eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.9هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 حاج قاسم: در خواب از شهید زین الدین راز سیدمهدی شدن را پرسیدم و گفت: اینجا مقام سیادت گرفتم 🔹️ هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ سردشت؟» ◇ حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» ◇ عجله داشت. می‌خواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» ◇ رویم را زمین نزد و گفت: « قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که می‌گم زود بنویس.» ◇ هول‌هولكی گشتم یک برگه‌‌ كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» ◇ بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. ◇ موقع خداحافظی به او گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» ◇ نگاهی بهت‌زده به آن‌ كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» ◇ سید مهدی گفت: « اینجا بهم مقام سیادت دادن.» ◇ از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود «سلام من در جمع شما هستم» 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 میخام برم خط مقدم؛ البته "به خط رفتن" مهم نیست، "" مهمه. 🔹 صحبت‌های کوتاه و شوخی‌های جالب شهید ابوعلی با تصویربردار مرکز رسانه فاطمیون 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 «» خاطرات شنیدنی از جاذبه های مغناطیسی شخصیت شهید ابراهیم هادی از زبان دوستان و همسنگرانش 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود... روح الله خمینی(ره) 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 حمید رسولیان، برنده سیمرغ جلوه‌های ویژه میدانی جشنواره ۱۴۰۱ جایزه‌اش را به خانواده شهید آرمان علی‌وردی تقدیم کرد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 روایت دردناک اولین نفری که شهادت حاج همت را فهمید 🔹️ جعفر جهروتی‌زاده روایت می‌کند که در روزهای عملیات خیبر، نیروهای عراقی در طول روز با حدود ۹۰ هواپیما جزایر مجنون را بمباران می‌کردند. ◇ «حاج‌همت می‌گفت بی‌پدرومادرها انگار برای مرغ و خروس دانه می‌پاشند.» ◇ پس از این‌که نیروهای لشکر ۲۷ در جزیره مستقر شدند، جهروتی‌زاده و همت سوار بر موتورسیکلت تریل برای سرکشی به‌سمت عقب حرکت کردند. ◇ یکی از هواپیماهای شکاری دشمن بمب‌هایش را پشت دژ خالی کرد و باعث شد موج انفجار دو موتورسوار و همچنین موتور را، داخل نیزار کنار جاده پرت کند. ◇ او می‌گوید وقتی از عدم حمله عراقی‌ها مطمئن شد، تصمیم گرفت به عقب برگردد تا خبری از همت بگیرد. ◇ در حال حرکت به سمت عقبه بود که جهروتی‌زاده پیکری بی‌سر را می‌بیند که یک‌دستش هم قطع شده است. «از روی لباس‌های او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج‌همت است. ◇ از آنجایی که شهادت محمدابراهیم برایم خیلی دردناک بود همان‌طور که به عقب می‌آمدم، خودم را دلداری می‌دادم که نه، این جنازه حاج‌همت نبود.» ◇ به همراه نیروها دوباره به آن منطقه برگشتند و پیکر شهید همت را شناسایی و به عقب برگرداندند. 🔺️شرح عکس: جعفر جهروتی‌زاده و باقر شیبانی بالای پیکر شهید همت 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 دوبیت شعری که ورد زبان شهید ابراهیم اصفهانی بود. 1️⃣🔹 بیست و دوم بهمن ۱۳۴۱، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش هاشم و مادرش، سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ◇ پدر شهید ابراهیم اصفهانی خصوصیات فرزندش را این گونه شرح میدهد : ◇ ابراهیم هر وقت به مرخصی می‌آمد در اتاقی که در منزل درست کرده بود و وسایل و کتاب‌هایش در آنجا قرار داشت، شب‌ها با خدای خود راز و نیاز می‌کرد. ◇ در یکی از شب‌ها من از صدای راز و نیاز او بیدار شدم. وقتی متوجه شد که ما با صدای ناله‌های او بیدار شده‌ام، خجالت زده شد و عذرخواهی کرد. ◇ آخرین باری که ابراهیم مجروح شد در بیمارستان پارس تهران بستری شد و پزشکان ۶ ماه به او استراحت داده بودند؛ ◇ اما او فقط حدود ۴۰ روز استراحت کرد و با عصا عازم منطقه شد، چون فرمانده گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمدرسول‌اللهﷺ بود و احساس کرد باید در منطقه باشد. ◇ ابراهیم هر وقت به مرخصی می‌آمد خیلی تعجیل می‌کرد و در هنگام رفتن خودش زمزمه می‌کرد: ″الهی چو خوش باشد سفر کردن به سویت با چشم دل نظر کردن به رویت الهی اگر طردم کنی افسرده گردم در این گلشن گلی پژمرده گردم..″ ◇ سرانجام بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، با سمت فرمانده گردان عمار در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله دوشکا به قسمت پا و شکم شهید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada