⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🔰🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بابا سرم تنم کمرم پهلویم پرم
یکی دوتا که نیست کبودی پیکرم
بیش از همین مخواه وگرنه به جان تو
باید همین کنار تو تا صبح بشمرم
از تو چه مانده است؟ بگویم "که ای پدر"
از من چه مانده است؟ بگویی" که دخترم"
اندازه ي لب تو لبم شد ترک ترک
اندازه ي سر تو گرفتار شد سرم
از تو نمانده است به جز عکس مبهمت
از من نمانده است به جز عکس مادرم
از تو سوال میکنم انگشترت کجاست؟
كه تو سوال میکنی از حال معجرم
دیدم چگونه سرت را به طشت زد
حق میدهی بمیرم و طاقت نیاورم
مرد کنیز زاده ای از ما کنیز خواست
بیچاره خواهر تو و بیچاره خواهرم
مرهم به درد اين همه زخمي نميخورد
بابا سرم تنم كمرم پهلويم پرم
(علي اكبر لطيفيان)
#مرثیه_حضرت_رقیه
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قافله رفته بود و من بيهوش
روي شن زارهاي تفتيده
ماه با هر ستاره اي مي گفت:
بي صدا باش! تازه خوابيده
*****
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدينه پيچيده
خواب ديدم پدر ز باغ فدك
سيب سرخي براي من چيده
*****
قافله رفته بود و من بي جان
پشت يك بوته خار خشكيده
بر وجودم سياهي صحرا
بذر ترس و هراس پاشيده
*****
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب، ناتوان ز فريادي
ماه گفت اي رقيه چيزي نيست
خواب بودي ز ناقه افتادي
*****
قافله رفته بود و دلتنگي
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه ديدم گفت:
طفلكي باز هم كه جامانده
*****
قافله رفته بود و تاول ها
مانعي در دويدنم بودند
خستگي،تشنگي،تب بالا
سد راه رسيدنم بودند
******
قافله رفته بود و مي ديدم
مي رسد يك غريبه از آن دور
ديدمش-سايه اي هلالي شكل-
چهره اش محو هاله ای از نور
*****
ازنفس هاي تند و بي وقفه
وحشت و اضطراب حاكي بود
ديدم او را زني كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكي بود
*****
بغض راه گلوي من را بست
گفتمش من يتيم و تنهايم
بغض زن زودتر شكست و گفت:
دخترم،مادر تو زهرایم
#مرثیه_حضرت_رقیه
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این که این قدر تماشا دارد
به رگش خون علی را دارد
مجتبی آمده تصویر شود
به حسن رفته؛ تماشا دارد
گیسوانی که زده شانه حسین
هر قدر دل ببرد جا دارد
سیزده بار زمین فهمیده
منّتی بر سر دنیا دارد
شاه در بدرقه اش آمده است
تا ببینند که بابا دارد
نیست پایش به رکاب از بس که
میل پرواز به بالا دارد
چشم بد دور به بازو بندش…
…ریشه چادر زهرا دارد
نوجوان است و دعایی بر لب
پشت او زینب کبری دارد
نوجوان است ولی وقت نبرد
پای هر ضربه اش امضا دارد
نوجوان است ولی از رجزش
از دمش صاعقه پروا دارد
رجزی خواند و همه فهمیدند
بعد از این ، معرکه آقا دارد
شکل رزمش چقدر پیچیده ست
شیوه حضرت سقا دارد
قبضه ی تیغ که میچرخاند
آذرخشی ست که میسوزاند
شور در پهنه صحرا انداخت
موج بر سینه دریا انداخت
یک هماورد ندارد بس که
هیبتش لرزه به صحرا انداخت
باد تا بند نقابش وا کرد
پرده از محشر کبری انداخت
عاقبت ازرق شامی آمد
رو به قاسم نظری تا انداخت
چار فرزند به میدان آورد
دو طرف را به تقلا انداخت
همه جا بود سکوتی سنگین
کربلا چشم به آنجا انداخت
دست پرورده عباس نظر…
…تا که بر قامت آنها انداخت
چار فرزند حرامی را با
ضربه ای یک به یک از پا انداخت
اولین چرخش تیغش از تن
سرشان را به ثریا انداخت
نوبت ارزق شامی شد و باز
پیش آنها سر او را انداخت
همه را ضربه ی شصتش یاد…
… ضربه کاری مولا انداخت
مجتبی باز به تکرار آمد
بانگ تکبیر علمدار آمد
حیف غم بود که معنا کردند
گرد او هلهله برپا کردند
تا که دیدند حریفش نشدند
دشتی از سنگ مهیا کردند
همه طوری به سرش ریخته اند
گوئیا گمشده پیدا کردند
گل سرخی به زمین باز شد و
ساقه را از دو سه جا تا کردند
استخوان های شکسته او را
چقدر خوش قد و بالا کردند
نیزه ها بر سر او زار زدند
تیغ ها را به تنش جا کردند
تا که دیدند عمو می آید
همگی خنده به لب وا کردند
نعل ها رد شده و ضرب زدند
تا مشبّک بدنش را کردند
مادرش آمده بالینش حیف
چقدر خوب مدارا کردند
مادرش آمد و با زخمی نو
باز خون بر دل زهرا کردند
کاکلش را ز دو سو چنگ زدند
وقت غارت شد و دعوا کردند
تا روی خاک کشیدن ها را
ایستادند و تماشا کردند
وای بر من چه خیالی دارند
نعل ها شکل هلالی دارند
#مرثیه_حضرت_قاسم
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا لالگون شود کفنم بیشتر زدند
از قَصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رَجَز مشکلی نبود
گفتم که بچه ی حسنم بیشتر زدند
این ضربه ها تلافی بَدر و حُنِین بود
گفتم علی بر دهنم بیشتر زدند
می خواستند از نظر عُمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنند بیشتر زدند
#مرثیه_حضرت_قاسم
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
دیدی دلم گرفته، مرا مجتبی شدی؟
لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو
لک زد دلم چرا، چه شده بیصدا شدی
افتادهای به خاک و پر از زخم گشتهای
از دست رفتهای و پر از ردپا شدی
از پای کوبی سُم اسبان عجیب نیست
ای پاره ی دلم که چنین نخنما شدی
دیروز شانهات زدم امروز دیدهام
با پنجههای قاتل خود آشنا شدی
بر روی خاک مثل عمو قد کشیدهای
یا بس که تیغ خوردهای از زخم وا شدی
گفتم عصای پیری من بعد اکبری
اما از این شکستهی تنها جدا شدی
#مرثیه_حضرت_قاسم
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طفلی اگر بزرگ شود با کریم ها
یک روز میشود خودش از کریم ها
عبدلله حسین شدم از قدیم ها
دل میدهند دست عمو ها یتیم ها
طفل حسن شدم بغلت جا کنی مرا
تو هم عمو شدی گره ای وا کنی مرا
آهی که میکِشد جگر من ، مرا بس است
شوقی که سر زده به سر من ، مرا بس است
وقتی تو میشوی پدر من ، مرا بس است
یک بار گفتن پسر من ، مرا بس است
از هیچ کس کنار تو بیمی نداشتم
از عمر خویش ، حس یتیمی نداشتم
دستي كريم هست كه نذر خدا شود
وقتي نياز بود ، به وقتش جدا شود
از عمه ام بخواه كه دستم رها شود
هركس كه كوچك است ، نبايد فدا شود؟
بايد براي خود جگري دست و پا كنم
با دست كوچكم سپري دست و پا كنم
ديگر بس است گرم دلِ خويشتن شدن
آماده ام كنيد براي كفن شدن
حالا رسيده است زمان حسن شدن
آماده ي مبارزه ي تن به تن شدن
يك نيزه اي نماند دفاع از عمو كنم؟!
يورش بياورم ، همه را زير و رو كنم؟!
آماده ام كه دست دهم پاي حنجرت
تير سه شعبه اي بخورم جاي حنجرت
شايد كه نيزه اي نرود لاي حنجرت
دشمن نشسته مستِ تماشاي حنجرت
سوگند اي عمو به دلِ خونِ خواهرت
تا زنده ام جدا نشود سر ز پيكرت
اين حفره روي سينه ي تو اي عمو ز چيست؟
اين زخم ِ روي سينه ي تو ارثِ مادريست
اين جاي زخم نيزه و شمشيرها كه نيست
بر روي سينه ي تو عمو جان جاي پاي كيست؟
عبداللهت نمُرده ذبيح از قفا شوي
بر روي نيزه هاي شكسته فدا شوي
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر روی دست، هست خودش را گرفت و بعد...
بغضی میان حنجره اش جا گرفت و بعد...
رو کرد سمت کوفه و تا گفت: این علی ست
کینه میان سینه ی شان پا گرفت و بعد...
تیری شد و سه شعبه شد و در کمان نشست
یادی ز عقده های پدرها گرفت و بعد...
هو هو نبود روی لبش، لا إله بود
إذنی ز لات و هبّل و عُزّی گرفت و بعد...
هر شعبۀ سه شعبه به قلبی نشانه رفت
پس جان طفل و مادر و بابا گرفت و بعد...
پای پدر به لرزه که افتاد ناگهان
قلبش به یاد حضرت سقا گرفت و بعد...
می گفت نیزه ای که علمدار را شکست
با یک اشاره ماهی ما را گرفت و رفت...
مادر میان خیمه به گهواره خیره گفت:
بر روی دست، هست خودش را گرفت و بعد...
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دو قدم رفته و، مي خواست پدر، برگردد
سرِ گهواره به آغوش پسر برگردد
شوق ديدار پسر مي كشدش از ميدان
ظاهرا از سرِ تكليف، نظر برگردد
مرد ميدان جگرش خون شده بود، آمد تا
به دل معركه با پاره جگر برگردد
او كه مجموعه ي درد است...! نبينم هرگز...!
اينچنين منقلب و زير و زبر برگردد
صحبت از شهد و عسل بود، وليكن وقتي
نمك افزوده شود، طعم شكر برگردد
بعد از آن تلخ ترين لحظه رقم خواهد خورد
پدر اينبار، جگر سوخته تر برگردد
نوك پيكان به گلو خيره شد اي واي خدا
چاره اي كن نظر تير سه پر برگردد
هم گلو نازك و هم تير به پهناي گلو
واي از آن لحظه كه يك مرتبه سر برگردد
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آن قدر توان در بدن مختصرت نیست
آن قدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست
گفتی که مکش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست
حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟
***
تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آن قدر که از دور و برت هم خبری نیست
آن قدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گریه ها حلقه شدند پا به ركابش كردند
دست ها چنگ زنان مرد ربابش كردند
مادر تشنه ی شش ماهه خود اقیانوس است
ربِّ آب است و در این جلوه سرابش كردند
بی زره آمده از بسكه شهامت دارد
كس حریفش نشد و زود جوابش كردند
تیر مرد افكن و بر طفلك شش ماهه زدند
یعنی اندازه ی عباس حسابش كردند
زودرس بود، بزرگ همه ی قوم شدن
چون خدا خواست بدین شیوه خضابش كردند
سر شب شیر نمی خورد، نمی خفت علی
این كه خوابیده، گُمانم كه عتابش كردند
شورِ چشم تر او داشت اثر می بخشید
كوفیان هلهله كردند و خرابش كردند
باخت چون سر، به تراش نوك نی منزل كرد
این نگین را ز درون برده ركابش كردند
بعد از این خاك سرِ هرچه ثواب است كه قوم
هر چه كردند به شه بهر ثوابش كردند
نخریدند دله سوخته ی سلطان را
لیك اصغر جگری داشت كه آبش كردند
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
چقدر زود رسيده على اكبر شدنت
تا به ميدان روى و غنچه پرپر شدنت
اشك خشك تو شده خونِ دلِ قلبِ رباب(س)
خبرت هست تو و قاتل مادر شدنت؟
مركبت كه شده گهواره و اشكت شمشير
شيوه رزم جديدى است دلاور شدنت
