eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.9هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸 وقتی برگشت، سر نداشت... ◇ شهادت داستان ماندگار آنانی است که دانستند دنیا جای ماندن نیستند.. 🔹️ صبحانه ای با شهدا https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 روایتی از انهدام آمبولانس مجروحان 🔹️ هنوز آمبولانس چند متری دور نشده و حرف قاسم تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباور ما، گلوله‌ای مستقیم را دیدیم که از سمت چپ از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از درِ عقب پشت راننده وارد شد و در حالی که وحشیانه از طرف دیگر خارج می‌شد، بدن‌های تکه‌تکه را که بعضی در حال سوختن بودند، هرکدام را به طرفی پرت کرد. ◇ با منهدم شدن آمبولانس و در پی آن آتش گرفتنش، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده آمبولانس و پسرخاله‌اش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند. ◇ اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره ۶۰ آن‌جا را زیر آتش گرفت، تا کسی نتواند جلو برود. ◇ یک آن از همان فاصله ۴۰-۵۰ متری، متوجه تکان‌خوردن‌های مشکوکی شدم. با خودم گفتم: امکان دارد کسی از آن‌ها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد. ◇ بی‌خیال خمپاره‌ها شدم و با ذکر وجعلنا به طرف آمبولانس دویدم. ◇ کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم. سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هر که را زنده است، پیدا کنم. ◇ تنهای تنها، کنار آمبولانسی که می‌سوخت، دراز کشیده بودم، ولی هیچ ندیدم جز تکه‌های بدن که در حال جان دادن بودند؛ دست‌ها، پاها و سرهایی که به اطراف پاشیده شده بودند. ◇ آنچه از دور دیده بودم، چیزی نبود جز تکان‌های غیرارادی دست‌وپای قطع‌شده شهدایی که بدنشان متلاشی شده بود.» ◇ آمبولانس_شهدا 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
20.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 آمنه ، شیر زن ایرانی در دفاع مقدس 🔹️ ﺁﻣﻨﻪ ﻭﻫﺎﺏ ﺯﺍﺩﻩ یکی از ﺷﯿﺮزنان ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﮔﺮ، تکﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ، ﺁﺭﭘﯽﭼﯽ ﺯﻥ ﻭ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﻤﺖ، ﭼﻤﺮﺍﻥ ﻭ ﺻﯿﺎﺩ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﺑﻮﺩ . ◇ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎﯼ ﻋﺮﺑﯽ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻣﺴﻠﻂ ﻭ ﺩﻭﺭه هاﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻭ ﺍﻃﻼﻋﺎﺗﯽ ﺭﺍ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺘﻬﺎﯼ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﺮﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺼﻮﺹ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺑﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻭ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﺪ. 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
🩸 #شهید_بهروز_مرادی «ما دیوانه‌ی شهدا هستیم امان از آن روز که جنگ تمام شود و ما بمانیم ...» #اولی
🩸الیس الصبح بقریب، آیا صبح پیروزی نزدیک نیست؟! ◇ البته که نزدیک است ما به این پیروزی معتقدیم، زیرا خدا خود وعده آن را به ما داده است. «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.» ✍ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 روشی بسیار جالب از شهید طهرانی مقدم برای نماز اول وقت 🔹️ قرار بود موشکی را در فضای باز تست کنیم. موقع تست باران گرفت. به حاج حسن گفتم: «بگذاریمش برای بعد.» ◇ او مخالفت کرد و گفت: «این تست باید الان انجام بگیرد حتی اگر نتیجه اش منفی باشد.» 🔸 اتفاقا نتیجه تست مثبت شد. بچه ها از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گرفتند. حاج حسن مثل عادت همیشگی اش شروع کرد به خواندن دو رکعت نماز شکر. ◇ بعد از نماز شروع کرد برای بچه ها سخنرانی کردن. توی ذهنم بود که حتما می خواهد از پاداش نیروها برای شان بگوید؛ ◇ اما مطلب دیگری گفت: «بچه ها حالا که این تست با موفقیت انجام شده؛ یعنی خدا به ما نگاه کرده و به ما نظر دارد. پس بیاییم از این به بعد به همدیگر قول بدهیم، نمازمان را اول وقت بخوانیم.» ◇ بعداً فهمیدم با توجه به اینکه بعضی وقت ها در کارهایمان زمان را از دست می‌دادیم و معطوف کار بودیم و یکی از بچه ها به حاج حسن در خصوص توصیه به بچه ها برای نماز اول وقت سفارش کرده بود 🔻 البته همه فهمیدیم که حاج حسن این حرف را برای ما می گفت؛ وگرنه نماز او همیشه اول وقت بود. 📚 «با دست های خالی» بقلم مهدی بختیاری نشر یا زهرا (س) 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada