eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
4هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
4 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحانه ای با شهدا
• من اینجا وای نمی ایستم هرچی میخواد بشه ... بشه !! روایتی شنیدنی از مبارزه با نفس شهید برونسی و
• «من با چشم باز این راه را پیموده‌ام و ثابت قدم مانده‌ام. خوب به آیت گوش کنید و سرمشق زندگی‌تان قرار دهید. آیت قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند. فرماندهی برای من لطف نیست یک تکلیف شرعی است. مسلماً در راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید، تحمل کنید و بر عزم راسخ‌تان پایدار باشید.» ✍ فرازی از ″سردار شهید عبدالحسین برونسی″ فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) که در ۲۳ اسفندماه ۱۳۶۳ در عملیات «بدر» در جاده «خندق» به فیض شهادت نائل آمد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
شهیدی که آرزو داشت مانند علی‌اصغر(ع) تیر به گلویش بخورد و به عشق خانوم حضرت زهرا (س) با خون گلویش، اسم مقدس «مادر» را بنویسد ... ⬇️⬇️
صبحانه ای با شهدا
• شهیدی که آرزو داشت مانند علی‌اصغر(ع) تیر به گلویش بخورد و به عشق خانوم حضرت زهرا (س) با خون گل
شهیدی که آرزو داشت مانند علی‌اصغر(ع) تیر به گلویش بخورد و به عشق خانوم حضرت زهرا (س) با خون گلویش، اسم مقدس «مادر» را بنویسد ... عشق او به خانم صدیقه طاهره (س) بیشتر از این حرفها بود که به زبان بیاید ، یا قابل وصف باشد . یک بار بین بچه ها گفت : دوست دارم با خون گلوم ، اسم مقدس مادرم رو بنویسم. به هم نگاه کردیم . نگاه بعضی ها تعجب زده بود ؛ .... اینکه می خواست با خون گلویش بنویسد ، جای سوال داشت . همین را هم ازش پرسیدم . قیافه اش محزون شد. گفت : یک صحنه از روز عاشورا همیشه قلب منو آتیش می زنه. با شنیدن اسم عاشورا ، حال بچه ها از این رو به آن رو شد . خودش هم منقلب شد و با صدای لرزان ادامه داد : اون هم وقتی بود که آقا اباعبدالله (س) خون حضرت علی اصغر(ع) رو به طرف آسمون پاشیدند و عرض کردند : خدایا قبول کن؛ من هم دوست دارم با همین خون گلوم ، اسم مقدس «بی‌بی» رو بنویسم تا عشق و ارادت خودم رو ثابت کنم. جالب بود که می گفت : از خدا خواستم تا قبل از شهادتم ، این آرزو حتما برآورده بشه. بعد ها چند بار دیگر همین را گفت. ولی توی چند تا عملیات که همراهش بودم ، خواسته اش عملی نشد . توی عملیات والفجر یک باهاش نبودم. اما وقتی شنیدم مجروح شده ، تشویش و نگرانی همه وجودم را گرفت. بچه ها می گفتند: تیر خورده به گلوش. گلو جای حساسی است . حتی احتمال دادم شهید شده باشد . همین را هم به آنها گفتم . گفتند : نه الحمدلله زخمش کاری نبوده . پرسیدم : چطور ؟ گفتند : ظاهراً گلوله از فاصله دوری شلیک شده وقتی به گلوی حاجی خورده ، آخرین حدود بردش بوده . یکی از بچه ها پی حرف او را گرفت و گفت : بالاخره آرزوی حاجی برآورده شد ؛ من خودم دیدم که روی یک تخته سنگ، با همون خونی که از گلوش می آمد ، اسم مقدس «بی‌بی» رو نوشت . اتفاقاً آن روز قسمت شد وقت تخلیه مجروح ها ، عبدالحسین را ببینم. روی برانکار داشتند می بردنش. نیمه بیهوش بود و نمی شد باهاش حرف بزنی، زخم روی گلو را خیلی واضح دیدم و اثر خون روی انگشت سبابه دست راستش را. به بیمارستان که رسیده بود ، امان نداده بود زخمش خوب شود و بلافاصله برگشت منطقه. چهره اش شور و نشاط خاصی داشت. با خوشحالی می گفت : خدا لطف کرده و