هدایت شده از صبح تازه دم
( عاطفه جوشقانیان)
.
🌷هوالنور🌷
وقتی که در دنیای ما پا می گذاری
هرجا نشان از خویش بر جا می گذاری
لبخندهای مادرم را اول صبح
با لقمه ای در جیب بابا می گذاری
حتی همین نان حلال همسرم را
هر شب خودت در سفره ما می گذاری
پر می شود این خانه از بوی محبت
وقتی در هر عطر را وا می گذاری
تا زندگی بر شاخه ها هم پا بگیرد
در لانه ها گنجشک ها را می گذاری
این زندگی پشتش به لبخند تو گرم است
ما را که می گوید که تنها می گذاری؟
##
مولا به یاد جدتان با خانواده
من کربلا میخواهم آیا می گذاری؟
#عاطفه_جوشقانیان
#انتظار
#مهدوی
@sobhetazedam
کانال تعدادی از بانوان شاعر در پیامرسان ایتا:
🌹 زهرا آراستهنیا:
ای نابترین تلالو نور سلام
ای بر همهی حماسهها شور سلام
https://eitaa.com/arastehnia
🌹عاطفه جعفری:
من تو را مینویسم و تو مرا
ما غزلهای دلبخواه همیم
https://eitaa.com/pishaninevesht
🌹 عاطفه جوشقانیان:
کجاست شانهی آرامشت زمان تلاطم؟
مگر خود تو نگفتی به من پناه بیاور؟
https://eitaa.com/sobhetazedam
🌹 عارفه دهقانی:
در جنگِ همیشگیِّ حق با باطل
رمزِ عملیّاتِ علی : "یا زهرا"
https://eitaa.com/dr_arefe_dehghani
🌹 فائزه زرافشان:
همین تبسم آرام، چای عطرآگین
همین نشاندن گل، کار پرثواب من است
https://eitaa.com/faeze_zarafshan
🌹 زهرا سپهکار:
هم مادر و مادربزرگم خانهدارند
این شغل مادرزادیام را دوستدارم
https://eitaa.com/zahra_sepahkar
🌹 اعظم سعادتمند:
آمدم تا خانهات در جستجوی روشنی
آب لطفاً! از میان این همه نوشیدنی
https://eitaa.com/azam_saadatmand
🌹 فاطمه معصومه شریف:
شعر گاهی میتواند راوی یک درد باشد
گاه حتی میتواند مرهم یک مرد باشد
https://eitaa.com/masoome_sharif
🌹 بهجت فروغی مقدم:
با یادت اگر دفتری از شعر سرودم
در حسرت یک بیت جوابم که تو باشی
https://eitaa.com/behjatf
🌹 مریم کرباسی:
من عاشق صبحم که با خنده بگویی
مریم بیا امروز هم صبحانه با هم
https://eitaa.com/maryam_karbasi_najafabadi
🌹 سعیده کرمانی:
گاهی غزل در گوش بند رخت میگویم
گاهی میان تشت، دست از شعر میشویم
https://eitaa.com/kaftarchahiemamreza
🌹 فاطمه عارف نژاد:
سراپا ایدهام از رنگهای تازه سرشارم
هزاران طرح نو پیچیده در طومار افکارم
https://eitaa.com/fatemeh_arefnejad
🌹 اکرم هاشمی:
و آن کسی که به قالیچه خِفت زد، زن بود
تمام طرح پر از رنگهای روشن بود
https://eitaa.com/A_Hashemii
🌹 انسیهسادات هاشمی:
وای آن نقاشی چسبیده بر در را نبینی!
آه! آن تکبیتهای روی میزم را نخوانی!
https://eitaa.com/folanipoem
🌹مریم بسحاق:
آمدم اما نبودی پر زدم
یک قفس کمتر، تو هم در وا نکن
https://eitaa.com/Bichatr_zir_baran_poem
@sobhetazedam
بسم الله النور
افتاده تن ستاره ها در این راه
تا باز شود مسیر پابوسی ماه
ای شام تو را به صبح خواهند رساند
یاران کنونی اباعبدالله
#عاطفه_جوشقانیان
#سیدرضی
#شهید_سید_رضی_موسوی
@sobhetazedam
هوالنور
تقدیم به عزیزترینم🌹
دوباره قسمتت باید فقط یک لقمه نان باشد
که سهم همسر و فرزندهایت بیش از آن باشد
پر از شوری همیشه، بیشتر اما زمانیکه
صدای پای بابایم بیاید یا اذان باشد
به من آموختی حتی مسیر آشپزخانه
برایم می تواند نردبان آسمان باشد
خودت دست نوازش می شوی بر اشک های من
نمی خواهی که چشم من به دست دیگران باشد
من از این مهربانی های بسیار تو فهمیدم
خدا باید چه اندازه صبور و مهربان باشد
بیا و شام را پیشم بمان، بد بگذران یک شب
که دریا می تواند پیش رودی میهمان باشد
#عاطفه_جوشقانیان
#غزل_عاشقانه
#مادر
🔰@sobhetazedam
هدایت شده از شعر هیأت
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹سورۀ انسان🔹
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
این کوچهها را آب و جارو کرده باران
این اولین روزیست که مهمان میآید
این اولین روز است؛ افطار خودت را
دادی به مسکینی که سرگردان میآید
حالا دوباره بوی نان پیچیده اما
دارد یتیمی خسته و نالان میآید
مثل گلوبندت اسیری را رها کن
وقتی که دارد بی سر و سامان میآید
ما هم اسیریم و یتیم و مستمندیم
ما مردهایم از عطر نامت جان میآید
از برکت نانی که بخشیدی، همیشه
بر خاک گندمزارمان باران میآید
شیراز، قم، مشهد، خدا را شکر بانو
نور تو از هر گوشۀ ایران میآید
وصف شما کِی در کلام آدمیزاد...؟
مدح شما در سورۀ انسان میآید
📝 #عاطفه_جوشقانیان
🌐 shereheyat.ir/node/4414
✅ @ShereHeyat
هوالنور
غزلی مادرانه:
هر صبح بازی می کنم با کودکانم
من هم شبیه کودکانم شادمانم
دنبال آن ها می دویم و می گریزیم
پروانه ها را هم به بازی می کشانم
موسیقی آرامبخش خانه ماست
هر جیک جیک خنده ای در آشیانم
من چای میخواهم نه نسکافه نه قهوه
رفتار من شرقی ست، مثل استکانم..
در خانه من هستم که مد می آفرینم
با من مطابق می شود رنگ جهانم
از گرمی این خانه می گوید برایم
هرگاه گرم صحبتم با شمعدانم
حتما خدا لبخند دارد بر لبانش
وقتی که بازی می کنم با کودکانم
#عاطفه_جوشقانیان
#مادر
@sobhetazedam
هدایت شده از بین الطّلوعین
یک روز کاری
دارم به برنامه ی کاری یک روزت فکر میکنم ولی نمیدانم از صبح بنویسم یا نیمه شب؛ که شروع را به پایان و انجام را به آغاز گره زدهای... صبح ساعت 5 حلب، همزمان که منطقه را شناسایی میکنی و صحبت فرماندهانی را که دارند از قفل شدن جنگ میگویند گوش میدهی، از دست سربازی نان خشک میگیری؛ همان هایی که برای صبحانه بین رزمنده ها توزیع شده. ساعت 6 با یک هواپیمای عمومی، به مسکو میروی. باید در یک دیدار دو ساعت و بیست دقیقهای رئیس جمهور روسیه را قانع کنی که در جنگ وارد شود. در راه، کتاب من زندهام را که یک کاغذ روی عکس جلدش چسباندهای تمام می کنی و یادداشتی بر آن می نویسی: خواهرم مثل همان برادرهای اسیرت همهجا مراقبت میکردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس...
چگونه است که از این دیدار دیپلماتیک نگرانی نداری ولی از دیده شدن چهرهی...
ساعت 11 پرواز داری به عراق. این بار ابومهدی چشم به راهت است. کسی که از خدا میخواهد یک لحظه هم بعد از تو زنده نماند چرا که نمیتواند. دلتنگی که دلت طاقت ندارد این همه ظلم را. طاقت ندارد کودکی زنده زنده در آتش بسوزد و جسدش را برای مادرش بفرستند. دلتنگی، چرا که از برج دیدهبانی با دوربینت دیدهای که اگر جمهوری اسلامی آسیب ببیند از اسلام هم چیزی نمیماند. ساعت 12 نماز را پشت سر ابومهدی میخوانی و به او قول میدهی به زیارت دورهاش ببری! مخصوصاً مشهد و قم؛ و ابومهدی خوب میداند که سر قولت میمانی. ساعت 13 فرماندهان را برای آزادسازی تکریت توجیه میکنی. پشت بیسیم با فرماندهی فاطمیون که داری صحبت میکنی یک لحن داشمشتی که میخورد بچهی ناف تهران باشد، نظرت را جلب میکند. در گوشهی دفترت یادداشت میکنی که حتمأ اولین فرصت ببینی چه کسی است. دارندهی صدا چه هیبتی دارد. شاید در خیالت آن جوان رشیدِ باریکِ تودل برو که آدم لذت میبرد نگاهش کند را در آغوش میگیری، در دلت از شیطنتش میخندی و زرنگی و ذکاوت او را تحسین میکنی. ساعت 3 بعدازظهر به وقت نینوا تشنه ات میشود. دلت نمیآید، آب را نخورده یاحسین میگویی و یک یادداشت دیگر بر کتاب من زندهام مینویسی: خواهر خوبم در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی؛ سعی کن در این آزادی اسیر نشوی... ساعت 16 به همایشی که برای بزرگداشت مادران شهدا در تهران برگزار شده میرسی؛ خم میشوی و گوشهی چادر مادر شهیدی را میبوسی و از او میخواهی که برای شهادتت دعا کند. پس از پایان مراسم، انگشتری به دختر جوانی که حجاب درستی هم ندارد هدیه میدهی. در راه کرمان به حسین یوسف الهی فکر می کنی؛ به کاروانی که راهیشان کردهای و خودت جا ماندهای. یادت به نگرانی چشمان رهبرت میافتد و آرام میشوی و مصمّم. رهبرت، آقایت، عزیز جانت، عبد صالحی که امروز مظلومیّتش اعظم است بر صالحیّتش. و شمشیرت را تیزتر میکنی برای دفاع از خیمهی ولایتش که همان خیمهی ولایت رسول خداست. ساعت 18 به کرمان رسیدهای. قنات ملِک، روستای رابر. مادرت میگوید: ننه هی میگویی آمریکا آمریکا آمریکا، من هم مادرت هستم، دو روز پیش من بمان. لبخند میزنی، کف پای