ذوالفقارى كه ندارى چقدر بُرّنده است
شهره شهر شده وارث حيدر(ع) شدنت
كه ببينيد على(ع) ايل و تبارش على است
شده ضرب المثل اين فاتح خيبر شدنت
در قنوت پدرت ذكر مناجات شدى
تا ببينند همه هديه به داور شدنت
حرمله(لعنة الله عليه) تاب نياورد كه بالا باشى
داده پايان به تو و قصه سرور شدنت
بعد از اين ذكر لب كون و مكان واى رباب(س)
روضه مرد و زن و پير و جوان واى رباب(س)
تير تا آمده افتاده به جان سر تو
ساخته كار سرت رفته سراغ پر تو
تير هم قدّ تو بوده كه شدى هم بازيش؟
ثمرش اينكه پر از خون شده برگ و بر تو
همه ممنون حسينيم(ع) كه نگذاشت سرت
بر زمين افتد و خاكى بشود حنجر تو
رفته تا عرش خدا خون گلويت اما
دو سه تا قطره از آن ريخته دور و بر تو
ردّ پاى پدرت در هم و بر هم شده است
كار دست پدرت داده تن بى سر تو
آرزو داشت كه داماد شوى اما حيف
نقش بر آب شده آرزوى مادر تو
بعد از اين ذكر لب كون و مكان واى حسين(ع)
روضه مرد و زن و پير و جوان واى حسين(ع)
روضه خوان حرم آل عبا گهواره
گريه كن زينب(س) و بانى عزا گهواره
مادرى سينه زنان موى كنان مى گويد
پسرم نيست بگو رفته كجا گهواره
چون على(ع) نيست تكان مى دهد و زير لبش
خوانده لا لا لا لا لا لا لا لا لا گهواره
" و نبوت به دو تا معجزه آوردن نيست "
شده هم رتبه موسى(ع) و عصا گهواره
عصر روز دهم آمد به حرم حرمله(لعنة الله عليه) و
و بماند كه سپس ديده چه ها گهواره
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماند
صدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند
خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاک
بیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند
بستی به نوک تیر دلم را و پریدی
شال عربی کمرت دربغلم ماند
تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شد
ای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند
آتش زده ولله مرا کاش ببینی
قدری نم چشمان ترت دربغلم ماند
سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟
خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند
رفتی و شبم بی تو دگر ماه ندارد
خاموشی روی قمرت در بغلم ماند
این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا کشت
یک تکه تن مختصرت دربغلم ماند
من هلهله را میشنوم! دید ندارم
ای دلخوشی من خبرت دربغلم ماند
تب کرده زمن رفتی و سرد آمده ای آه..
گرمای تن شعله ورت در بغلم ماند
هربار که افتاد ز نی مادرت افتاد
برداشتمش باز سرت دربغلم ماند
مادر بخدا آب دل سیر نخورده
من مانده ام و داغ تو ای شیر نخورده
#مرثیه_علی_اصغر علیهالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قصد دارد بدود تاب و توانش رفته
پیرمردی که غریبانه جوانش رفته
هرچه میخواست که با پا برود باز نشد
عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته
وقت پیری همه امید پدرها پسراست
تکیه گاه قدو بالای کمانش رفته..
فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست
دیر راهی شود از دست زمانش رفته
از سر ماذنه افتاد موذن برخاک
تا به خیمه غم هنگام اذانش رفته
باچه ضجری به سر نعش علی می آید
باچه حالی که توان بهر بیانش رفته
آمد و دید پیمبر به زمین افتاده
آمد و دید که حیدر ضربانش رفته
هرچه میدید علی بود علی بود علی
بدنش بیشتر از حد مکانش رفته
آنقدر نیزه به هرجای تنش ریخته اند
که توان از بدن نیزه زنانش رفته
تیرها مثل حسن با بدنت لج کردند
هرچه تیر است دراین دشت نشانش رفته
عصمت الله به بالای سر شاه آمده
دید افتاده کنارش، وَ جانش رفته..
