eitaa logo
صبح حسینی
476 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماند  صدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند  خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاک  بیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند  بستی به نوک تیر دلم را و پریدی  شال عربی کمرت دربغلم ماند  تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شد  ای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند  آتش زده ولله مرا کاش ببینی  قدری نم چشمان ترت دربغلم ماند  سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟  خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند  رفتی و شبم بی تو دگر ماه ندارد  خاموشی روی قمرت در بغلم ماند  این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا کشت  یک تکه تن مختصرت دربغلم ماند  من هلهله را میشنوم! دید ندارم  ای دلخوشی من خبرت دربغلم ماند  تب کرده زمن رفتی و سرد آمده ای آه..  گرمای تن شعله ورت در بغلم ماند  هربار که افتاد ز نی مادرت افتاد  برداشتمش باز سرت دربغلم ماند  مادر بخدا آب دل سیر نخورده  من مانده ام و داغ تو ای شیر نخورده  علیه‌السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قصد دارد بدود تاب و توانش رفته  پیرمردی که غریبانه جوانش رفته  هرچه میخواست که با پا برود باز نشد  عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته  وقت پیری همه امید پدرها پسراست  تکیه گاه قدو بالای کمانش رفته..  فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست  دیر راهی شود از دست زمانش رفته  از سر ماذنه افتاد موذن برخاک  تا به خیمه غم هنگام اذانش رفته  باچه ضجری به سر نعش علی می آید  باچه حالی که توان بهر بیانش رفته  آمد و دید پیمبر به زمین افتاده  آمد و دید که حیدر ضربانش رفته  هرچه میدید علی بود علی بود علی  بدنش بیشتر از حد مکانش رفته  آنقدر نیزه به هرجای تنش ریخته اند  که توان از بدن نیزه زنانش رفته  تیرها مثل حسن با بدنت لج کردند  هرچه تیر است دراین دشت نشانش رفته  عصمت الله به بالای سر شاه آمده  دید افتاده کنارش،  وَ جانش رفته..  نوبت کار جوانان بنی هاشم شد  کار بسیار جوانان بنی هاشم شد علیه السلام  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند   سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند   وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند   تابه حالا نشده بود جوابم ندهی وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند   چشم من تار شده به چه مداواش کنم یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند   عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند   ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند علیه السلام  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
الوداع گفت و رفت و بابا ماند بين تن ها امام تنها ماند   سر ليلا هواي مجنون داشت چشم مجنون به پاي ليلا ماند   موج ؛ مي خورد بر لب ساحل موج برگشت و ... ليك دريا ماند   علي اكبر ، علي و اكبر شد جمله رفت و حروف بر جا ماند   با زره رفت ؛ با عبا برگشت تا قیامت همين ؛ معما ماند   خواهر آمد ؛ برادرش را بُرد تكه هاي پيمبر اما ماند   پيكرش زير سم مركب و ... سر ... روي نيزه براي فردا ماند * * * بعد از اين ماجرا ، ته گودال رمقي از حسين آيا ماند..!؟ علیه السلام  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر زانو آمده پسرش را صدا كند شايد جراحت جگرش را دوا كند گرچه جگر نداشت نگاهش كند ولي بالين او نشسته پسر را صدا كند لكنت گرفته پير ِ جوان مُرده حق بده سخت است واژه يِ پسرم را ادا كند آمد به پا بلند شود، خورد بر زمين مجبور شد كه خواهر خود را صدا كند كارش به التماس كشيده ولي چه سود بايد حسين چند عبا دست و پا كند مثل انار ِ دانه شده ريخت بر زمين وقتي ز خاك خواست تنش را جدا كند تا خيمه گاه جمع جوانان به خط شدند شايد كه تكه تكه تنش جا به جا كند تا ديد خواهر آمده شد غصه اش دوتا حالا عزا گرفته چه سازد چه ها كند كم نيست چشم خيره سر و شوم و بد نظر اي كاش ميشد اينهمه لشگر حيا كند ميكوشد از ميانِ تبرها و دشنه ها حتي ز رويِ تيغ علي را سوا كند درگير بود ساقه ي نيزه به سينه اش راهي نبود تا گره يِ بسته وا كند كتفش ز جايِ ضربِ تبر باز مانده است هر ضربه آمده كه يكي را دوتا كند بدجور دوخته اند سرش را به رويِ خاك بايد شروع به كَندَنِ سر نيزه ها كند مانند خاك رويِ زمين پخش شد تنش طوري زدند آرزويِ بوريا كند علیه السلام  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گر چه خاصیت یک نخل ثمر داشتن است نیمی از درد سرم چند پسر داشتن است به تو و قد رشیدِ تو حسودی کردند کار ِاین خیره‌ سران چشم نظر داشتن است میوه‌ی فصلی و در مرز رسیدن اما چیدن تو چه نیازی به تبر داشتن است باید از وسعت این دشت تو را جمع کنم تازه این کار به اما و اگر داشتن است زیر بازوی مرا عمه نگه داشته است داغ تو خاصیتش دردِ کمر داشتن است پنجه بر زلفِ سیاهت زده دشمن نکند کعبه‌یِ رویِ تو هم فکر حجر داشتن است پیش ِ این لشکر فاسق که فقط میخندند بدترین حال همین دیده‌یِ تر داشتن است یکی ازپشت و یکی از جلو میزد به سرت عادتِ جنگِ علی زخم به سرداشتن است درعبا ریختم آنچه زتنت مانده ولی کار تشییع تو محتاج ِ نفر داشتن است عمه چادر کمرش بسته وبالای سرم فکر ِبرسرزدن و مقنعه برداشتن است علیه السلام  http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای از همه بریده بریده بریده تر   بنگر به پای تو نفس من بريده تر   از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین     از تو دو دیده خونی و از من دو دیده تر      بالای پیکر پسرم خم شدم ولی     پائین جسم تو شده ام قد خمیده تر   من با اميدِ ديدنِ رويت دويده ام اما عمود زن به سراغت دويده تر   داري براي مشكِ حرم ضجّه ميزني  مشكت دريده ، بين دو ابرو دريده تر   رنگِ تمام منتظرانت پريده است اما رباب از همه رنگش پريده تر (حبيب نيازي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گر نخیزی تو زجا ، کار ِحسین سخت تر است نگران حَرَمَم ، آبرویم در خطر است   قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید: بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است   داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است   دست از جنگ کشیدند و به من میخندند تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است   نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!!! چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است   پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است   علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس ، بگو مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟!   به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است   اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است   تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم دستت افتاده ز تن ، فرق تو شق القمر است   وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است (سعيد خرازي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از کار عشق این گره بسته وا نشد باب الحوائج همه حاجت روا نشد   بستند راههای حرم را به روی او می خواست تا حرم ببرد آب را نشد   دستان او جدا شده از پیکرش ولی یک لحظه مشک از کف سقا رها نشد   ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند یعنی فرات قسمت آل عبا نشد   با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت راضی به دل شکستگی بچه ها نشد   تیر سه شعبه بست به چشمان او دخیل آن گونه که ز چشم رئوفش جدا نشد   ضرب عمود تا دل ابروش را شکافت فرق کسی شبیه سر او دوتا نشد   با صورت آفتاب حرم بر زمین فتاد آن بازوی قلم شده مشکل گشا نشد   آنقدر زخم فرق شریفش عمیق بود بر روی نیزه ها سر عباس جا نشد   شکر خدا که پیکر او در شریعه ماند پامال نعل تازه غروب بلا نشد   دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است بزم شراب جای علمدار خالی است (یوسف رحیمی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جنگ نزدیک انتها می شد کربلا غرق در بلا می شد گرد گودال ازدحامی بود محو این صحنه ما سوا می شد تکیه داده به نیزه ای آقا خاطرش محو خیمه ها می شد لشگر کوفه دوره اش کردند سنگ و تیرش زدند ، تا می شد آنقدر نیزه خورد بر جسمش نیزه بر روی نیزه جا می شد زخمی و بی رمق به خاک افتاد داشت روح از تنش رها می شد تا که می خواست باز برخیزد استخوان شکسته "تا" می شد لشگر آن دم که بر سرش می ریخت همه آفاق نینوا می شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخمها تازه خوب وا می شد بر سر و صورتش لگد می خورد غرق خون وجه کبریا می شد شمر وقتی که روی سینه نشست کربلا تازه کربلا می شد هر چه می گشت سینه سنگین تر نفسش سخت و پرصدا می شد خنجر از حنجرش نشد ببرد ولی افسوس ، از قفا می شد کاش پیش از رسیدن زینب شمر از روی سینه پا می شد یا که زینب به خیمه بر می گشت مات از صبر او خدا می شد  آه ، ناموس حق در آن غوغا صید صد چشم بی حیا می شد گفت: جای تو ای برادر کاش سر زینب ز تن جدا می شد ناله ی مادرش شنیده که شد "راز گودال" برملا می شد صبح فردا و نعل تازه و اسب بدنش مثل بوریا می شد رضا فرهانی  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
همراه زخم های تنت گریه ام گرفت از پیرهن نداشتنت گریه ام گرفت با دیده های سرخ جگر مثل مادرم هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت جایی برای بوسه برادرم نیافتم از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت تا دیدم آن سواره ی ولگرد نیزه دار بر تن نموده پیرُهنت ، گریه ام گرفت وقتی شنیدم از پسرت ای امام اشک یک بوریا شده کفنت ، گریه ام گرفت  وحید قاسمی  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باطن ترین من، نه خداحافظی مکن هر چند ظاهراً، نه خداحافظی مکن   من نیمه ي توام جلویت ایستاده ام با نیم ِخویشتن، نه خداحافظی مکن   یک اهل بیت را ته گودال میبري اي خُمس ِ پنج تن، نه خداحافظی مکن   اصلاً بدون من سفري رفته اي؟!بگو... حالابدون من! نه خداحافظی مکن   پس حرف میزنی که خداحافظی کنی اینگونه نه نزن، نه خداحافظی مکن   شایدکسی نَبُرد، خدارا چه دیده اي باکهنه پیرهن، نه خداحافظی مکن   این سمت، عزیز، محترم و باکفن ولی آن سمت،بی کفن، نه خداحافظی مکن   بعد از تو چند مرد به دنبال چند زن بعد از تو چند زن، نه خداحافظی مکن (علي اكبر لطيفيان) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
لااقل يك كمي آهسته برو از پيشم دل بريدن ز تو اين لحظه ي آخر سخت است چه كنم خواهش زهراست ولي مجبورم عوض ِ رويِ تو بوسيدنِ حنجر سخت است برو اما نظري هم سويِ ميدان انداز يك زنِ بي سپر و اينهمه لشگر سخت است دست كي ميسپري خيمه يِ ما زنها را؟ پيش ِ اين قوم نگهداري معجر سخت است خنجر اي كاش به حال تو مراعات كند چون كه از پشت جدا كردن اين سر سخت است (علي صالحي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ایستادم به بلندی بدنم لرزان شد زیر ِخروار ِنی و سنگ تنت پنهان شد   بسکه مبهوتِ جمال اَحَدیّت بودی که در آوردنِ پیراهن تو آسان شد   چقَدَر نیزه فرو رفته به جسمت ، گوئی گودی قتلگهت تنگ تر از زندان شد   نعل تازه به سُم ِ اسب زدن فکر که بود؟ که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد   آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما که به بازار ِ طلا نرخ طلا ارزان شد (سعيد خرازي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر   به مشک طعنه زده در میان قحطی آب خوشا به حال لب آبدار انگشتر   برای دست، دلش تنگ شد زمانی که – رسیده بود به اتمام کار انگشتر   رقیه را نگذارید تا نگاه کند به گوشواره ی خود در کنار انگشتر   بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی کسی ندارد از او انتظار انگشتر (مجید تال) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با اشک‌هاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیه‌ها را مرور کرد ذهنش ز روضه‌های مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد   احساس کرد از همه عالم جدا شده است در بیت‌هاش مجلس ماتم به پا شده است   در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت   باز این چه شورش است که در جان واژه‌هاست شاعر شکست خورده طوفان واژه‌هاست   بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت یک بیت بعد، واژه ی لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت   حس کرد پا به پاش جهان گریه می‌کند دارد غروب فرشچیان گریه می‌کند   با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید او را چنان فنای خدا بی ریا کشید حتی براش جای کفن بوریا کشید   در خون کشید قافیه‌ها را ، حروف را از بس که گریه کرد تمام لهوف را   اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت این بند را جدای همه روی نیزه ساخت خورشید سر بریده غروبی نمی‌شناخت   بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود او کهکشان روشن هفده ستاره بود   خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ... پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ... خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ... شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...   