📌 عکس که به یادگار باقی ماند /مادری چشم به راه و پسری در راه شهادت
🔹️ عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس از ایشان خواست تا از ماشین بیاید پایین، تا با من عکس بگیرد.
◇ انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدن علی اکبر شده بودند.
◇ قبل جبهه هم کمتر خانه بود، راستش همیشه مسجد بود ،بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم.
◇ آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشود.
◇ موقع جبهه رفتنش به او گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همراهت.
◇ سه تا از بچه هایم را هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم و افتخار میکنم، پسرهایم فدای علی اکبر امام حسین(ع).
◇ علی اکبر چند سالی مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در، همیشه می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بماند، خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نگذارد.
◇ راوی: مادرشهید_علی_اکبر_احمدیان
قائمشهر
#شهیدعلیاکبراحمدیان
#مادرشهید
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 پرستار شهیده ای که شهید چمران او را "فرشته بی گناه" نامید
🔹️ شهیده فوزیه شیردل، پس از گرفتن سیکل،
وارد بهداری شد و به مدت ۲ الی ۳ سال خدمت کرد.
◇ او به یکی از بیمارستانهای پاوه منتقل شد،
پیرو خط امام(ره) بود و آشکارا این را اعلام میکرد.
◇ در روز ۲۵ مرداد ۱۳۵۸ در سن ۲۰ سالگی در جریان حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات
و در حالی که در گروه شهید چمران و در همان بیمارستان یاریرسان بود، هنگام کمک به سوار شدن مجروحان به هلیکوپتر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از ۱۶ ساعت تحمل درد، هلیکوپتری که پیکر ایشان و چند تن دیگر را حمل میکرد، مورد حملهی ضدانقلاب قرار گرفت و سقوط کرد و فوزیه و چندین نفر دیگه به شهادت رسیدند...
🔹️ شهید چمران در وصف شهیده فوزیه شیردل:
《دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود،۱۶ ساعت مانده بود و خون از بدنش میرفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمیآمد گریه میکردند.
◇ این فرشته بیگناه، ساعاتی بعد در میان شیون
و زاری بچهها جان به جان آفرین تسلیم کرد.》
#پرستارشهید
#شهیدهفوزیهشیردل
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 پدر شهید محمد اسدی: پسرم پایم را بوسید و طلب شهادت کرد
🔹️ « محمد ، چهار بار به عراق
و بعـد از آن به سـوریـه رفت
من عمل قلب باز انجام داده بودم
و حالم مسـاعد نبود ، گفتم :
شمـا به اندازه خودت رفتی نرو ...
◇ می گفت :
« پنج پسر دارید پـدر !
نمی خواهید خمسشان را
در راه حضرت زینب (س) بدهید؟
◇ تا شمـا راضـی نباشیـد ،
بیبی زینب(س) من را طلب نمیکند
عراق شیعه زیاد دارد و دفاع میکنند.
میخواهم برای دفاع از ناموس ائمه (ع)
به ســـــوریه بروم .»
◇ پای من را بوسید و گفت راضی باشید
و از من دل بکنید. من هم قول میدهم
شفایتان را از ائمه (ع) بگیرم ...
رفت و شفــای من را هم گرفت. »
ولادت : ۱۳۶۴/۰۶/۳۰
شهادت: ١٣٩۵/۰۳/۱۷
[مصادف با اول رمضانالمبارک]
محل شهادت : جنوب حلب ، سوریه
#شهـید_مدافع_حرم_محمد_اسدی
#فرمانده_ایرانی_گردان_غلامانعباس
#لشڪر_سرفراز_فاطمیون
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 نام «الله» را همیشه پاسبان بودند.
🔹️ رزمندگان با تیر و پوکه کلمه مقدس «الله» پرچم را بر روی خاک مقدس جبهه ها به تصویر کشیدند تا بگویند که برای ماندگاری این نام از جان باید گذشت.
◇ این روزها پیام این عزیزان بیشتر برایمان قابل لمس خواهد بود.
◇ ﴿﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِله﴾﴾
و آنها که ايمان دارند عشقشان به
خدا شديدتر است..
#مردان_بی_ادعا
#نام_ماندگار
#الله
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهید قربانی الگویی برای سبک زندگی در همسرداری و رفتار با خانواده
🔹️ همسر شهید کمیل قربانی در معرفی این شهید بزرگوار می گوید: کميل دائماً به من هدیه میداد. بدون هیچ مناسبتی برای من گل میخرید. یکی از بهترین هدیههایی که از کمیل گرفتم، گل رزِ صورتیرنگی بود که خودش با کاغذرنگی تزئین کرده بود و خیلی هم باسلیقه این کار را انجام داده بود.
◇ بعضی اوقات هم به من دستنوشتههایش را هدیه میداد، با شعرهایی از حافظ که با خطّ خودش مینوشت.
◇ اخلاق خوبی که کمیل داشت، این بود که در بین احادیث و روایات میگشت و آنهایی را که مربوط به «نوع برخورد با همسر» بود، انتخاب میکرد و سعیاش این بود که طبق همانها هم رفتار کند.
◇ او همیشه به دنبال لذّتهای حلال وتفریحات سالم در کنار خانواده بود؛ همین کارهایش مرا بیشتر از همیشه عاشقش میکرد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_کمیل_قربانی
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 انگشتر تو ساربان را یادم آورد ...
#شهید_آرمان_علیوردی
#شهید_امنیت
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 یه عده پای حق که میرسه فراری و یه عده پای حق که میرسه فدایین...
#شهید_ امنیت
#ایران_تسلیت
#شاهچراغ
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 کودک کرمانی که شهید شاهچراغ شد
🔹️و این بار ؛
اصغر رسیده است
به « أَحلیٰ مِن العَسل» ...
◇ پیکر دانشآموز شهید علی اصغر لری گویینی از شهدای حادثه تروریستی حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) در سیرجان تشییع شد.
#نسل_سلیمانی
#گلزار_شهدای_کرمان
#شهید_علیاصغر_لریگویینی
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 ماجرای تفحص بند انگشت و انگشتر در فکه
🔹️ مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی "والفجر یک" در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود.
◇ عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند.
◇ ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ
نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست ....
◇ جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
◇ خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند.
◇ یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم.
◇ بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود
◇ با امام حسین (ع) در عصر عاشورا
روضه ای بر پا شد ...
📚 راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی،
ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫
#تفحص_شهید
#السلام_علیک_یااباعبدالله
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️با کلیک بر لینک زیر ما را همراهی و به دوستان خود معرفی کنید
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 روضه و گریه بر حضرت سیدالشهدا(ع) در ترک موتور
🔹️ تا نشستیم روی موتور، گفت: روضه بخوان ...
◇ هرچه بهانه آوردم قبول نکرد. قسمم داد. می گفت: من چند شب دیگه مهمان امام حسین (ع) هستم. می خواهم به آقا بگویم که همه جا برایت گریه کرده ام ، پشت ماشین ، سنگر، حسینیه ؛ فقط مانده پشت موتور ..!
◇ با سلام به امام حسین (ع) روضه کوتاهی را شروع کردم؛ اما او گریه اش طولانی شد.
◇ رسیدیم اردوگاه شهدای تخریب
هنوز گریه می کرد ...
◇ چند شب بعد عازم مهمانی حضرت سیدالشهدا(ع) شد ...
📚 راوی: حاج حسین کاجی
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی،
انتشارات حماسه یاران، ص ۴۳٫
#تخریب_چی
#لشکر17_علیبنابیطالب
#شهید_حسین_نیکوصحبت
#شهادت_عملیات_کربلای_چهار
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada