میتونم برا هر کدومشون ساعت ها گریه کنم😭

ولی چرا هیچ کس از خانه سبز صحبت نمیکنه ؟

ناشناس مان خالی از هرگونه موجود زنده ای میباشد🤡

+اهم ☆⁩ هوم؟

+تا به حال احساس کردی بعضی آدما اونجوری نبودن که فکر می کردی؟ یا مثلا تا بحال شده احساس کنی کسی که بهش اعتماد داری باعث گناهت شده؟ یعنی انگار داری کار خوبی انجام می دی ولی یه چیزی مثل حق الناس باشه ⁦✩ میدونی بعضی وقتا همچین حسی بهم دست میده ولی تا میام بهش فکر کنم،یه اتفاقی میوفته ولی درکت میکنم،زیااد🤝

خلااقیت😭

دلم تنگ برای پاییز شده؛ همان اخرشب هایی که فردا صبحش ختم دبیرستان میشد.. برای نم‌نم باران وقتی در کلاس بودیم ؛ برای گرمای نسکافه های بوفه... همان وقت ها که سرد بود،باران می‌بارید و با بچه ها گرم حرف زدن میشدیم... هشتم را با درد هایش هیچ وقت فراموش نمیکنم! شاید ... صدای خاطرات مان در راه روی مدرسه گم بشود زود سال اخر رسید،من هنوز در روز های پاییزی ۸.۱ زندگی میکنم.. روزهایی که با بچه ها زیر پارکینگ مدرسه،امن ترین جای ممکن در زنگ تفریح هایمان خاطره ساختیم و وضو خانه ؛ وضو خانه ای که نیمکت اهنی اش ،شاهد گریه ها از جانبمان بوده ... برای بیست و دوم بهمن ماه ؛ وقتی که اهنگ ها به مدرسه جلا میداد! من هنوز در روز های زمستانی و سرد ۸.۱ زندگی میکنم! همان روز های دلگیری که با مشقت به ریاضی گوش میدادیم و امتحانات را صرفا ورقه پر میکردیم،برای زنگ های اول یکشنبه که با ادبیات اغاز میشد؛ من هنوز در بهار خوشبو و زیبای ۸.۱ زندگی میکنم! دلتنگ شکوفه های سفید البالو خواهم شد وقتی یک گلبرگ می‌گرفتیم و لای کتاب هایمان میگذاشتیم؛ من از خاطرات زیادی از ان کلاس تنفر دارم ولی؛ من هشت یک را با تمام حاشیه هایش،با تمام دانش اموزانش،با تمام معلم هایش همیشه دوست دارم! خاطرات هشتم یک؛ همیشه در ذهنم جای خواهند داشت.. امیدوارم صداهای غر زدن ها،خوشحالی ها،اهنگ ها،صدا زدن ها مان و ... همیشه در فضای مدرسه طنین انداز باشد به امید موفقیت سال نهمی های ۸.۱ =)