eitaa logo
#کانال_جامع_آرامش_مانا_
923 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
475 ویدیو
2 فایل
در کانالِ جامعِ آرامش مانا ، شما به کاربردی ترین و آخرین یافته های روانشناسی ، پزشکی ، طب سنتی ، عرفانی ، انگیزشی ،اجتماعی و ... در قالبِ پادکست، رمان ، کتاب صوتی و ... دست خواهید یافت . ادمین پاسخگو : @hr14041 #مجله_جامع_آرامش_مانا_ @sodokomahdii
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از برنجکده گیلان
برنج تازه رسید برای ثبت سفارش پیام بدید👇 کانال محصولات برتر👇 https://eitaa.com/joinchat/1232863731C9c3190a940
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسابقه کاتبین کلام مولا و مسابقه سودوکو داریم مهلت ارسال تا شب عید غدیر😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دور شاهین درحال جمع و جور کردن وسایلش بود که خانم صادقی رو کرد به منو گفت: بیا این متنو تایپ کن سرعت عملتو ببینم. بهش نگاه کردم و با اخم گفتم: من که چیزی یاد نگرفتم!!! خانم صادقی!!شما... نذاشت حرفمو تموم کنم و گفت: عزیزم به من بگو شری جون،شراره هستم. ولبهاشو جمع و جور کردو بهم خیره شد. شاهین جلو اومد و گفت : مگه قبلا با تایپ آشنا بوده؟؟ شراره گفت: نمی دونم ،اما سرعتش مثل شما نیست که،شما خیلی باهوشی. با حرص دندونامو بهم فشار دادم و گفتم: این آقا همون ساعت اول همه رو یاد گرفتن؟؟ شاهین که متوجه برخورد بد شراره شده بود ،گفت: البته شراره خانم ،غلو میکنن،من یه ماهی تحت تعلیم بودم. شراره خودشو لوس کردو گفت: من تقصیری ندارم ,فرزاد خان گفتن که فشرده یاد بدم. شراره رفت تو آشپزخونه و من موندم و این دستگاه که اصلا نمی دونستم چطور کار میکنه. بالاخره تا پایان وقت کار ،دست شراره رو اینقدربا چشمام دنبال کردم که یه چیزهایی حالیم شد. تصمیم گرفتم صبح زودتر بیام و خودم تمرین کنم. 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 صبح روز بعد یک ربع زودتر رفتم و خوشبختانه چون سرایدار داخل بود .تونستم وارد شرکت بشم،پشت دستگاه نشستم و شروع کردم به تایپ کردن،حروف رو همینطور کنار هم میذاشتم بدونه اینکه دربند معنی باشم. همینطور که سرم پایین بود، سنگینی نگاه یکی توجه ام رو جلب کرد،سرمو که بالا آوردن دیدم ،شاهین داره بایه لبخند ملیح به من نگاه میکنه،هول کردم و سریع بلند شدم و سلام کردم. بادست اشاره کرد که بشینم،بعد گفت : تیکه های خانم صادقی روت تأثیر گذاشته،میخوایی یه شب ره صد ساله رو بری؟؟ و زد زیر خنده!! از خنداش خنده ام گرفت و گفتم: شری جون انگار حوصله نمیکنه که یاد بده خودم باید دست به کار بشم! شاهین نشست کنارم و چند نکته رو با آرامش توضیح داد و گفت : نکات ریز اولیه تو هر کاری مهمه ،فرقی نمیکنه چه کاری رو میخوایی شروع کنی،هیچوقت از وسط کار نخواه که یاد بگیری ،دچار مشکل میشی،بعد ازم خواست موارد گفته شده رو تکرار کنم.همه رو تکرار کردم . تو صورتم دقیق شد و گفت: شنیدم حاضر جوابی ،نه مثل اینکه باهوشم هستی؟ لبخندی زدم و سرم رو آوردم پایین. همونطور که بهم چشم دوخته بود، گفت: به غیر این صفات چشمای گیرایی داری؟ مراقب خودت باش! سرخ شدم و صورتمو برگردوندم و گفتم: مراقبم !! در حلیکه از رو صندلی بلند میشد ، گفت: فردا نیم ساعت زودتر بیا با سرایدار هماهنگ میکنم ،تا بیشتر تایپ کار کنیم. خوشحال از اینکه یکی منو درک کرد،گفتم حتما،دلم میخواد تو این چند روزه خوب یاد بگیرم تا اجازه تیکه انداختن ندم که بعدش بخوام جواب بدمو بشم حاضر جواب!! شاهین چشماشو ریز کردو گفت: نه ،اینطور که پیش میری میخوایی صادقی رو بیکارکنی؟ وخنده بلندی کردو رفت. چند دقیقه بعد شراره اومد .بازم هم همون رفتار دیروز رو تکرار کرد،اما من دلم قرص بود که میتونم خیلی زود تایپ یاد بگیرم و نشونش بدم ،یه من ماست چقدر کره داره . فردا صبح زودتر از خونه زدم بیرون،دوتا لقمه نون و پنیر و یه ظرف کوچولو خیارو گوجه خورد شده هم با خودم بردم،چون وقت خوردن صبحونه رو نداشتم،وقتی رسیدم شرکت ،دربون شرکت اومد جلو و گفت: آقا شاهین داخله،سریع رفتم تو ،شاهین پشت میز نشسته بودو داشت یه سری فاکتورهارو چک میکرد. وارد اطاق شدم و سلام کردم, سرشو بالا کرد و گفت: سلاااام به به خانم محصل چه عجب!!!! گفتم: دیر کردم!! گفت : نه بیا بشین رفتم پشت. دستگاه و شاهین خیلی جدی شروع کرد به تعلیم دادن،از ذوق اینکه بتونم جلوی شراره خودی نشون بدم،و به شاهین ثابت کنم که لطفش بی نتیجه نبوده ،شش دونگ حواسمو جمع کردم و خوب متوجه شدم. بعد از بیست دقیقه که شاهین صحبت کرد و تمرین کردیم، به صندلی تکیه دادو گفت : برای امروز کافیه. آبدارچی رو صدا زد و گفت : دوتا چایی لطفا منم دستهامو شستمو از کیفم لقمه نون و پنیر و خیار و گوجه رو در آوردم. شاهین با تعجب نگاه کرد وگفت: بساط صبحونه است؟ گفتم : بله،اگر قابل بدونید. یه لقمه برداشت و گفت: رو چشم میذارم تهمینه خانم وای بازم خجالت کشیدم ،فکر میکردم یه مرد غریبه نباید منو به اسم کوچیک صدا کنه،اما با صدای استکان ،نعلبکی به خودم اومدم و یه چایی از تو سینی برداشتم... https://eitaa.com/joinchat/470745682Ce32e59bfca
هدایت شده از برنجکده گیلان
برنج تازه رسید برای ثبت سفارش پیام بدید👇 @amirabbas4495 کانال محصولات برتر👇 https://eitaa.com/joinchat/1232863731C9c3190a940
عجله نکنید سوال مسابقه کاتبین کلام مولا و جدول سودوکوی مسابقه رو میذارم برنده ها از میون جوابهای صحیح قرعه کشی میشن کاتبین کلام مولا دو نفر نفری ۱۰۰ هزارتومان مسابقه سودوکو دونفر هر نفر ۱۰۰ هزار تومان یاعلی💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا عربی و ترجمه حکمت شماره ۲۰ نهج البلاغه رو بنویسید عکس بگیرید ارسال کنید تا در قرعه کشی شرکت داده بشید 😍❤️ مهلت تا شب عید غدیر اینجا ارسال کنید👇 @amirsaleh200
لطفا اینجا ارسال کنید👇👇 @Ghazi_7232 مهلت ارسال تا شب عید غدیر
کمتر از ۲۴ ساعت مانده تا دومین طوافی که می خوام از طرف تو برم اسم خودت رو خانواده ات رو وارد کن: https://roohbakhshac.ir/ziyarat نزدیک ۲ میلیون اسم شد