eitaa logo
#کانال_جامع_آرامش_مانا_
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
584 ویدیو
2 فایل
در کانالِ جامعِ آرامش مانا ، شما به کاربردی ترین و آخرین یافته های روانشناسی ، پزشکی ، طب سنتی ، عرفانی ، انگیزشی ،اجتماعی و ... در قالبِ پادکست، رمان ، کتاب صوتی و ... دست خواهید یافت . ادمین پاسخگو : @hr14041 #مجله_جامع_آرامش_مانا_ @sodokomahdii
مشاهده در ایتا
دانلود
شرکت در انتخابات واجب شرعیست و نیازی به اجازه شوهر ندارد مقام معظم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دور خانمی که بابا شاهین رو صدا زده بود،اومد جلوتر و گفت: حق داری نشناسی!! بابادقیق شد و گفت: شراره خانم شمایی؟!چقدر تغییر کردی؟نشناختم!! شراره:خوب شد دیدمت،تو آسمون دنبالت میگشتم،نه تهمینه رو پیدا کردم نه شمارو...بعد چشماش پر شد و گفت: باید باهات حرف بزنم. بابا گفت : اینجا؟ شراره:همین الان،شاید دیگه نتونم ببینمت. بعد یه کافی شاپ رو نشون دادو گفت بریم اونجا. بابا به من اشاره کرد که بریم،شراره رو کرد به بابا و گفت: میشه تنها باشیم؟ بابا شاهین گفت:این شاخ شمشاد پسرمه،چیزی ندارم که ازش مخفی کنم. شراره یه نگاهی به من کردوبابغض گفت:الهی بمیرم،یکی یه دونه تهمینه است.؟! بابا شاهین گفت:یکی به دونه ی منه،از سه چهار سالگی پیش خودم بوده شراره دوباره گریه کردو گفت : خدا منو ببخشه ،بریم،بریم داخل کافی شاپ شدیم و یه جای دنج پیدا کردیم و نشستیم،شراره با دستمال کاغذی اشکهاشو پاک کردو گفت: قبلا بگم که خیلی پشیمونم،چیزی هم به اتمام این زندگی مزخرف برام نمونده ،شاید خواهش و تمنای من تو این روز های آخر از خدا باعث شد ،شمارو ببینم. بعد در حالیکه سعی میکرد بغضشو قورت بده گفت: شاهین آخرین روزی که اومدی شرکت رو یادته؟؟ بابا:هر شب کابوس منه!! شراره:قراره اون روز رو من با تهمینه گذاشتم ،روز قبل رفتم خونتون و با دروغ و ترفند تهمینه رو راضی کردم بیاد شرکت و حق و حقوقت رو به عنوان اینکه قبلا یکی از کارکنان شرکت بوده دریافت کنه ،اول راضی نشد اما بعد گفت: خوبه حقوقت به خاطر مسافرت های دور از شرکت ضایع نشه,در ضمنا براش یه النگو کادویی بردم که فرزاد داده بود ببرم،فقط به اسم خودم هدیه کردم،گرچه قبول نمی کردو میگفت هدیه گرونیه اما من مجبورش کردم،فردا دستش کنه. بابا شاهین: دو دستی سرشو گرفت و گفت: میدونی وقتی رسیدم خونه ،حرفای تو تو گوشم بود که گفتی النگو هدیه فرزاد هست و تهمینه برای دلخوش کردن فرزاد دستش کرده،،النگو رو چنان بی رحمانه کشیدم که،تمام دستش جای کشیده شدن ناخن منو لبه النگو شده بودو خون میامد . صحبتهای سامان که به اینجا رسید،دست تهمینه خانم رو بالا آورد و بوسید و رو چشمش گذشت،تهمینه خانم صورت سامانو بوسید و انگاری یاد یه خاطره تلخ افتاده باشه ،دستشو دور بازوش کشید وسرش رو پایین انداخت. سامان گفت: شراره بعد از حرفهای بابام گفت: من پست تر از این حرفهام شاهین ،خیلی بد کردم،بعد ادامه داد: من به فرزاد پیشنهاد دادم دکور دفتر کارشو عوض کنه تا تهمینه مجبور بشه نزدیک فرزاد بشینه،من گفتم برای پذیرایی از ظروف شیک و آبمیوه وکیک استفاده بشه ،تو شرکت ما از این خبرا برای یه فرد عادی نبود،ولی به فرزاد گفتم,بهتره اینطور باشه،به فرزاد گفتم تهمینه ازش متنفره،و باید با احترام رفتار کنه تا تهمینه ،احساس امنیت کنه،من یه آبدارچی برای اون روز انتخاب کردم تا تهمینه رو نشناسه و فکر کنه تهمینه مخصوص به خاطر فرزاد اومده شرکت،خودم دیرتر اومدم واکثر کارکنان رو برای کارهای مختلف راهی کردم تا دوساعت شرکت خلوت باشه و منو فرزاد نقشه شوممونو اجرا کنیم😔 بابا شاهین: چرا؟؟!چرا واقعا چی بدست میاوردی؟؟تو چطور توانستی با دوستت این کارو بکنی؟... https://eitaa.com/joinchat/470745682Ce32e59bfca
بیائید دست به دست هم دهیم و ختم صلوات آیت الله حدائق را شروع کنیم حدود ۹۰ سال قبل آیت الله حدائق در سفر مکه با کاروان، گرفتار طوفان شن می‌شوند که مرگ حتمی در کمینشان بود نامبرده متوسل به صاحب الزمان علیه‌السلام شده، ملهم به این صلوات می‌شوند، همه اهل کاروان این صلوات را گفته و نجات می‌یابند کاروانهای جلوتر نیز که گرفتار طوفان بودند با گفتن این صلوات نجات یافتند. تکرار و مداومت این صلوات شریفه بعد از نمازهای واجب برای رفع مشکلات مؤثر است  و تکرار آن به صورت دسته جمعی برای  رفع سختی ⬅️ همین الان یک بار بخونیم ↯ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ عَرْشِ الله اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ السَّماواتِ السَّبْع اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ الْاَرَضينَ السَّبْع اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ الْجِبال اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد زِنَةَ الْمِيٰاهِ الْبِحاٰرِ وَالْاَنْهار اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ اَنْفٰاسِ الْخَلائِق اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ الْشَّعْرِ وَالْوَبَر اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ الْحَجَرِ وَالْمَدَر اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ قَطَراتِ الْاَمْطار اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ اوْراقِ الْاَشْجار اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ سُوَرِ الْقُرْآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ آياتِ الْقُرآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ اَسْطُرِ الْقُرْآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ كَلِماتِ القُرآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَدَدَ حُروفِ الْقُرآن اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْآن اِلىٰ يَوْمِ الْقيامَة اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ صَلِّ عَلىٰ جَميعِ الأَنبياءِ الْمُرْسَلين وَالْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبين والْشُّهَداءِ وَالْصِّدّيقين وَ عِبادِکَ الْصالِحين عَدَدَ اَنْفاسِ الْخَلائِق اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ صَلِّ عَلىٰ جَميعِ الأَنبياءِ الْمُرْسَلين وَالْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبين والْشُّهَداءِ وَالْصِّدّيقين وَ عِبادِکَ الْصالِحين مِنَ الْآن اِلىٰ يَوْمِ الْقيامَة اَلّلهُمَّ الْعَنْ اَعداءَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً وَالْعَنِ الْجِبْتَ وَالْطّاغوتَ عَدَدَ اَنفاسِ الْخَلائِق خواهشا در نشر دادن این صلوات شریف کوتاهی نکنید برای  انتخاب فرد اصلح  🤲🤲🤲
بسم الله الرحمن الرحیم ختم ۳ میلیون سوره ی نصر به نیت پیروزی جبهه حق✌️ سهم شما ۳ بار خواندن سوره نصر و ارسال به ۱۰ عزیز دیگر خدایا کشورمان را به دست اهلش بسپار آمین یا رب العالمین🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزای خوب کانال سودوکو عزیزانی که رمان "نزدیکهای دور"رو دنبال میکنن تاخیر مارو پذیرا باشید چهار پارت در کانال درج خواهد شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهار پارت
دور شراره لبهاشو تر کرد و آهی کشید و بطری آب رو روی لبش گذاشت و لاجرعه همشو نوشید،منو بابا داشتیم نگاهش میکردیم و منتظر بودیم ,دلیلشو بگه،سرشو پایین انداخت و گفت:از زمانیکه تهمینه اومده بود تو شرکت ،هم مورد توجه فرزادخان بود ،هم توجه تورو جلب کرده بود،با اینکه چیزی نمیگفتی،اما از نگاههای عاشقونه ات همه چی رو میفهمیدم,از اینکه قبلا با من دمخور بودی و بعد از اومدن تهمینه ازم فاصله گرفتی ،اذیتم میکرد،همیشه منتظر بودم بهم پیشنهاد ازدواج بدی،اما وقتیکه غیر منتظره خبر نامزدیتونو دادید، فقط دلم میخواست,یه جوری نظرت رو در مورد تهمینه عوض کنم،تا شاید جایگاهمو دوباره بدست بیارم،برام تفریح خوبی بودی ،و نامزد شدنت حال و حوصله ام رو نسبت به محل کار از بین برد،فرزاد از این موضوع مطلع شد و منو طعمه نقشه اش کرد،فرزاد دوست داشت،کم کم رو تهمینه کار کنه تا بتونه روش نفوذ کنه،فرزاد از دخترای قابل دسترس خوشش نمیامد و دقیقا این موضوع رو بامن درمیون گذاشت،حتی گفته بود،هر وقت به تهمینه نزدیک میشه ازخجالت و جسارت فرارش کیف میکرده!!!!! روز قبل از اون اتفاق ،باهات تماس گرفتم و گفتم،باید حتما خودتو برسونی ،چون خبرهایی هست که باید بدونی,یادته گفتم،تهمینه چیزی ندونه برات سورپرایز دارم؟؟؟؟ بعد هم خندهای من که فکر میکردم پیروز شدم و دوباره میتونم به عشق دیدنت و توجهت به من بیام شرکت!!! منو فرزاد خان میدونستیم،تو خیلی غیرتی هستی ،ودلسردیت از زندگی با تهمینه راه رو برای نقشه های ما هموار خواهد کرد!!! بابا شاهین نم اشک گوشه چشمش پاک کردو گفت: تهمینه داشت گل میگفت و گل میشنید،خیلی راضی به نظر میرسید؟؟؟؟ گفتم اونم نقشه بود،داستانی که فرزادخان داشت تعریف میکرد،همش یه سری غلو در مورد رشادت تو بود و لحظه های شیرینی که فرزاد داستانشو خودش ساخته بود و تهمینه از حسی که در مقابل اسم و خاطرات توبیان شده بود،لذت میبرد!!!! ادامه دارد