در خلسه‌ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس شاعر کنار دفترش افتاد از نفس... حمیدرضا برقعی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازه ی سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیده ی اکبر بر نوک نی اینجا به من برادر من گریه می گند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند رأس حسین بر همه سر می زند ولی چون می رسد برابر من گریه می کند ای اهل شام پای نکوبید بر زمین کاینجا ستاده مادر من گریه می کند زنهای شام هلهله و خنده می کنند جایی که جد اطهر من گریه می کند غلامرضا سازگار علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قسمت این بود بال و پر نزنی مرد بیمار خیمه ها باشی حکمت این بود روی نی نروی راوی رنج نینوا باشی *** چقدر گریه کردی آقاجان! مژه هایت به زحمت افتادند قمری قطعه قطعه را دیدی ناله هایت به لکنت افتادند *** سربریدند پیش چشمانت دشتی از لاله و اقاقی را پس گرفتید از یزید آخر علم با شکوه ساقی را !؟ *** کربلا خاطرات تلخی داشت ساربان را نمی بری از یاد تا قیام ِ قیامت آقاجان خیزران را نمی بری از یاد *** خون این باغ، گردن ِ پاییز یاس همرنگ ارغوان می شد چه خبر بود دور ِ طشت طلا عمه ات داشت نصف ِ جان می شد *** تا نگاهت به دشنه ای می خورد جگرت درد می گرفت آقا تا جوانی رشید می دیدی کمرت درد می گرفت آقا *** جمل شام پیش ِ رویت بود خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود «السلام علیک یا عطشان» ذکر لبهای روضه دارت بود *** پدرت خواند از سر نیزه تا ببینند اهل قرآنی اید عاقبت کاخ شام ثابت کرد که شما مردمی مسلمانی اید! *** سوخت عمامه ات، بمیرم من سوختن ارث ِ مادری شماست گرچه در بندی از تو می ترسند علتش خوی ِ حیدری شماست *** خون خورشید در رگت جاری از بنی هاشمی، یلی هستی دستهای تو را به هم بستند هرچه باشد توهم علی هستی *** کاش می مُردم و نمی خواندم سربازارها تو را بردند نیزه داران عبای دوشت را جای سوغات کربلا بردند وحید قاسمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با دستِ بسته هست ولی دستْ بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست   هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست   زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست اورا اسیر ِ قافله خواندن خجسته نیست   رنج سفر ،خطر، غم بازار،چشم شوم داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست   حتی اگر به صورت او سنگ میخورد هیهات بندِ معجرش از هم گسسته نیست (مجيد تال) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم در به در مجالس سالار زینبم این نعره ها و عربده ها بی دلیل نیست یک گوشه از شلوغی بازار زینبم هرکس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد! با خشم من طرف شده؛ مختار زینبم آتش بکش، به دار بزن ، جا نمی زنم جانم فداش، میثم تمار زینبم از زخمهای گوشه ی ابروی من نپرس مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم شکر خدای عزوجل مکتبی شدم من از دعای خیر علی، زینبی شدم غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است انگشت بر دهان شده ، حیران زینب است ایوب دل شکسته ی با آن همه مقام شاگرد درس صبر دبستان زینب است هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است! این شعله های خیمه، گلستان زینب است اصلاً عجیب نیست شکست یزدیان وقتی حجاب سنگر ایمان زینب است او پس گرفت هستی خود را زگرگها پیراهنی که مونس کنعان زینب است امروز اگر حسینی و پابند مذهبم مدیون گریه های فراوان زینبم باور نمی کنم سر بازار بردنت ! نامحرمان به مجلس اغیار بردنت از سینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت پای سفر نداشتی ای داغدار درد ! با یک سر بریده، به اصرار بردنت پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها با خاطراتی از در و دیوار بردنت فهمیده بود شمر غرورت شکسته است از سمت قتلگاه علمدار بردنت تو از تمام کوفه طلبکار بودی و... در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت در پیش گریه های تو این گریه ها کم است سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است (وحيد قاسمي) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872