دعای من مستجاب شد ، دیگه غیر از «شهادت» هیچ آرزویی ندارم . ✍ نقل از حمید خلخالی 📕 کتاب خاک های نرم کوشک ◇ ولادت : ۱۳۲۱/۶/۲۳_تربت حیدریه ◇ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۳_عملیات بدر،شرق دجله ◇ فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ «خدایا مرا پاکیزه بپذیر.» سالگرد شهادت آقا مهدی باکری 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 امام رضا (ع)، راهکار شهادت شهید آقا مهدی باکری 🔹 روایتی از فرمانده لشکر۳۱ عاشورا که شهادتش را از امام رضا(ع) طلب کرد و پیکر مطهرش به آب های گرم جنوب پیوست و مانند برادرش حمید، مفقودالاثر شد... ➕ به همراه تصاویری از نقطه‌ی رهایی لشکر عاشورا در عملیات بدر 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 روایتی از فرمانده ای بی ادعا... 🔹 انیمیشن زیبا در سالروز شهادت شهیدی که بهش میگفتن اوس عبدالحسین 🔸 عمو موتور گازیتو اینجا نبند! فرمانده تیپ داره میاد!... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌ناگفته هایی درد ناک از زندگی یک جانباز اعصاب و روان 🔸دختر یک جانباز اعصاب و روان: پدرم حتی با دیدن قرمزی هندوانه حالش بد می‌شد و تعادلش را از دست می‌داد و مادرم سپر بلا می‌شد تا ما را کتک نزند... 🔹بدتر از همه این بلاها زخم زبان مردم بود که می‌گفتند شما خانواده جانباز هستید و امتیاز دارید در حالی که ما از هیچ مزایایی برخوردار نبودیم 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 خودسازی به سبک یک شهید... 🔹 خودسازی را قبل از انقلاب و با برنامه ی خودسازی امام خمینی (ره) شروع کرد. سکوت جزو برنامه اش بود و برای ترک گناه می بایست حرف زدنش را به حداقل می رساند. 🔸 ذاتا هم آدم کم حرفی بود ؛ اگر هم حرفی می زد ، بوی دروغ یا غیبت نداشت. حرفش حرف خود سازی بود. ▪️عاشق کتاب های شهید دستغیب بود و از همه بیشتر کتاب عُجب و ریای شهید ؛ شاید بیشتر از ده بار این کتاب را خوانده بود. ▫️توی هـوای گـرم و شـرجی آبادان و درفصل خـرماپـزان، روزه اش ترک نمی شد. □ افطـار و سحـرش یک تکـه نان بود و خـرما. چشمان گودرفته ورنگ پریده اش نشان بیداری های شبـانه و روزه داری روزش بود. ■ بحالش غبطه میخوردم؛ میگفتم: «این قدر نگران نباش؛ برادر شهیدت ازت شفاعت میکنه.» 🔻می گفت: «نه، می خوام تـوی اون دنیـا چـراغ دست خـودم باشه؛ به امیـد کسی نمیشه نشست.» «شهیده مریـم فرهانیـان» 📜دختری کنارشـط / نشر فاتحان "صلـواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهـر شهـدا" 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
اسطوره گمنام جنگ،فرزند انقلاب سردار شهید"حاج حسن بهمنی" 📌زنده یاد حاج جمشید بهمنی پدر شهید حسن بهمنی نقل می کرد: بهترین دوست حسن مش قادر رفتگر محله بود. 🔸حسن هر موقع مش قادر را می دید؛ با آن سر و وضع آلوده ی مش قادر، او را بغل می کرد و می بوسید؛ 🔹یواشکی هم مقداری پول در جیب مش قادر می گذاشت. ما این موضوع رو بعد از شهادت حسن فهمیدیم. ▪️روز شهادت او متوجه شدیم مش قادر بی تابی غیر عادی می کند. وقتی خبر شهادت را شنیده بود در باغچه نشسته بود و خاک باغچه را به سرش می ریخت. ▫️بعداز شهادت حسن، مش قادر خیلی غصه می خورد تا اینکه بنده خدا از دنیا رفت. شهید"حسن بهمنی"مسئول طرح و عملیات لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) شهادت: ۲۵ اسفند، عملیات بدر،شرق دجله 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671