نوبت کار جوانان بنی هاشم شد
کار بسیار جوانان بنی هاشم شد
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند
ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند
سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند
این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند
وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی
سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند
تابه حالا نشده بود جوابم ندهی
وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند
چشم من تار شده به چه مداواش کنم
یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند
عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد
پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند
ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست
این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
الوداع گفت و رفت و بابا ماند
بين تن ها امام تنها ماند
سر ليلا هواي مجنون داشت
چشم مجنون به پاي ليلا ماند
موج ؛ مي خورد بر لب ساحل
موج برگشت و ... ليك دريا ماند
علي اكبر ، علي و اكبر شد
جمله رفت و حروف بر جا ماند
با زره رفت ؛ با عبا برگشت
تا قیامت همين ؛ معما ماند
خواهر آمد ؛ برادرش را بُرد
تكه هاي پيمبر اما ماند
پيكرش زير سم مركب و ... سر
... روي نيزه براي فردا ماند
* * *
بعد از اين ماجرا ، ته گودال
رمقي از حسين آيا ماند..!؟
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر زانو آمده پسرش را صدا كند
شايد جراحت جگرش را دوا كند
گرچه جگر نداشت نگاهش كند ولي
بالين او نشسته پسر را صدا كند
لكنت گرفته پير ِ جوان مُرده حق بده
سخت است واژه يِ پسرم را ادا كند
آمد به پا بلند شود، خورد بر زمين
مجبور شد كه خواهر خود را صدا كند
كارش به التماس كشيده ولي چه سود
بايد حسين چند عبا دست و پا كند
مثل انار ِ دانه شده ريخت بر زمين
وقتي ز خاك خواست تنش را جدا كند
تا خيمه گاه جمع جوانان به خط شدند
شايد كه تكه تكه تنش جا به جا كند
تا ديد خواهر آمده شد غصه اش دوتا
حالا عزا گرفته چه سازد چه ها كند
كم نيست چشم خيره سر و شوم و بد نظر
اي كاش ميشد اينهمه لشگر حيا كند
ميكوشد از ميانِ تبرها و دشنه ها
حتي ز رويِ تيغ علي را سوا كند
درگير بود ساقه ي نيزه به سينه اش
راهي نبود تا گره يِ بسته وا كند
كتفش ز جايِ ضربِ تبر باز مانده است
هر ضربه آمده كه يكي را دوتا كند
بدجور دوخته اند سرش را به رويِ خاك
بايد شروع به كَندَنِ سر نيزه ها كند
مانند خاك رويِ زمين پخش شد تنش
طوري زدند آرزويِ بوريا كند
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گر چه خاصیت یک نخل ثمر داشتن است
نیمی از درد سرم چند پسر داشتن است
به تو و قد رشیدِ تو حسودی کردند
کار ِاین خیره سران چشم نظر داشتن است
میوهی فصلی و در مرز رسیدن اما
چیدن تو چه نیازی به تبر داشتن است
باید از وسعت این دشت تو را جمع کنم
تازه این کار به اما و اگر داشتن است
زیر بازوی مرا عمه نگه داشته است
داغ تو خاصیتش دردِ کمر داشتن است
پنجه بر زلفِ سیاهت زده دشمن نکند
کعبهیِ رویِ تو هم فکر حجر داشتن است
پیش ِ این لشکر فاسق که فقط میخندند
بدترین حال همین دیدهیِ تر داشتن است
یکی ازپشت و یکی از جلو میزد به سرت
عادتِ جنگِ علی زخم به سرداشتن است
درعبا ریختم آنچه زتنت مانده ولی
کار تشییع تو محتاج ِ نفر داشتن است
عمه چادر کمرش بسته وبالای سرم
فکر ِبرسرزدن و مقنعه برداشتن است
#مرثیه_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872