آزادمردان را به خود دیده است. 152صفحه|12000 تومان خرید آنلاین از طریق سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/51073?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 معرفی کتاب های خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
24.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴«راز پلاک سوخته»؛ مُتقن ترین کتاب درباره زندگی یک شهید مدافع حرم . 🔹نام کتاب: #راز_پلاک_سوخته ( بر اساس دست‌نوشته‌ها و خاطرات #شهید_مدافع_حرم #مهدی_طهماسبی در سوریه) 🔹تعداد صفحات: 256 صفحه 🔹قیمت پشت جلد: ۲۵۰۰۰تومان / قیمت با ۱۰درصد تخفیف: ۲۲۵۰۰تومان . 📚️برشی از کتاب این کتاب بدون هیچ گونه داستان پردازی تخیلی و غیر‌واقعی، هرآنچه #مهدی_طهماسبی در دو سفرش به #سوریه دیده بود و در #دفترچه_خاطراتش قبل از شهادتش نوشت و همچنین با بهره‌گیری از برخی #دست‌نوشته_های به جا مانده از او و مصاحبه از دوستان و همرزمان به رسم وظیفه و امانت‌داری علاوه بر رفاقت و برادری نوشته شده. با تذکر و یادآوری به اینکه تمامی اسامی موجود در کتاب به نوشته خود شهید بنا بر #مسائل_امنیتی، #نام_جهادی و مستعار است؛ همچنین دریچه نگاهی که در هر #عمليات مبنی بر نقاط ضعف یا قوت به روی مخاطب باز می شود، از زاويه ديد خود شهید است، بدون هیچ دخل و تصرفی. این کتاب ماجرای زنده رزمنده گمنام #نسل_سوم_انقلاب اسلامی است که در لباس #مدافع_حرم برای دفاع از حریم آل‌الله به سوریه رفت. کسی که در میان مردم زندگی کرد؛ مردم را می‌شناخت و با آنها بود. فرشته نبود. از آسمان نیامد. انسانی زمینی و خاکی بود؛ اما با اخلاصش شاهراه های آسمان را خوب شناخت. در راه رسیدن به قله #سعادت ، رنج کشید تا به گنج #شهادت رسید. گنجی که کلید آن یک #پلاک_سوخته بود.... . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🛍لینک خرید از سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/192347?ref=830y 📲 خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 .............................. ..... @sn_shop .......
🔴«راز پلاک سوخته»؛ مُتقن ترین کتاب درباره زندگی یک شهید مدافع حرم . 🔹نام کتاب: #راز_پلاک_سوخته ( بر اساس دست‌نوشته‌ها و خاطرات #شهید_مدافع_حرم #مهدی_طهماسبی در سوریه) 🔹تعداد صفحات: 256 صفحه 🔹قیمت پشت جلد: ۲۵۰۰۰تومان / قیمت با ۱۰درصد تخفیف: ۲۲۵۰۰تومان . 📚️برشی از کتاب این کتاب بدون هیچ گونه داستان پردازی تخیلی و غیر‌واقعی، هرآنچه #مهدی_طهماسبی در دو سفرش به #سوریه دیده بود و در #دفترچه_خاطراتش قبل از شهادتش نوشت و همچنین با بهره‌گیری از برخی #دست‌نوشته_های به جا مانده از او و مصاحبه از دوستان و همرزمان به رسم وظیفه و امانت‌داری علاوه بر رفاقت و برادری نوشته شده. با تذکر و یادآوری به اینکه تمامی اسامی موجود در کتاب به نوشته خود شهید بنا بر #مسائل_امنیتی، #نام_جهادی و مستعار است؛ همچنین دریچه نگاهی که در هر #عمليات مبنی بر نقاط ضعف یا قوت به روی مخاطب باز می شود، از زاويه ديد خود شهید است، بدون هیچ دخل و تصرفی. این کتاب ماجرای زنده رزمنده گمنام #نسل_سوم_انقلاب اسلامی است که در لباس #مدافع_حرم برای دفاع از حریم آل‌الله به سوریه رفت. کسی که در میان مردم زندگی کرد؛ مردم را می‌شناخت و با آنها بود. فرشته نبود. از آسمان نیامد. انسانی زمینی و خاکی بود؛ اما با اخلاصش شاهراه های آسمان را خوب شناخت. در راه رسیدن به قله #سعادت ، رنج کشید تا به گنج #شهادت رسید. گنجی که کلید آن یک #پلاک_سوخته بود.... . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🛍لینک خرید از سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/192347?ref=830y 📲 خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 .............................. ..... @sn_shop .......
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب و بعد از 40 دقیقه راه رفتن ژیل جلوی یک فرش‌فروشی در نزدیکی میدان «غُژی» ایستاد. رفتم آن سمت خیابان. نزدیکش شدم و همانطور که خودش گفته بودم دستم را از جیبم درآوردم و برای مصافحه به سمتش دراز کردم. او هم انگار که بخواهد دست بدهد دستش را به سمتم دراز کرد اما به جای مصافحه، دستش را برد به سمت کمرم و از زیر اورکتم به آرامی به کمر و پهلوهایم دست کشید. گفتم: «چی کار داری می‌کنی؟» -می‌خوام ببینم تفنگ همراهته یا نه. -خودم می‌دونم داری چی کار می‌کنی ولی چرا فکر می‌کنی من باید یه تفنگ کوفتی همراهم باشه؟ -شاید احساس امنیت نمی‌کنی، نمی‌دونم. -فکر می‌کنی اونقدر خرم که مسلح بیام دیدن یه نیروی اطلاعات خارجی فرانسه؟ ژیل لبخندی زد و به ورودی هتلی که در فاصلۀ تقریبا 40 متری‌مان بود اشاره کرد. وارد هتل شدیم و مستقیما رفتیم سمت آسانسور. گفت یک نفر دیگر هم موقع گفتگوی ما در اتاق حضور خواهد داشت ولی لازم نیست نگران باشم. به طبقۀ هفتم رسیدیم و رفتیم داخل راهرو. جای کاملا ساکتی بود. یک هتل مجلل، با نور پردازی آرام و فرش‌های ضخیم. در انتهای راهرو، ژیل جلوی یکی از اتاق‌ها ایستاد و در زد. چند ثانیه بعد مردی درب را باز کرد. جوانی بود ورزشکار با اندامی بسیار عضلانی. معلوم بود که بادیگارد است. حتی یک کلمه هم حرف نزد. نشست پشت میز و زل زد به لپ تاپش. اتاق، کوچک بود. یک میز، یک دستگاه تلویزیون، چند تا صندلی. همین. هر دو نشستیم. ژیل خم شد سمت من و گفت: «خب، برام تعریف کن. داستان از چه قراره؟» صحبتم را شروع کردم: «من 5 ماهه که دارم برای جماعت اسلامی مسلح سلاح و مهمات می‌خرم اما [چند روز پیش] یه پولی ازشون دزدید‌م، حالا می‌خوان منو بکُشن.» پرسید: «از کجا می‌گی اینایی که باهاشون کار می‌کنی اعضای جماعت اسلامی مسلح‌اند؟.» دست کردم داخل جیبم. یک نسخه از انصار را بیرون آوردم. نشانش دادن و گفتم: «می‌دونی این چیه؟» ژیل نشریه را گرفت و به دقت نگاه کرد. گفت: «بله. با انصار آشناییم. اینو از کجا آوردی؟» گفتم: «اینا رو تو خونۀ من می‌نویسن و چاپ می‌کنن. هر هفته من این‌ها را می‌گذارم داخل پاکت و نسخه‌هایش را به سایر نقاط دنیا می‌فرستم. بچه‌هایی که اینا می‌نویسن، همونایی‌ان که من براشون کار می‌کنم. تا حالا براشون چند صد تا تفنگ و چندین هزار تا فشنگ خریدم.» ژیل هیچ چیز نگفت. چهره‌اش همانطور بدون تغییر مانده بود و نمی‌شد چیز خاصی از آن برداشت کرد. اما به آرامی کمی خودش را توی صندلی صاف‌تر کرد. از چشم‌هایش می‌خواندم توجهش را جلب کرده‌ام. حتی بادیگاردش هم سرش را بالا آورد و چشم از لپ‌تاپش برداشت. -بسیار خب، در مقابل اطلاعاتت از ما چی می‌خوای؟ -می‌خوام از خانواده‌ام محافظت کنید. می‌خوام این آدما رو از خونۀ ‌ما بریزید بیرون. نمی‌خوام برای مادر و برادر کوچیکم به خاطر کارایی که اینها می‌کنند دردسر درست شه. و [البته] می‌خوام هویت جدیدی به من بدید، یه زندگی جدید. یه کار. هر چی. می‌خواهم قبل از اینکه بُکُشنم از چنگشون خلاص شم.» ژیل بدون هیچ واکنشی چند ثانیه در سکوت چشم دوخت به من. بعد گفت: «می‌تونم از خانوادت محافظت کنم. اما همۀ چیزایی که می‌خوایی رو نمی‌تونم [فعلا] برات جور کنم. تو هنوز به اندازۀ کافی اطلاعات به ما ندادی. اگر همۀ چیزایی که گفتی رو می‌خواهی، پس باید کارای بیشتری برامون بکنی.» پرسیدم: «چطور می‌تونم کار بیشتری بکنم؟ من نمی‌تونم برگردم پیشِشون. شوخی نمی‌کنم. این آدما رحم و مروت ندارن، می‌کُشَنَم.» ژیل آرام به صحبتش ادامه داد: «چرا، می‌تونی برگردی. برگرد خونه و بهشون بگو پولو برمی‌گردونی. به همه‌شون بگو توبه کردی و می‌خواهی به سمت خدا برگردی. به محض اینکه اینو بگی باید حرفت رو قبول کنن. بعد شروع کن به جلب اعتمادشان. اینو یادت باشه که اونا هم به تو احتیاج دارن، چون به تفنگایی که براشون می‌خری احتیاج دارن.» ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب حرف‌های ژیل اثر خودش را گذاشت. او در صحبتش از کلمۀ فرانسوی «غوپونتیغ» استفاده کرد ولی من می‌توانستم از مضمون صحبتش بفهمم که دارد به عبارت عربی «توبه الی الله» اشاره می‌کند. سریع متوجه شدم که ژیل متخصص مباحث اسلامی است و با ادبیات بنیادگراها آشناست. «اما من 25 هزار فرانک ازشون دزدیده‌ام، همه‌اش رو هم خرج کرده‌ام. نمی‌تونم پولو برگردانم.» «مشکلی نیست. پولو برات می‌آرم. اما یه هفته‌ای وقت می‌بره. امشب برگرد خانه و خیلی زود پولو جور می‌کنی. فقط یه توجیه و بهانه‌ای بتراش.» در همان گفتگو چیزهای زیادی دربارۀ ژیل فهمیدم. متوجه شدم در دستگاه DGSE صاحب نفوذ است، چون بدون هماهنگ کردن با کس دیگری گفت پول را فراهم خواهد کرد. و مطمئن بودم پول را خواهد آورد، اگر نمی‌توانست این پول را فراهم کند به من نمی‌گفت دفعۀ بعد با 25 هزار فرانک می‌آید. این را هم فهمیدم که ژیل خیلی بیش از آنکه نشان می‌داد، می‌داند. حتما از قبل چیزهای زیاده می‌دانسته وگرنه متوجه نمی‌شد اطلاعاتی که من دارم چقدر می‌تواند ارزشمند باشد. او فقط چیزهایی که الان می‌توانستم در اختیار DGSE بگذارم را نمی‌خواست، دنبال این بود که در آینده اطلاعات بیشتری به آنها بدهم. می‌خواست تبدیل شوم به «جاسوس». و به این ترتیب بود که من تبدیل شدم به جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه. بالاخره من هم در تله افتادم. حالا آنها مرا می‌شناختند، خانواده‌ام را می‌شناختند، محل اقامتم را می‌دانستند. ولی به عنوان جاسوس، دستکم تا حدی می‌توانستم روی آنها نفوذ داشته باشم. من به خاطر تمایل به مبارزه با جماعت اسلامی مسلح این کار را نپذیرفتم، چنین چیزی بعدا به وجود آمد، ولی قطعا در دیدار اول چنین انگیزه‌ای مطرح نبود. در حقیقت تنها چیزی که در آن دیدار می‌خواستم این بود که از من و اعضای خانواده‌ام محافظت شود. اما پیش از هر چیز باید حواسم به یک قضیۀ دیگر می‌بود. به ژیل گفتم : «باید یه تلفن بزنم» -می‌خوای به کی زنگ بزنی؟ -نمی‌توانم بهت بگم. «ما باید بدونیم.» ژیل، این را با لحنی قاطع گفت. تسلیم شدم: «باید به برادرم زنگ بزنم. ببین، بهش گفته اگه تا ساعت یک زنگ نزدم همۀ تفنگا رو ببره بریزه توی کانال آب.» ژیل ابروهایش را بالا انداخت و پرسید: «چرا اینطور گفته بودی؟» «چون نمی‌دونستم چه واکنشی نشون می‌دید. خب می‌دونی، ممکن بود [به جای گوش کردن به حرفام] فقط بازداشتم کنید. اون وقت همه چیزو تو خونمون پیدا می‌کردید و بعدش من رو هم کنار بقیه کلی سال می‌‌انداختید گوشۀ زندون.» ژیل درحالیکه می‌خندید گفت: «چه تیز!» من و ژیل اصلا به هم اعتماد کامل نداشتیم، حداقل به این زودی. ولی یخ رابطه‌مان داشت کم‌کم آب می‌شد. ژیل همراهم تا کیوسک تلفن عمومی داخل خیابان آمد. به برادرم زنگ زدم و گفتم کاری با تفنگ‌ها نداشته باشد. بعد برگشتیم به اتاق هتل. دستور داد بادیگارد برود. بعد شماره‌ای روی یک تکه کاغذ نوشت و به دستم داد. گفت هر وقت لازم بود او را پیدا کنم به این شماره زنگ بزنم. باید زنگ می‌زدم، پیام می‌گذاشتم و می‌گفتم کجا هستم تا او خودش فورا به من زنگ بزند. بعد دست کرد در جیب اورکتش و یک پاکت آورد بیرون. پاکت را گرفت سمتم و گفت: «پول اونا رو هفتۀ دیگه برات میارم. فعلا این یه مقدار پول واسۀ خودت.» سریع پاکت را به سمت خودش برگرداندم. گفتم: «چیزی نمی‌خواهم. من دنبال پول شما نیستم. گفتم که فقط می‌خوام از ما محافظت کنید.» این حرف را جدی گفتم. می‌خواستم برای ژیل و دستگاهش اطلاعات بیاورم ولی ابدا نمی‌خواستم بگذارم که کنترلم را به دست بگیرند. اگر قرار بود برای آنها کار کنم، باید این کار طبق قواعد من انجام شود. ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530