مادرت بوسهای میزنی و قانعش میکنی که باید بروی. ساعت 20 به طرف صحرای سینا سودان میروی؛ تونل زیرزمینی که موشکها را به غزه برسانی. به مجاهدانِ مظلومِ محصوری که چکمه ندارند بپوشند اما منتظر موشک های نقطهزن شمایند. نیمهشب به بیروت و ضاحیهی جنوبی میرسی و به سیّدحسن نصرالله میگویی: الآن ساعت 12 شب است، من تا طلوع آفتاب، صد و بیست فرماندهی عملیّاتی لبنانی برای نبرد با داعش از شما میخواهم. تا سیّد فرماندهان را ردیف کند آماده نماز شب میشوی. دفترچهی تلفنی که شماره ی صد و پنجاه خانوادهی شهید در آن نوشته شده را برمیداری و چشمِ چند چشم بهراه را روشن میکنی. بعد هم زنگ میزنی پادگان تهران که هوا برفی است و میگویی برای آهوهایی که از سرما و بیغذایی تا نزدیک پادگان میآیند علف بگذارند که به دعای خیرشان شدیدأ اعتقاد داری...
و من هر شب جمعه ساعت 1:20 دقیقه از خواب میپرم، اندوهم مثل ردپای آهویی در برف محو میشود و به برنامهی کاری یک روزم فکر میکنم.
#زهرا_سپهکار
#سردار_سلیمانی
@zahra_sepahkar
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
از مردمان کوچه و بازار می ترسند
از عکس تو روی در و دیوار می ترسند
از خشم تو از چشم تو گویا هراسانند
از صبر تو از قبر تو انگار میترسند
خورشید را در خواب میخواهند خفاشان
از چشم های عاشق بیدار میترسند
خود را مگر طوفان نمیدانند جلادان؟
از قاصدک ها پس چرا هربار می ترسند؟
تا راه و رسمت منقطع گردد تو را کشتند
بعد از تو از اسمت ولی سردار! میترسند
#عاطفه_جوشقانیان
#سردار_سلیمانی
#کرمان_تسلیت
#شهدای_کرمان
از مردمان بیسلاح کوچه و بازار
از هر کسی که دوستت دارد هراساناند
#اعظم_سعادتمند
@sobhetazedam
هدایت شده از حرم حضرت فاطمه معصومه س
💐 السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ
هوهوی باد در حرمت موج می زند
او را به خدمت تو اذان گو گرفته ایم
✍ عاطفه جوشقانیان 📸 مبینا کارگرفرد
#عرض_ارادت
📎 برای دریافت فایل باکیفیت اینجا کلیک کنید
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🆔 @astanqom
4_5780881111169113101.mp3
3.39M
استاد امین فروغی
یا امیرالمومنین..
@sobhetazedam
هوالنور
الحمدلله شعرم برگزیده بخش ویژه دومین دوسالانه جایزه ملی غزل حسین منزوی شد.🌹
بماند به یادگار
زنجان
دی ماه ۱۴۰۲
#عاطفه_جوشقانیان
@sobhetazedam
صبح تازه دم
( عاطفه جوشقانیان)
هوالنور الحمدلله شعرم برگزیده بخش ویژه دومین دوسالانه جایزه ملی غزل حسین منزوی شد.🌹 بماند به یادگار
.
«شعر برگزیده بخش ویژه جایزه ملی غزل حسین منزوی»
زبان حال زنان عفیف و جریان ساز جهان:
آری منم.. الهه زیبایی جهان
محو مناند روی زمین اهل آسمان
آرام مثل چادر مادر سر نماز
محکم شبیه لحن پدر لحظه اذان
من نوبر بلندترین شاخه ام، ببین
کی میرسد به چیدن من دست این و آن؟
با کاجهای توی خیابان غریبه ام
با غنچه های باغچه ی خانه، مهربان
دلدادگی ست پیشه من، لیلی ام هنوز
آوازه ام به عشق بلند است هر زمان..
رودابه، نیم تاجم و پروین و آسیه*
دنیا پر از من است، جهان را بیا بخوان
یاسر اگر خروش کند، من سمیه ام
هرجا حماسه ایست منم پشت آن نهان
باید برای خاک خود آرش بپرورم
هرگز مباد قامت این سرزمین کمان..
عاطفه جوشقانیان
*نیم تاج سلماسی، بانوی شاعر حماسی سرای دوره قاجار که با سرودن شعری، مردان را به میدان رزم فرستاد.
@sobhetazedam